غربیها در خصوص ساختن، تعریف و عنوان واژگان مفهومی خودشان چون مفهوم روشنفکر، اجماع نظر دارند. تنوع نظر هم، بر سر نظریه پردازی است. ما که در این نوع موضوعات مقلد غربیها هستیم، نه میتوانیم "اجماع نظر" داشته باشیم چونکه موضوع که از درون خود ما بجوشد نداریم، و نه میتوانیم "تنوع نظر" داشته باشیم چونکه اصولاً بدون حضور موضوعی خاص نظریه پردازی نیز منتفی ست. به همین سبب در اشغال نظریهها و اندیشههای غرب گیر و سرگردان باقی میمانیم.
به هر موضوعِ برآمده از بار ارزش انسانی، ابتدا باید نسبت به آن نظریه پردازی شود و سپس در قالب یک مفهوم (مانند روشنفکر) ساخته شود. وقتی بر بستر فرهنگ و جامعه ما موضوع نباشد اما تا دلتان بخواهد ادعاباشد قطعاً بازار بلبشو برپاست که هر کسِ چرب زبان و مالاً زبان دراز در چنین بازاری میتواند کالای بُنجل خود را به بُنجل خران قالب کند مانند "روشنفکر دینی"، "اصلاح طلبی دینی" و "روشنفکر شیعی". همه این جعلیات و مجهولات برآمده از موضوعی هستند که از ارزشهای دین فراتر نمیروند. در واقع اینها پاسخ به فرهنگ و جامعه دینیاند هم از اینرو، مخل به پدیداری روشنفکر بدون پسوند و پیشوند.
در واقع با استعاره یا بهتر است بگوییم با جعل intellektuell برای خودمان "روشنفکر" میسازیم. حالا اگر از مسعود بهنود بپرسی روشنفکر چه معنی دارد؟ به تو جواب میدهد که "روشنفکر ایرانی بدون شیعی" معنی ندارد! البته از یک نظر شاید راست گفته باشد چونکه بدون چنین "روشنفکر" شیعی، روشنفکر در معنای اخص کلمه در نزد ما به جز یکی دو استثناء، وجود خارجی ندارد. و وی ترجیح میدهد با برجسته کردن "روشنفکر" شیعی چون خاتمی و بطورکلی "روشنفکری" شیعی، بر چشم آن استثناها و روشنفکری در تعریف اصیلش، خاک بپاشد.
چگونه میتوان کلاف گوریدهی معضل معنای اصیل روشنفکر را در این بازار آشفتهی جعلیات، باز کرد؟ بنظرم پاسخش این است: آن لزومی که برخاسته از نیازمندیِ درونیِ ما باشد. این "نیازمندی درونی" قطعاً ما را به سمتی خواهد بُرد تا بتوانیم جعلایات و بیهودگیها در این زمینه را بی اثر کنیم. در واقع زمینهی پدیداریِ جدیِ روشنفکر و روشنفکری در نزد ما، با نقد جدی به چنین مهملات آغاز میشود.
نیکروز اعظمی