Monday, Apr 15, 2024

صفحه نخست » تقدیم به آنهایی که مطالب را می‌خوانند، نقد و راهنمایی می‌کنند ولی در حق دیگران توهین و تهمت روا نمی‌دارند، ش. بابکان

soal.jpgپس از انتشار سه مطلب از نوشته‌های من در گویا نیوز و مطالعه کامنت‌های بعضا بغض‌آلود و اتهام زنی‌هایی از قبیل: چریک افراطی، چپول متوهم، مجاهد تروریست، کینه توز، دلقک، دریده سخن، ساکن غار اصحاب کهف و نهایتا ابهام در هویتم، از این رو لازم دانستم به لحاظ شفافیت بیشتر به آگاهی برسانم: زن نیستم در نتیجه از افتخارات زنان و دختران آگاه، جسور، بی‌باک و عملگرای داخل کشورم بی‌نصیبم. تصور می‌رود خود را معرفی کردن هم مشکل آفرین باشد چرا که خوانندگان محترم ممکن است تصور کنند که به خصلت فرهنگی و سنتی غلط از نظر مردی و مردانگی اشاره شده. چون اگر مرد بودیم سال‌های سال حکومت‌های استبدادی و دیکتاتوری (هر دو اصطلاح در مورد حاکمیت اسلامی صدق می‌کند) را بر نمی‌تابیدیم.

