هر سال در آستانه ابلهانه ترین انقلاب تاریخ بشریت که بوسیله مرتجع ترین قشر جامعه رهبری، توسط فرومایهترین جریانهای سیاسی هدایت، و از طریق اراذل و اوباش اجتماعی پیش برده میشد، تصاویر وحشتناک هبوط یک ملت دوباره زنده میشوند که چگونه «نسلی» مسخ شده در عالم هپروت، شادی کنان و نغمه خوان بسوی گورستان خویش قدم بر میداشت.
نسل «ماه زده ای» که هیچ رؤیایی جز نابودی کشور در سر نداشت و رویداد شومی را که در حال بلعیدن کشور و مردم بود را با عبارت احمقانه «شاه بره هر کی بیاد بهتره» توجیه میکرد، طبیعی است که روزگاری فرا میرسد تا «مرگ را بر احقمان آسان کند».
بیست و دو بهمن سر آغاز روزی است که تاریخ ایران با روایتی غیر واقعی به تصویر کشیده میشود تا سه گانه دروغ و خشونت و خون روند توسعه و نوسازی و منزلت را متوقف سازد و فرایند پس رفت و فلاکت و چپاول آغاز شود. ما در آن سال مرگبار با یک پیرمرد کینه جو و اجماع فرومایگانی که چیزی در چنته نداشتند جز نفرت و خشم و کین، «ایران گدون» خود را رقم زدیم. (بر وزن آرماگدون)
شکست، چنانکه گفتهاند، یتیم است و تنها متهمان بی شماری دارد، اما متهمان بیش از هر کس دیگری «رفقا» و شرکایشان هستند که مشتاقانه و بدون قید و شرط در کنار ارتجاع سیاه ایستادند و هر چه بیشتر در جنایات آخوندها ادغام شدند تا بتوانند «پاسداران را به سلاح سنگین مجهز» کنند.
پنهان شدن پشت فکر ابلهانه «دزدیده شدن» انقلاب چیزی از اشتباه انقلاب اسلامی و شکست تاریخی فرومایگان ارتجاع سرخ و سیاه کم نخواهد کرد. فصل یاوه سرایی و سرهم کردن مهملات بسر آمده است. جاهلان بی ارادهای که هنگام چرخش در فضای سال ۵۷ در اعماق باورهای پوسیده خود مدفون شده بودند و با کولی دادن به آخوندها به هر طرف کشیده میشدند و از رهبری یک آخوند حمایت کردند و نامزدهای پیشنهادی و مورد پشتیبانی آنها برای نمایندگی مجلس و سایر پستهای حکومتی هم آخوندها بودند، دیگر «دزدیده شدن» انقلاب چه معنی دارد؟
آنها در همان لحظهای که با نعره «دزدیده شدن» انقلاب به رژیم اسلامی لگد میزنند، در انتصابات «آقا دزده» به او نزدیک میشوند و با توجیه قاتل بد در برابر قاتل بدتر، و هر دو از قاتلان دوستان و رفقای خودشان، از او به مثابه سلاحی استفاده میکنند تا به یک شخص، به یک دودمان و به یک دوره تاریخی سنگ پرانی کنند.
اگر جمهوری اسلامی بتواند دوباره «گوساله سامری» تازهای در قامت نامزد رئیس جمهوری برای مدعیان «دزدیده شدن» انقلاب دست و پا کند، این مسکینان نام و نان دوباره به او دخیل خواهند بست و با صف کشی در برابر کنسولگریهای دزد انقلابشان، چنان از هم سبقت خواهند گرفت تا زودتر افتخار رنگین کردن انگشت نصیبشان گردد و برایشان جواز ورود به کلوب رذالت پیشگان صادر گردد.
اصطلاح دزدیده شدن انقلاب که هیچگاه بازاری نداشت، تنها بوقلمون صفتی و سست عنصری منادیانش را نشان میدهد و مدتهاست که در گورستان فکاهی نامههای بی ذوق و بدسلیقه به خاک سپرده شده است.
انقلابی که دلبستگانش به فراخور وابستگیهای سیاسیشان هر کدام نامی بر آن نهادهاند تا پوچی محتوای انقلاب اسلامی و فقر اندیشه انقلابیون رنگارنگ را پنهان کنند، بیش از همه اما، آشفتگیهای فکری و بسر بردن بلند مدت ذهن در تاریکی جارچیان انقلابی را آشکار میکند که در بیابان خیالات واهی و «جنگل» سیاه، سرگردان و آشفته حال و متوهم بدنبال ناکجا آبادی بودند تا سرانجام «کوکب هدایت» خویشتن را در چهره اهریمنی یافتند که جز وحشت و مرگ و خون بر فلات ایران نیفزود.
«وحشت بزرگی» که همچنان در جنون جوان کشی و افزایش میزان فلاکت مردم بازتولید میشود،
تصاویر غم انگیز مردمی که برای یافتن لقمهای نان تا کمر درون زبالههای شهری خم شدهاند، صحنههای دل آزار کودکانی نحیف با چهرههای افسرده که دستان کوچک خود را بسوی رهگذران دراز کرده و درخواست کمک میکنند، تنها دو نمونه از واقعیتهای یک انقلاب نابهنگام و ویران ساز است که نه تنها دستاوردهای چندین نسل را نابود کرد، بلکه چارچوب سخت و سفت تازهای برای بی عدالتی ساخته است تا حیاط خلوت چپاول شیعیان اثنی عشری و مومنان «راه رشد غیر سرمایه داری» راه در روهایش گشاده تر شود.
