جامعه بشر در کش و قوسها و کنش و واکنشهایش بطورکلی در شاهراه پیشرفت و تحول قرار دارد. قوانین جاری جوامع که حاصل دگرگونیها در بافتار ذهن بشر است چنان نقشی ایفاء کرده که انسان در آن سالار و محوریت دارد. هستیِ انسان محور در کره خاکی، مشخصه امروز تمدن ماست که از پسِ قوانین جاری و هر دم متحول، ممکن گشته است. لیبرالیسم غرب، خصلت طبیعی انسان یعنی آزادی را به انسان فهماند و به وی بازگرداند. این دگرگونیها و پیشرفتها دستاوردهای بزرگ انسانیاند. واژه "انقلاب" بواسطه همین "دگرگونیها و پیشرفت ها"، از بطن آنها موضوعیت پیدا کرده بوده. بعبارت دیگر انقلاب یعنی دگرگونی به سمت پیشرفت. هر نیرو که در مقابل "پیشرفت" اجتماع و جامعه قدعلم کند ضد انقلاب است. انقلاب و ضد انقلاب در هر دو جامعه شناسیِ کلاسیک و مدرن، تعریف شدهاند. میشود با دور زدن از این تعاریف و با انگارههایی از پیش پرداخته و معتقد شده، روش و سنجش علمی و فکری را به سخره گرفت یا بی اهمیت از کنار واقعیت موجود و تعریف شده رد شد اما بیداری زمانه این خفتگی و کاهلی را رسوا خواهد کرد. آشکار شدنِ رسوایی ضد انقلاب شورشگر در ۲۲ بهمن ۵۷ بوسیله بیداریِ انقلاب زن زندگی آزادی، نمونه ایست.
بر پایه توضیح مختصر در باره دگرگونیها و پیشرفتهای جوامع و نیز توضیحات مندرج در متون جامعه شناسی، رویدادهای۵۷ ضد انقلاب و ۱۴۰۱ انقلاب است. آن شیخ به دار آویخته شدهی دوره مشروطه که میخواست چنان کند که پس از وی این یکی شیخ پلید در رویداد شورشی ۵۷ کرده، انقلابی نبوده بلکه بر ضد انقلاب مشروطه بوده. چه میزان زمان لازم است تا مفاهیم در نزد ما همانی تعریف و توضیح شوند که در وجود خود هستند و بر اثر برآیند حاصله از درونههای رویدادهای اجتماع و جامعه، تظاهر یافتند؟ منافع گروهی و خصومت با نظام پیشین چنان کینهای در دل برافروخته که معناهای مفاهیم به عمد تحریف شده و وارونه جلوه میکنند. جاهلان نیز طوطی وار آنها را تکرار میکنند.
رویداد ۲۲ بهمن ۵۷، انقلاب نبود ضد انقلاب بود که پا در جاپای شیخ فضل الله نوریِ ضد انقلاب داشته بوده. شیخ واپسگرایی که، چنان توطئهای علیه مشروطه میکرده که بالاخره به دست انقلابیون مشروطه به دار آویخته شد. اما اگر "رویداد ۲۲ بهمن ۵۷" را کسانی بر حسب دیرینگی سنت اعتقادی، خوش دارند آن را "انقلاب" بنامند، "انقلابی" که بر علیه هر نوع تحول و دگرگونی اجتماعی بنفع ترقی و پیشرفت جامعه سینه سپر کرده بوده در اینصورت باید به این مسئله پاسخ دهند که پس نقش شاپور بختیار در روند بازگشایی جامعه، آزادیها و انتخابات آزاد را چه باید نامید؟ "ضد انقلاب"؟ و خمینی و گروهای سیاسی طرفدار جامعه تک صدایی، انقلاب؟ مگر غیر از این است که مشروطه، انقلاب بوده و شیخ فضل الله ضد انقلاب مشروطه؟ پس چرا رهروان آن شیخ که رهبری شورش شیعی را در ۲۲ بهمن ۵۷ عهده دار بودهاند باید "انقلابی" نام بگیرند؟
باری، تا وقتی نتوانیم گره کور انقلاب و ضد انقلاب را بگشاییم و مناسب با محتوای رویدادها تعریف نو از آن ارائه کنیم (و نه بازتعریف) تا بر سر آنها به اجماع نظر برسیم، هرگز بیهودگیِ بحثها در چنین زمینه هایی پایان نخواهند گرفت و مدام باید دور خودمان بچرخیم. و با بازخوریهای تکراری رویدادها، خودمان را تکرار میکنیم. تأکیدم بر ارائه تعریف نو از "انقلاب و ضد انقلاب" بدین سبب است که تمام رویدادهای جامعه ما در دوره اسلامی بر این دو محور چرخیدند. و این دو، شده معیارهای سنجش ما در امور مربوط به سیاست و تغیرات سیاسی بی آنکه به تحولات اجتماعی اهمیت داده شوند.
برای گشودن بحثهای غیر تکراری پیش از هر چیز، هر کدام از ما باید بتوانیم این پرسش را از خود بکنیم که آیا کلمه انقلاب و هر کلمه دیگر فارسی دارای دو معنی متضاد مثبت و منفیاند؟ یعنی مثلاً معنی انقلاب، هم انقلاب است و هم ضد انقلاب؟ هم پیشرفت است و هم پسرفت؟ هم در دورهای مفید است هم در دورهای غیر مفید؟ اگر هر کلمهای بخواهد دو معنای متضاد هم داشته باشند در اینصورت کلمه "بد" میتواند هم بد معنا داشته باشد و هم خوب و بالعکس! در هر حال، به رضایت از چنین پرسشها از خود را، در نزد شورشیان ۵۷ مشکوکم. چونکه پاسخ منصفانه و صحیح میتواند بسیاری از معادلات سیاسی را برهم زند و منافع خاص گروهی را به خطر اندازد.