حسین حلاج را خواهری بود فاطمه نام. بدو گفتند چرا از مردان روی نمی‌گیری، پاسخ داد در تمام بغداد نیم مردی بود حسین نام، مرد بنمای تا از او روی برگیرم.
در تهران اشغال شده (مانند همه نقاط ایران) زندگی می‌کنم، حدود ۳۵ سال در دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالی تدریس کرده‌ام، ۱۲ جلد کتاب درسی تخصصی دانشگاهی نوشته و منتشر کرده‌ام که در بسیاری از دانشگاه‌ها تدریس می‌شوند، تا کنون عضو هیچ حزب و گروه سیاسی نبوده و نیستم. برای هیچ شخص حقیقی و حقوقی سیاسی تا کنون تره خورد نکرده‌ام. معیار من در مسائل سیاسی، اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی دکتر محمد مصدق است با همه موفقیت‌ها و شکست‌هایش، اما هرگز و هرگز با کسانی که با پناه گرفتن در پس نام و اعتبار مصدق به کشور و مردم ایران خیانت کرده و می‌کنند سر سازگاری ندارم. در پیشانیم از مهر و داغ تزویر اثری دیده نمی‌شود. در سال ۱۳۵۷ هم، نه شعار مرگ بر شاه داده‌ام و نه درود بر خمینی گفته‌ام، نه در همه پرسی جمهوری اسلامی شرکت کرده و هیچ نشانه‌ای از مهر شرکت در انتخابات نمایشی این حکومت جهنمی دیده نمی‌شود و هرگز اعتقادی به انتخاب بین بد و بدتر نداشته و ندارم و از آغاز فاتحه اصلاح طلب و اصولگرا را خوانده‌ام و در فضای کاملا بسته سیاسی پیش از انقلاب که نگهداری و خواندن کتاب مادر ماکسیم گورگی، دن آرام شولوخوف و حتی داشتن و خواندن رساله مفتضح خمینی جرم محسوب می‌شد و خوانندگان و دارندگان آنها با شکنجه و زندان رو به رو می‌شدند و کودتای ۲۸ امرداد سال ۱۳۳۲ را نهضت و همه مبارزان سیاسی را قطع نظر از عملکرد و اعمالشان یکسر تروریست می‌خواندند و در انتظار ورود به دروازه تمدن بزرگ (همانند منتظران مهدی موعود) لحظه شماری کرده و خود را بیدار می‌پنداشتیم تا کوروش آهسته بخوابد و تحت تاثیر تبلیغات یک سویه نظام حاکم، شاه را کمر بسته امامان و سایه خدا در زمین می‌دانستیم و شعار مضحک خدا، شاه، میهن در وجودمان موج می‌زد و در همه سطوح مدارس صبح اول وقت، یک دانش آموز برابر صف، دعای صبحگاهی را به این مضمون " پروردگارا، شاهنشاه عادل و فرهنگ گستر ما را که حافظ امنیت و استقلال کشور است از بلایا نگهدار" می‌خواندند و بچه‌ها تکرار می‌کردند [۱] و در عصر یکی از همین روزها (اوایل اردیبهشت ۱۳۵۴) روزنامه‌ها نوشتند که نیروهای امنیتی ۹ تروریست زندانی را در حال فرار از زندان اوین به قتل رساندند، رشد کرده و پا به سن گذاشتیم. من و همه افراد نا آگاه مانند من بدون اندیشه و کنکاش این مطالب ساختگی را باور می‌کردیم. انقلاب سال ۱۳۵۷ با همه ضایعات و نکبتی که برای مردمان و خود سرزمین مان و حتی منطقه و جهان پدید آورد در برابر، یک ره آورد هم داشت و آن شک کردن به همه آنچه در گوشمان خوانده بودند و به دنبال آن مطالعه، بررسی، کنکاش و در نتیجه کسب آگاهی.
امروز من و امثال من به آثار مخرب دین در عقب ماندگی کشورمان پی برده و متاسفانه در پیرانه سری به عمق اندیشه‌های میرزا فتحعلی آخوند زاده، احمد کسروی، صادق هدایت، میر زاده عشقی، پروین اعتصامی، فروغ فرخزاد، آرامش دوستدار و... پی بردیم و دانستیم که بدون تخریب سازنده (Creative destruction) و کنار نهادن سنت‌‌های دیرپای مزاحم مانند سیستم‌های ایدئولوژیک (به هر شکلی که باشد) و سلطانیزم، امکان توسعه به مفهوم کلی را به بار نخواهد آورد. در نخستین مقاله‌ام (چرا و چگونه ایران زیر سلطه اهریمنان درآمد) با مستندات غیر قابل انکار تاریخی نتیجه گرفته شد که بلای خانمان سوز امروز ایران یک شبه بر جامعه ما وبال نشده بلکه حداقل ۵۲۲ سال عقبه دارد و در تمام این مدت، دین و دربار دو یار جدا نشدنی در کنار هم بوده و منافع مشترکشان را تضمین و حفظ کردند. برای اثبات این ادعا ناگزیر مطلب زیر را دستاویز قرار می‌دهم.
" باید تمام مردم را به رعایت و تبعیت از کلیه اصول و احکام دین مبین اسلام وادار کرد، زیرا کسانی که به مملکت و حیثیت و شرافت ملی خود علاقه دارند همیشه احکام قرآن و دستورات پیامبر اسلام را نصب العین خود قرار داده و از اطاعت و انجام آن غفلت نمی‌ورزند". به نظر شما این جملات را خمینی یا خامنه‌ای، صدیقی، احمد خاتمی، یزدی به زبان آورده است؟ نه خیر. این باید را همایونی در‌ تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۳۳۵‌در شرف‌ یابی هیات رئیسه مجلسین در سلام عید‌ فطر مطرح فرموده‌اند. [۲]مطلب بسیار صریح و روشن است و نیازی به هیچگونه تفسیر ندارد. می‌فرمایند که مردم ایران را باید وادار (به زور و برخلاف میلشان) به تبعیت از کلیه اصول و احکام دین کرد. یعنی همین اعمال غیر انسانی، غیراخلاقی و جنایتکارانه که امروز نظام اسلامی در حق مردم میهن مان روا می‌دارد، از دست و پا بریدن، چشم درآوردن، شلاق زدن، از کوه پرت کردن، سنگسار کردن، میان شاخه‌های دو درخت تناور دو شقه کردن انسانها، تجاوز به دختران نو گل در زندان‌ها و کشتن آنها، همه و همه آرزوها و خواسته‌های همایونی هستند که شاهد انجام و تحقق آنها توسط حکومت آخوندها هستیم. به احتمال قوی عده‌ای پاسخ در آستین دارند و خواهند گفت طبق قانون اساسی مشروطه، پادشاه باید مدافع و حافظ مذهب شیعه دوازده امامی باشد، درست. اما چرا آن دیگر را نمی‌بینند که همین قانون اساسی می‌گوید که شاه باید سلطنت کند و حکومت از آن قوه مجریه است. شاه برخلاف قانون اساسی در تاریخ ۲۵ فروردین ۱۳۴۱ زمان ریاست جمهوری کندی در باشگاه ملی مطبوعات آمریکا در یک سخنرانی می‌فرمایند" اگر بیش از حد بر او فشار وارد کنند یا بخواهند که او صرفا به نقش نمادین سلطنت، آنچنان که اقتضای قانون اساسی بود بسنده کند و از دخالت در امور سیاسی دست بکشد او از سلطنت کناره گیری خواهد کرد. [۳] سوال برانگیز نیست به جای اینکه این مطالب را با مردم ایران (صاحبان اصلی کشور) درمیان نهد بیگانگان را تهدید به کناره گیری می‌کند. برای درک بهتر و بیشتر از نحوه حکمرانی پهلوی‌ها توصیه می‌شود به خاطرات مقام‌های بلند پایه آن دوران از قبیل: دکتر محمد یگانه (معاون وزیر اقتصاد و رئیس کل بانک مرکزی)، عبدالمجید مجیدی (وزیر کار و رئیس سازمان برنامه و بودجه)، دکتر محمد علی مجتهدی (مدیر نامدار دبیرستان البرز، بنیانگذار و اولین رئیس دانشگاه آریا مهر[۴]، رئیس دانشگاه پلی تکنیک[۵]، رئیس دانشگاه ملی[۶] و چند دانشگاه دیگر)، دکتر علی نقی عالیخانی (وزیر اقتصاد و رئیس دانشگاه تهران)، امیر اسدالله علم (نخست وزیر و وزیر دربار)، شعبان جعفری (این لات معروف، از این نظر بلند پایه تلقی شده که هر وقت اراده می‌کرد، شرفیاب می‌شد ولی حتی نخست وزیران هم از چنین امتیازی بهره مند نبودند)، آخرین و مهمترین مقامی که می‌خواهم از او نام ببرم دکتر داریوش همایون با ویژگی‌های زیر است:
۱. داماد سپهبد زاهدی (کودتاگر ۲۸ امرداد و سپس نخست وزیر)
۲. شوهر خواهر اردشیر زاهدی (وزیر امور خارجه، سفیر ایران در انگلستان و آمریکا و داماد شاه)
۳. وزیر اطلاعات و جهانگردی در کابینه دکتر جمشید آموزگار
۴. بنیانگذار و گرداننده اصلی روزنامه آیندگان
۵. قائم مقام دبیر کل حزب رستاخیز ایران
۶. موسس و بنیانگذار حزب مشروطه ایران در خارج از کشور بعد از انقلاب ۵۷
اینک به فرازی از کتاب دیروز و فردای آقای همایون می‌پردازم[۷]
"... محدودیت‌های رهبری سیاسی بود که سهمی انکار ناپذیر و با اهمیت در شکست و واژگونی داشت. یک رهبری سیاسی که بیش از اندیشمندی و بصیرت، زیرکی و زرنگی داشت؛ و بیش از دانایی و فرهنگ، اطلاعات عمومی؛ و بیش از اراده و تصمیم، میل به مانور؛ و بیش از بلند پروازی، جاه طلبی؛ و بیش از واقعیت‌ها و حقایق به آمارهای روی کاغذ تکیه می‌کرد؛ و به جای دور نگری رویا می‌پرورد؛ و نه چندان مهربان و بخشنده بود که دل‌ها را به کمند آورد و نه چنان سختگیر و برنده بود که کارها را از پیش ببرد. رهبری که به نرمی آسوده تجمل و فساد آمیخته بود؛ و از پیشامدهای ناگوار می‌گریخت؛ و از دستاوردهای دشوار و دراز مدت به دامن پیروزی‌های آسان، حتی اگر میان تهی، پناه می‌برد؛ و در خدمتگزاران خود انعطاف پذیری نامحدود و بزم آرایی و مهارت در بند و بست را بیشتر می‌پسندید تا استقلال رای و استواری عزم و منش؛ یک رهبری که روابط عمومی، در سطح روزانه تا سطح تاریخ، انگیزه سیاست‌هایش بود - شاید برای آن که تضاد همه جا آشکار میان ادعاها و واقعیت‌ها را بپوشاند... ایران یک قدرت درجه سوم اقتصادی بود و ضرورتی نداشت و نمی‌توانست یک قدرت نظامی درجه یک (غیر اتمی) جهان باشد، آنهم صرفا از نظر آماری؛ زیرا پایه آموزشی و صنعتی لازم را نداشت. در شرایط ایران قدرت نظامی بیشتر عبارت بود از قدرت خرید سلاح‌های پیشرفته به مقدار زیاد. الویت‌های امنیتی کشور نیز بسیار مورد تردید بود. در حالی که رژیم یک پلیس شورش برای حفظ خیابان‌های پایتخت نداشت، دل مشغولی به حفظ امنیت راه‌های دریایی اقیانوس هند بیشتر به رویاهای مستانه می‌ماند و نشانه دیگری از وارونگی الویت‌ها بود. مخالفان رژیم، آن را پلیسی توصیف می‌کردند ولی پلیس‌های آن ماهی ۱۲۰۰۰ ریال (یک هزار و دویست تومان) حقوق می‌گرفتند". [۸]
سرانجام این مطالب، مطالبی نیست که آدم متوهمی مانند من به زبان آورد. برعکس، واقعیت‌های آن دوران است که به زبان یکی از بلند پایه گان حکومت بیان شده است و نقش من ایرانی داخل کشور فقط و فقط به اشتراک گذاشتن آگاهی‌های کسب شده است.