برای غارنشینانی که از نام ایران کهیر میزنند، ابداً پیامد فاجعه آمیز «انقلاب شکوهمند» بر جان و روان ایرانی مطرح نیست و هر چه است بیقراری و «دل واپسی» برای مردم مظلوم فلسطین است تا عقدههایشان را با مرگ بر صهیونیسم و مرگ بر امپریالیسم برون ریزی کنند. از ذهنهای منجمد شده در سال شوم ۵۷ بیش از این هم انتظاری نیست. غزه پرستان چپ محور یادشان نرود در «یوم الله» ۲۲ بهمن سینه زنی و نوحه خوانی برای مردم مظلوم فلسطین ثواب دو چندان دارد.
چنین عدالت خواهی ابتر و طبقه بندی شدهای را باید به درون آبریزگاه انداخت و سیفوناش را کشید.
با مقایسهای کوتاه میان سرآمدان انقلاب مشروطه و آرزوهایشان برای ایران و افراد و گروههایی که چرخ دهنده انقلاب اسلامی بودند میتوان اوج نکبت انقلاب اسلامی را به روشنی دید. سرآمدان انقلاب مشروطه که هیچ هدفی جز «سربلندی» ایران نداشتند، همگام با روح ملی گرایی و شعار «زنده باد ملت ایران»، با افکار بلند خویش و بازوان پرتوان رضا شاه بزرگ، با کمترین امکانات، تقریباً در حد صفر، سرنوشت امروز و فردای ایران را با موج نوگرایی دمساز کردند و سبب ساز پیشرفت و شکوفایی و سازندگی و دستاوردهای پایدار سیاسی و فرهنگی کشور شدند و در دوران شاه فقید با شدت بیشتر و در بسترهای گستردهتری ادامه یافت که کماکان داریم از ماحصل آنها، در همه زمینهها، ارتزاق میکنیم، گروههای دخیل در انقلاب اسلامی که هیچ رؤیایی جز «نابودی» ایران نداشتند، سرمست از پیروزی آسان در ضدیت با روح ملی گرایی و ریشهکن کردن هرگونه حضور درخشان ملی در سطح جهان، با مرگ بر این و آن، و «زنده باد امت اسلام»، با ذهنهای بیمارشان و نشخوار تفکرات درجه چندم، همراه و در خدمت «ابلیس پیروز مست»، با بیشترین امکانات سیاسی و دیپلمات، منابع فراوان مالی و اقتصادی شکوفا و توسعه محور، سرنوشت کشور را با موج ارتجاع و واپسگرایی و پس رفت همراه ساختند و همه اعتبارات سیاسی، تاریخی و تمدنی ایران را قربانی انگیزههای پوچ و جاه طلبیهای جهان سومی، اسلامی و تروریستی خود کردند و آفت و بلایی برای کشور رقم زدند که تا مدتها وبال گردن ایران و مردم خواهد بود.
با رهروان تفکرات باطلی که همچنان بر مسیر اشتباه خویش پافشاری میکنند و کماکان به اصول و گفتمان انقلاب نکبت اسلامی عشق میورزند، دیگر جای هیچگونه آشتی و مراودهای باقی نمانده است. آنها در میان مردم جایگاهی ندارند و دیر زمانی است که از مردم مهجور افتادهاند و اگر روزی پروانه ورودشان به خاک میهن صادر شود که بسیار بعید است، جایشان در میان متهمان است.
آنان «پاسداران انقلاب اسلامی» تبعیدی و از کار افتادهای هستند که همچنان در سنگری سوراخ شده و در ضدیت با ایران و ایرانی، رقص کنان بر جنازه انقلاب اسلامی تا سرحد مرگ مرثیه میخوانند و با گسست از واقعیات جامعه و آویختن به دنیای مردگان، بیآنکه خود بدانند، از واپسماندگی به دره واماندگی سقوط کردهاند.
بر خلاف کسانی که همچنان در پیله گفتمان شکستخورده و بیاعتبار پنجاه و هفت با رژیم اسلامی هم ذات پنداری میکنند، ۲۲ بهمن مانند شکستهای تاریخی و خانمان برانداز ایرانزمین همچون یک رویداد شوم ملی با عواقبی مرگبار در حافظه تاریخی مردم حک شده است.
۲۲ بهمن در واقع آنچه را که برای تبدیل شدن به یک عبرت تاریخی لازم است، بیش از هر تاریخ دیگری دارد. برای ملتی که حافظه تاریخیاش کوتاه است ما تنها با یادآوری هر روزه از پشت پا زدن نسل نحسی که با بد مستی، ایران را ویران کرد، میتوانیم از بروز و تکرار رویدادهای فاجعه بار آینده جلوگیری کنیم.
جهان با تصورات ما کاری ندارد. واقعیتها را تجربیات رقم میزنند. تجربیات تلخ ملی چاره محک زدن سرنوشت مشترک ملتهاست و نه توهمات کسانی که رکاب زن بدبختی و مصیبت ملی بودهاند.
نسلی که به ۵۷ شناخته میشود در تاریخ به عنوان «عبرتی تاریخی» ثبت شده و با لعن و نفرین ابدی در تاریخ ملی ما باقی خواهد ماند.
امیر امیری