شبی کرد شیطان به رهبر خطاب
بپا کُن دکانی به نامِ حجاب
بیفشان اسیدی به چهرِ زنان
رها کن فشنگی به چشمِ جوان
سُمومی درونِ مدارس گذار
که دیگر نخیزد ز دختان بخار
چو حیدر فرامینِ شیطان شنید
از این سوی منقل به آن سو پرید
فراخواند در دم امیرانِ خویش
ز اطراف ِمیگون، ز اکنافِ کیش
رییسی بپوشید رختِ نبرد
هوا گشت تیره ز پهپاد و گرد
بفرمود حاکم به جمع سران
مبادا که حرفی بگردد بیان
ز اجرایِ قانون، ز حقِ زنان
نه از وضعِ مسکن، نه از نرخ نان
نبینند کوران که در قله ایم
هوادارِ الهام چرخنده ایم
چماقی که کوبم به فرقِ زنان
رهایم کند از فشارِ نهان
چو گوید خدا از زبانم سخن
دگر من نخوانم چو خر در چمن
به هر کس که خواند مرا زن ستیز
بگویم که سُنت ندارد گریز
نبندد فغانی درِ دکه را
مگر خشمِ مردم بسوزد مرا
در فردای خردمند ایران، رضا فرمند
باغ وطن تو جاودان بمان! ابوالفضل محققی