کلمات مفهوم نمییابند وبرزبان وقلم جاری نمیشوند مگر این که در پروسه یک جدال واقعی برای رسیدن به حقیقت، جسم وروح تو در تعادلی نشات گرفته از پایبندی به زندگی، تکاپو برای راه یافتن به قلب حقیقت آنی از تلاش دست بر ندارد. تلاشی که جان مایه آن دیدن وقبول کردن حقیقت مبتنی بر واقعیت است. جدالی سخت در ذهن وعمل، که ترا منجر به قبول حقیقتت میسازد. روحت را پاکیزه وعریان میکند وکلماتت را از صافی این جدال عبور میدهد.
کلماتت با اندیشه وعملت مفهومی واقعی مییابند وبردل مینشینند. این کلمات واقعیند. بری از هر گونه منیت، گروه گرائی و منفعت طلبی.
کلماتی میشوند از جنس آتش که میتوانند در سرمای حاصل ازحکومتهای مستبد وسرکوب گر روحهای فسرده از بیداد را گرمی ببخشند. امید بیافرینند و جلب اعتماد کنند. زمانی بر قدرت این کلمات افزوده میشود، به انرژی بدل میگردند که مبارزان راه آزادی وعدالت. چنین جدالی سخت را در گستره وسیعی پیش برند وبا نشان دادن پایبندی خود به حقیقت ودوری جستن از پیشداوری ودر افتادن با هر آنچه که آنها را در چهار چوب تنگ منافع گروهی، عقیدتی وایدوئلوژیک محدودشان میکند فکر وعمل خود را بچالش بکشند.
چالشی که هر زمان معیار و سنگ محک آن خواست ومنافع مردم است. برای انسانی که خواهان سعادت خود ومردم خود است. هیچ امری مهم تر از مبارزه برای دست یافتن به حقیقت و بکار گرفتن آن در جهت رسیدن به همدلی عظیم اجتماعی وهمراهی برای رسیدن به آزادی وعدالت نیست. نخستین سنگ پایه چنین همدلی اجتماعی. هم زبانیست. هم زبانی که حاصل نمیشود مگر جز با جلب اعتماد اجتماعی.
هیچ زمان، هیچ کس وهیچ گروهی قادر نخواهدشد زبان مشترک با مردم بخصوص با نسل جوان پیدا کند مگر این که از طریق نقد درست ومنصفانه تفکر وعمل خوددر گذشته وحال و پایبندی به آن نقد در عمل امروز خود! زمینه گفتگو و همدلی را فراهم سازد.
بر گزار کنندگان بزرگداشت سیاهکل باید از خود سوال کنند؟ چه امری باعث میشود که نه تنها نسل جوان ونوجوان امروز، حتی نسل بعد ازشما نیز حاضر به شنیدن آنچه شما میگوئید نیستند؟ چرا نسل پنجاه وهفتی چنین مورد غضب و انتقاد شدید نسلهای بعد خود میباشد؟ مسلما عوامل زیادی در این مورد نقش بازی میکنند. اما هریک از شما از خود سئوال نمیکند که من بعنوان فرد؟ ما بعنوان جمع چه میزان در این فاجعه بزرگی که انقلاب نام گرفت نقش بازی کردیم؟ آن افکار ماجراجویانه چریکی که زیر عنوان مبارزه با شاه چشم بر تمام تلاشهای تجدد خواهانه و نو آوری در کشوری که هنوز بزحمت قبای ژنده خود را از دوش خود فرو میافکند و دل به سبک جدید ومدرنی از زندگی که تازه پای در این سرزمین مینهاد بست. به تحول اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی چه میزان لطمه زد. سیاهی لشگر مردی کینه ورز، متحجربرآمده از دل تنفری تاریخی نسبت به هر چه که رنگ تجددو نو آوری داشت گردید. مردی که هیچ احساسی به ملت وسرزمین نداشت. آن کردیم که نباید میکردیم. چهل وپنج سال از آن فاجعه میگذرد. چهل وپنج سالی که شاهد بسیار فجایع بودیم که کودکان دبستانی هم در حد وسع خودفریاد مرگ بر این حکومت وولی آن میکشند. از عمل کردخودسخت شرمگین هستید. ادعا میکنید که خود را وعمل کرد خود را چه در رابطه با تشکیل یک سازمان چریکی که سلاح ومبارزه مسلحانه را تبلیغ میکرد و عملکردش حاصلی جز تقویت همین دیدگاه متحجر و مخالف با تجدد را نداشت بنقدکشیدید. مبارزه با شاه را تبدیل به مبارزه با تجدد خواهی و حرکت آغاز شده بسوی تجدد و نوکرائی کردیدو عملا از جریان متحجر مذهبی حمایت نمودید.
حال در سیمای جدید خود میخواهید در خدمت زندگی و مبارزه مدنی باشید. در کنار مردمی که بخش عظیم آن یعنی نسل جدید با آرزوی رسیدن به آزادی و زندگی کردن در اشلی که جهان متمدن نمایشگر آن است زیر شعار "زن، زندگی، آزادی" مبارزهای سخت وبی امان را با حکومت متحجر دینی آغاز کرده وبپیش میبرد.
سوال این است؟ چگونه میخواهید این مردم این نسل بشما باور کنند؟ زمانیکه هنوز بعد نیم قرن واندی از تاسیس سازمان چریکی ومبارزه مسلحانه ونتایج تلخ و زیان بار آن. همراه با داغ ازشرمنمدگی حاصل از حمایت خود از این حکومت. هنوز قادر بدل کندن از آن گذشته نیستید. هنوز توان این را ندارید که بگوئید ما منادیان مرگ بودیم! نه زندگی و آنچه که در این سازمان وتفکر جائی نداشت خود زندگی بود وانسان، تفکری که در آن دوست داشتن وعشق ورزیدن یک چریک گناهی نا بخشودنی بود.
براستی چه اتفاقی افتاده که بار دبگر شجاعت چریکی ستایش میشود. شجاعتی که نهایت در خدمت خمینی قرارگرفت وبر خشونت اجتماعی دامن زد. این چگونه شجاعتی هست که قادر نیست خود را وعمل کرد خود را در آئینه تاریخ که بیانگر حقیقت است ببیند. این سازمان هرگز قادر به یافتن زبان مشترک با هیچکس و هیچ گروهی نخواهد شد. چرا که هنوز در همان خانههای تیمی بسته که آنها را مرکز جهان میدانست با نشه مدال هائی که بر خود آویخته گرفتار دنیای ذهنی خویش است. و هنوز درکش از شجاعت همان است که پنجاه سال قبل تئوریزه میکرد. از مبارزه با امریکا گرفته تا حمایت از.... از همین روست که هنوز قادر به نشستن در کنار دیگراپوزیسیونهای مخالف جمهوری اسلامی نیست. " به عبث میپایم که بدر کس آید... "
ابوالفضل محققی