هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد. بارها از خود میپرسم روی سخن این صیاد غوطهورشده در اقیانوس، در جستوجوی مروارید غلطان با کیست؟ با کدامین صیادان است؟ کیستند این جویندگان مروارید در جویهای حقیر و گودالهای عفن؟
او جستوجوگران واقعی را با خود به مهمانی آئینهها میبرد.
رفتن به مهمانی آئینه، گردشی درباغ آئینه؛ سفری در آئینهی درون خود که اگر گوهری شایسته در تو باشد، تصویر واقعی خود را در این آئینه خواهی دید.
"سفر حجمی در خط زمان
و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن
حجمی از تصویری آگاه
که ز مهمانی یک آئینه برمیگردد" و بدینسان است
که کسی میمیرد
و کسی میماند
هیچ صیادی در جوی حقیری که
به گودالی میریزد مرواریدی صید نخواهد کرد.
تصویری که روزی شکسپیراز زبان هاملت بیان کرد: "بودن یا نبودن؟"
پرسشی که قرنهاست، تکرار میشود.
برشت آن را با چگونه بودن معنا میبخشد: "بودن؟ یا نبودن؟ مسئله این نیست! مسئله چگونه بودن است!"
و فروغ ماندن و یا نماندن را در آبستنکردن خط خشک زمان جستوجو میکند. در حجمی از تصویری آگاه، که از میهمانی یک آئینه برمیگردد؛ با دو گوشواری از گیلاس سرخ همزاد و برگهای کوکب چسباندهشده بر ناخن. دستهایی که در باغچه میکارد و میداند که سبز خواهند شد:
"و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم تخم خواهند گذشت".
بهراستی امروز سبزشدهتر از او کیست؟ با دستانی که هزاران پرستوی جوان از آن بر اوج آسمان پر میکشند. حضوری یگانه و معنوی در رستاخیز جنبش اجتماعی زنان ایران و مردان ایران زمین.
ابوالفضل محققی
از اجیرشدگی تا نوازندگی محبت، طاهره بارئی