و عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه میزنند
احمد شاملو
"روسپیان، صادق ترین معشوقه های عالماند" عنوان جدیدترین رمان دکتر مسعود نقرهکار نام فریبندهای بر خود دارد. این کتاب به تازگی در نشر فروغ کلن در 156 صفحه منتشر شده است. از مسعود نقرهکار پزشک و نویسنده و پژوهشگر تاکنون تالیفات بسیاری منتشر شده است؛ از پژوهشهای درخشانی مثل نقش سیاسی اجتماعی لاتها و جاهل در تاریخ معاصر ایران در کتابی با عنوان زنگیهای گود قدرت و نیز بحث خودکشی هنرمندان در کتاب تراژدی رنج-های خلاق و تا آثار داستانی مثل بچههای اعماق و دیگر آثار.
اما درباره این اثر آخر. در واقع اگر رمان را نخوانده باشیم، این نام میتواند برای ما یادآور گفتمان مردسالاری باشد، با شناختی که از این گفتمان در فرهنگ ایرانی وجود دارد و ارزشگذاری مبحث عفت و نجابت و اشاعه کلماتی این چنینی در حکومت اسلامی بر هر نوع آزادی پوشش و رفتار زنان. اما در این اثر اتفاق دیگری رخ میدهد.
نویسنده از آنجا که در آثار قلمی خود پیش از این با چشم تیزبین و قلم کاوشگر به وقایع جامعه ایرانی نظر دوخته، در این اثر، تماشاگر انحطاطی است که در اطراف خود می بیند؛ چه در جامعه کوچک دیاسپورا و چه در جامعه بزرگی در سرزمین مادری. او از سقوط مردمانی زیر سایه سقوط فرهنگی و اخلاقی پرده برمیدارد. در روزگاری که خبرهای دهشتناک هر روز و هر ساعت، میتواند به فروپاشی ذهنی تک تک مردمان آن سرزمین منجر شود اما بخشی از این مردم به شکلی منحط به غرایز خود میاندیشند. آنها عشق را گردن میزنند با خرید و فروش سکس در شکل قانونی آن زیر لوای خانواده. دقیقا همان چیزی که حاکمیت شیعی ولایی از آن مراقبت میکند، ارجحیت سکس بر عشق و حتی اشکال فقهی آن و سرپوش بر سقوط اخلاقی جامعهای که راه رشد و ترقی درآن اغلب با وارد شدن به مناسبات منحط جنسی صورت میگیرد.
داستان این رمان داستان مردان پا به سن گذاشتهای است که پیرانه سر، فیلشان یاد هندوستان میکند. مردانی که در امریکا زندگی میکنند و دلشان که دلبر جوان میخواهد. آنها به رسم سالیان دور تصور بر این دارند که آن زنان جوان نه عاشق رنگ و رخسارشان بلکه شیفته تجارب و امکاناتشان به آنها دل خواهند باخت و خواهند آمد و برایشان سفره عشرت و خوشکامی خواهند چید. غافل از آنکه زمانه دیگرگون شده و این زنان، آن زنان بیخبر و بیدست و پا نیستند. آنها نیز اهل داد و ستدند. اهل کندن و گریختنند. بازیهای مردانه را آموختهاند. آنها نیز از مردمان زمانه خود هستند.
رمان با روایت اول شخص از زبان مردی پا به سن گذاشته روایت میشود؛ کسی که سرخورده از دوست و رفیق و زمانه به طبیعت و دریا و آفتاب و باران دلبسته است. مردی تنها که در خانه خود با حیوانات خانگیاش معنای عشقی راستین را تجربه میکند. او، راوی عشق ناکامی است که بر جانش سنگینی میکند. پس با آینه سخن میگوید و در پاسخ آینه که چرا چنین شکسته شدهای؟ میگوید که اعتمادها پیرم کردهاند:
اندوه دو دیار، زخمهای نارفیقی، بیمهریها، مرگ رویاها و کابوسهایی که پشت پلکها خانه کردهاند.ص ۹
تنهایی شاعرانه راوی در کلمات و جهان خاموش پیرامونش، او را به اعتراف وامیدارد. اعتراف به عشقی کاسبکارانه و بوالهوس که هر گاه میخواهد قدمی به سوی آن بردارد، معشوق او را از تمنای خود پشیمان میکند. معشوقی که عروس هزار داماد است و این در شعر فارسی از دیرباز رسم زمانه بوده است، اما موضوع عشق، دیگر است. عشقی که بیشتر نامی از آن باقی مانده است تا مردمان زیر نقاب آن، دروغ و ریا و خلافکاری خود را بپوشانند. راوی داستان ، خسته و جفاخورده، آرمانگرا و سرشار از دغدغههای اجتماعی و سیاسی و شاید در حسرت خوشیهای فروخورده جوانی، نمیتواند همسان دوستان دیگرش در بازی خرید و فروش عشق، دل خوش کند.
مکان داستان در امریکاست و زمان روایت در عصر حاضر. با رفت و آمدهای زمانی به گذشتههای دور و گشت و گذارهایی در زمانهایی خیالی در خواب و رویا. راوی از آشنایی اتفاقی خود با زنی سودابه نام و ماجراهای پس از آن خطاب به آینه سخن میگوید. نویسنده شاید در انتخاب اسم سودابه عمدی داشته در مقابل مرد داستان با نام سهراب. هر دو نمادهای شناختهشدهای هستند : سودابه نام همسر کیکاووس در شاهنامه؛ زنی است که دل به سیاووش پسر کیکاووس میبندد و چون به مراد دل نمیرسد، به هر فتنه و خباثتی در حق سیاووش چنگ میزند.
از سوی دیگر، راوی با نام سهراب که نماد مظلومیت در شاهنامه است، خود را زخم خورده دوست و دشمن میشناسد و دلتنگ رنجهای وطنی است. همچنین قربانی بودن سهراب به معنایی، قربانی بودن افراد در نظامی پدرسالار را به یادمان می-آورد؛ چنانکه سهراب به دست پدر کشته شد. از آن جنس که حاکمان اسلامی هستند، سمبل اقتدارگرای سرکوبگر مذهبی که حتی با وضع قوانین کیفری و مدنی ویژه خود به طور رسمی و نظامند، زنان را در عرصه جان و مال و منزلت و حقوق اجتماعی در وضعیتی نصف و نیمه قرار دادهاند. اگرچه قربانیان این نظام پدر- مردسالار هر انسان عادی میتواند باشد و هر آن کس که نخواهد تزویر و ریا را پیشه سازد یا به دلیل تنگنای حیات و زندگانی، حق انتخابی نداشته باشد. چراکه هر نوع حق زندگی فردی و اجتماعی مردمان مخدوش شده است. سودابه اما از جنس مردمان فرصت طلبی است که میخواهد جهان را به کام خود بگرداند، به هر ضرب و زور. او غواص ماهری است برای بهره برداری به نفع خود. آدمها برایش ابزار و پله ترقی هستند. او اگر هم به ایران برود برای انجام عملهای زیبایی ارزان در سرزمینش است و نسبت به رنجها و ویرانی وطن و مردمانش کاملا بیاعتناست.
در واقع، راوی به زبانی پنهان از تباهی مردمان زیر سلطه حکومت شبه توتالیتر مذهبی میگوید ؛ کسانی که غرایزشان به آنها غلبه دارند یا آنهایی که با آتشسوزی ساختمان پلاسکو عکس یادگاری میگیرند یا آنجا که دختر شانزده ساله تنفروش اعدام میشود و موارد دیگر. انحطاط و بیمعنایی به گفته هانا آرنت ثمره غلبه توتالیتاریسم است. آنچه میماند غریزه بقاست. به هر شکلی بقا یافتن حتی با آگاهی به خودویرانگری. در زمانهای که استعداد و توانایی و تلاش افراد به آسانی زیر پا گذاشته میشود و به غارت میرود، افراد جامعه اتمیزه شده و در کنار سرخوردگی، راه بقا را در شر مییابند.
سهراب در این داستان سر خورده و پریشان است. سرانجام به ایران بازمیگردد و به سراغ مقبره خانوادگی میرود. بنظرم این صحنه و بازگشت او به وطن برای پیدا کردن ردی نازک از خوبی و راستی، مثل کاتارسیسی دیر هنگام، ذهن راوی را میتواند به صورت موقت به آرامش برساند.
از سوی دیگر مایلم به شباهت موضوع کلی این داستان با آخرین فیلم لوییس بونوئل با نام "میل مبهم هوس" اشاره کنم. شروع ماجرای فیلم آنجاست که مرد روای با بازی فرناندو ری، برای همسفرشان در کوپه قطار از وضعیت بغرنج خود در مقابل معشوقی لوند و فریبکار سخن میگوید و در نهایت از بی سرانجامی و مورد سوءاستفاده قرار گرفتن خود یاد میکند و نیز از بلایایی که آن معشوق فریبکار بر سر او وارد کرده و او خشمگین و کلافه با روایت ماجراهایش که بین واقعیت و خیال میگذرد، همسفران را متعجب میسازد. البته بنظر نمیرسد که نویسنده در نگارش این رمان، متوجه این فیلم بوده باشد اما عناصر مشابه اتفاقی در این دو اثر قابل تامل است.
از دیگر ویژگیهای این رمان، ردپای دیگر آثار مولف در این کار است از ماجراهای بچههای اعماق تا پژوهش خودکشی یا کتاب لاتها و جاهلها در گوشه و کنار این اثر سر برمیآورند.
نثر روان و پاکیزه دکتر نقره کار یکی از ویژگیهای نوشتار او به شمار میرود. امکان نوشتن در فضای غیر سانسوری و رهایی و آزادی بیان، بخصوص در ادبیات داستانی، امری است که بعنوان یکی از نیازهای مخاطب امروز کتاب شناخته می-شود. ایرانی کتابخوان، دیر زمانی است که تشنه کتابهایی بیتیغ و دشنه است.
رکسانا حمیدی