یک نماینده گروه چپ چریکی در مناظره تلویزیونی خود در همان زمان (شورش ۵۷ نیروهای واپسگرا و واپسمانده) گفته بود که امریکا مشغول توطئه برای روی کار آوردن "دولت میانه رو" است. از همین یک مورد میتوان فهمید که مسئلهشان به هیچ وجه آزادی نبوده بلکه منبعث از ایدئولوژیای بوده که دیکتاتوری از نوع دیگر (دیکتاتوری خلقی) را در ذهن پرورده بودند. با این وصف طبیعی بوده که آنها دست رد به سینه دولت آزادمنش و سوسیال دموکرات شاپور بختیار زنند و زدند. وقتی مدعی باشی روی کار آمدن "دولت میانه رو" توطئه امریکا در خنثا کردن "انقلاب" است معنایش تأیید دولت تازه تأسیس رادیکال اسلامی خواهد بود. بر پایه چنین "تأیید" آشکار از "دولت رادیکال جمهوری اسلامی" الزاماً همکاری با آن در راستای مبارزه با ایادی این "توطئه" در ایران، ضرورت پیدا میکرده است. یک نمونه این "همکاری" در جریان عملیات مسلحانه در آمل بوده که در خواست کرده بودند تا دوشا دوش برادران سپاه، با "مائویستهای امریکایی" بجنگند. جهت اطلاع بیشتر در این زمینه مراجعه کنید به کتاب "کلاغ و گلسرخ" نوشته مهدی اصلانی.
اگر آزادی در مفهوم کلانش موضوع جامعه میبود به یقین چنین موضوعی میتوانست بواسطه ظرفیت "دولت میانه رو"محقق گردد و نه از قِبل سیاستِ "دولت رادیکال" و مرتجعِ عقبگرا چون دولت جمهوری اسلامی. تجربه دولت رادیکال جمهوری اسلامی در عرض ۴۵ سال، بر این امر صحه مینهد. این موضوع را به این دلیل پیش کشیدم تا به آنهایی که در توجیه نقش مخرب خود در قبال دولت دکتر شاپور بختیار، مدعیاند دیگر "دیر شده بود" بگویم که اگر بافتار فکری سیاسیتان متمایل به "دولت میانه رو" میبود حتماً از پشتیبانی این دولت دریغ نمیکردید. و مجبور هم نبودید که در توجیه عمل ضد انقلابیتان بگویید "دیگر دیر شده بود".
و به این دلیل واقعه ۱۴۰۱ را انقلاب در معنای واقعیاش میدانم که این "انقلاب" برخاسته از خاستگاه نسلی ست که شعارش زن زندگی آزادی است. یعنی ستم مضاعف در حق زنان را از سوی فرهنگ و حکومت مردسالار اسلامی نفی کرده، در برابر مرگ اندیشی، زندگی را نوید داده و آزادی به مثابه فرد آزاد از قید و بندها را پژواک کرده است. و نیز بر هر چه حکومت دینی و حاکمیت آخوند خط بطلان کشیده است. همگنی با چنین تحول اجتماعی و معیار نسل امروز ایران بدان، الگوی سیاسی در قالب "دولت میانه رو" میتواند باشد. "دولت"ی که "ضد انقلاب" ۵۷ بر ضد تشکیل آن بوده است. دگرگونی اجتماعی یا همان انقلاب اجتماعی اگر نتواند الگوی نظام سیاسی خود را بنیان گذارد یعنی منجر به انقلاب سیاسی شود تا این دو بهم گره زده شوند قطعاً به طور موقت هم شده میپژمرد. پژمردگی انقلاب اجتماعی در دوره نظام پیشین، از فقدان دیرپای چنین انقلاب سیاسیِ متناسب با خود، بوده است. در این "فقدان" بوده که الگوی "امت و امامت" چیره گشت.
نتیجه:
همه انقلابهای کلاسیک و مدرن در جهان و ایران بر این ادعا استوار بودند که میخواهند چیزی را بهتر کنند و نه بدتر. حتا خمینی ضد انقلاب هم وعده بهتر از پیش شدن میداده آنگاه که گفته بود جمهوری اسلامی در صورت تشکیل مانند جمهوری فرانسه خواهد بود. پس، بهتر از پیش شدن یا ساختن خود تأییدی ست بر معنای انقلاب. مبتنی بر این معنا، اگر بپذیریم مشروطه، انقلاب بوده برای آزادی و مشروط کردن حکومت به قانون و تعدیل قدرت (بهتر از پیش شدن)، پس آن شیخ، مرتجع و ضد انقلاب بوده علیه این شروط و "بهتر از پیش شدن". و اگر دگرگونی اجتماعی در دوره نظام پیشین، انقلاب اجتماعی بوده در راه پیشرفت پس رویداد ۵۷ که بر ضد آن عمل کرده ضد انقلاب بوده است. بنابراین در شرایط حاضر هیچ چیز مفیدتر از درک درست از مفاهیمی که با آنها مواجهایم، نیست. آگاهی در راستای "درک درست از معنای مفاهیم" چون معنای انقلاب و ضد انقلاب از هر سو که باشد، خجسته است. "باز تعریفِ" تعاریفهای بعمل آمدهی مغلطِ گذشته، درجازدگی ست در حالیکه انقلاب زن زندگی آزادی "تعریف نو" از مفاهیم را در مقابلمان قرار داده است.
نیکروز اعظمی
پنجاه سال و اندی بعد از سیاهکل، ابوالفضل محققی