ش. بابکان
تهران - فروردین ۱۴۰۳

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشت‌ها:
[۱]. دیدند و دیدیم که این همه دعا خواندن‌ها و ضریح بوسیدن‌ها، لباس احرام پوشیدن‌ها و مورد عنایت خاص ائمه اطهار بودن‌ها، علاوه بر اینکه نتوانست ذات مبارک همایونی را از بلایا دور نگهدارد، منجر به واژگونی ارثیه خانوادگی‌اش هم شد. همانگونه که حدود ده سال آزگار دعاهای زوری و ارادی میلیون‌ها ایرانی که نوا سر می‌دادند " خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار"، خدا با آن وضع رقت بار خمینی را به زباله دان تاریخ سپرد.
[۲]. کتاب شاهنشاهی و دینداری، تهیه شده در گروه تحقیق سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران، آذر ماه ۱۳۵۵
[۳]. مجموعه آثار، محمدرضا شاه، صفحه۲۷۹
[۴]. دانشگاه فعلی شریف
[۵]. دانشگاه فعلی امیر کبیر
[۶]. دانشگاه فعلی بهشتی
[۷]. همایون، دکتر داریوش، دیروز و فردا، چاپ سوم، حزب مشروطه ایران، سال ۲۰۰۳، صفحات ۱۹ و ۳۵



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy