Sunday, Mar 31, 2024

صفحه نخست » باغ وطن تو جاودان بمان! ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_2.jpgسفرکه همیشه باجسم وبا پا نیست. بیشترین سفر آدمی نشستن بر توسن خیال است وجولان دادن دررویا وخاطره. بخصوص برای آنان که دور از وطن هردم وبازدمشان هوای سرزمین مادری می کند.
" گل یادصد خاطره در باغ خاطرشان می خندد ،عطر صد خاطره در ذهنشان می پیچد." از هزار توهای زمان عبورمی کنند تا به آرامشی در خلوت خود دست یابند.اما دریغ که دیر گاهیست سایه شوم گسترده اهریمن حاکم شده بر سرزمین زیبایم ایران! راه بر توسن خیالم می بندد.تصویر مادران داغداری که با عکس فرزندان خود در چهارسوی وطن میگردند. دادخواهی خون ریخته شده فرزندان خود می کنند.
گورستان های بیشماری که به یمن قدم منحوس مردی که هیچ حسی نسبت به این سرزمین ومردمان آن نداشت در جای جای وطن با زیبا ترین فرزندان این آب وخاک که گشته شدگان این حکومتند.آرامش از وجود هر انسان آزادی خواه ایرانی می گیرد وخاطر حزین می دارد.
زهر تلخ سموم متصاعد شده از تن و فکر مجموعه ای از دزدان ،غارت گران وجنایتکاران قانونی چنان تلخ وگزنده بر این باغ بگذشته که رود ها خشگ می گردند ،زمین تشنه چاک می خورد .درختان چون جمع سوگواران جامه زمردین از تن می کشند و سیاهی با قدم های سنگین از در وازه های باغ وارد می شود.
فریاد می زنم. نه! نه! این باغ هرگز تن به سیاهی مطلق شب نخواهد سپرد ! ایران زمین هر گز بار حضور این نامردمان بر بالای خود تحمل نخواهد کرد. چه بسیار سال ها که این سرزمین زیر سم اسبان مهاجمان عرب ،مغول ، تیمور لگد مال گردید به توبره کشیده شد. داغدار جوانان آزادیخواه خود گردید.اما هرگز تسلیم طوفان های هرزه گرد نشد.
جمعیت خاطر غاصبان باغ را فراهم نکرد. پیوسته خاری شد در گلوی حرامیان . روح غریبی در این باغ در حرکت است روحی شجاع ،مبارز!و آزادی خواه! که هرگز تسلیم نمیشود.
باغ برسال هاسختی دوام می آورد . اما همیشه در بطن آن جوشش عشقی عظیم به آزادی ورهائی در جریان است. روح باغ ضربات سهمگین باد های خزانی وسرمای سخت زمستانی را تحمل می کند .اما همیشه یک گرمی مطبوع، یک آوازروح نواز، یک عطر حاصل از شکوفه های نورس، یک صلای رستاخیز ازجان های آرزومند رهائی وسرسبزی باغ راه بر لشگر ویران گر بسته ومانع از فنای باغ گردیده است.
کسانی که در جستجوی رویا های خودسختی و ناهمواری راه را به جان می خرندتا به حیات مفهوم و زیبائی ببخشند .رویای آزادی!
آزادی این زیباترین خواست انسان از هبوط آدم تا امروز.
تلفن دستیم زنگ می خورد . صدای یک یار قدیمیست "ابوالفضل دارم از پله ای مترو بالا می آیم .آن پائین داخل مترو غوغائیست صد ها دختر وپسر جوان دارند ترانه می خوانند.بدون حجاب اجباری بی هراس از شحنه گان .نمی دانی امسال با تمام درد ها وسختی های زندگی، فضا سرشار از نوعی امید است . دسته دسته مردم بی آن که سخنی بگویند در نگاهشان باوربه فرو پاشی این نظام را می بینی .باور کن فضا ازعطر تن میلیونها جوان بعصیان درآمده آکنده است.
یک مقاومت مدنی شورانگیز، در برابر حکومتی که هر روز باور حتی عقب مانده ترین لایه های اجتماعی، نسبت به آن ها کم می شود در حال شکل گیریست .
لباس های رنگی ،موهای افشان در باد و جوانان گیتار بدست که ترانه می خوانند. دزدان هراسان حکومتی آگاه بر روز های واپسین قدر قدرتی در کشاکش برای گرفتن سهمی از دزدی !
نظامی ها با ابهت ظاهری در بیرون. در لباس شیر!اما بوضوح ترس خورده و متفکر از آنچه در درون می بینند. هم بیمناک به آینده وهم در خود رفته از فشار اجتماعی. از دست دادن حرمت اجتماعی که همراه با نفرت روز افزون از حکومت و نقش پاسداری آن ها از مشتی دزد و ملا که به عنوان وزیر و وکیل بر مسند حکومت تکیه زده اند. مقطع بسیار حساس برای نیروهای نظامی ضربه پذیر ترین بخش حکومتی.
سوالی که دارد فرا گیر می شود ، برای هر فرد ،هر قشر، برای نظامیان ، کجا ایستاده ایم ؟
جوابی تعین کننده برای حکومت ومردم .
ابوالفضل باورکن این افتضاح دزدی ها ی رو شده. بخصوص دزدی این امام جمعه احمق وحریص که عنوان عالم روحانی وعارف را زیب خود کرده بود .حال رسوا شده به دلیل چه قربانی، بازی های درون حکومتی باشد وچه افشاگری قلم های آزاد.چنان تاثیری بر مردم نهاده که قابل تصور نیست .
دلم میخواست ساعتی با دقت در شهر می گشتی تا بوی الراحمان حکومت اسلامی ودر هم شکستن ستون خیمه حکمومت اسلامی را می شنیدی!
سال پر تلاطم وتعین کننده ای در پیش است .فضااز بوی تحول آکنده است.دیر نیست که ستون خیمه اسلام قطعه قطعه شده چوبدستی وروجک های نسل"الفا" عاصی تر از نسل "زد" خواهد شد و مایه مسخرگی کودکان.
بنویس آنچه که می گویم .
توسن خیال را به زیر می کشم به روزهای پر شور آینده و سرنگونی حکومت به جوان هائی که در مترو ها ترانه می خوانند،به مردم معترض که روز به روز بر تعدادشان افزوده می شود! فکر می میکنم.
زیر لب می خوانم .
"آب زنید راه را هین که نگار می رسد
مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد
راه دهید یار را آن مه ده چهار را
چاک شدست آسمان غلغله ایست در جهان
رونق باغ می‌رسد چشم و چراغ می‌رسد
تیر روانه می‌رود سوی نشانه می‌رود

باغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کند ....." به باغ ، به سرو های جوان می اندیشم، به سرو قامان رفته و سرو قامتان بر خواسته .بر می خیزم با قد کمانی که هنوز می توان از آن تیر بر چشم دشمن زد ! بر باغ وطن سلامی از دورنه همیشه عاشق خود می کنم .تو سبز وجاودان باش! سرزمین همیشه عاشق ،همیشه درجوشش، سرزمین محبوب من ، ایران!



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy