خدایا کجایی تو این روزها؟
سراغت بگیرم من از روسها
چرا کجروی میکنی در مسیر؟
بصیرت نباشد ستم بر امیر
نزولی بفرما و حالم ببین
ز ترسم برفتم به زیرِ زمین
سیاه است سقف و دلم نیز تنگ
کهولت کشاندم به گردابِ جنگ
نه زردم نظر کن ز حالم مپُرس
به شبها شمارم من اقسامِ قرص
ندارم امیدی به این ابلهان
که کردند ما را سبُک در جهان
خجالت کشیدم ز ویروس یاب
همان مستعانی که کردم خراب
ز هر جا خریدم من ابزارِ جنگ
به تاراجِ جانها نکردم درنگ
توای خالقِ قاریِ بچه باز
کنون شیرِ جنگی برایم بساز
بگردم به قربانِ پهپادِ تو
از این رو نیفتم من از یادِ تو
ببستم دخیلی به بمبِ اتم
که کاری نیاید ز آیاتِ قم
چو آسان گریزی ز رادارها
خسارت نبینی ز رگبارها
ز دریایِ لطفت مرا ناو ده
بجای رییسی دو تا گاو ده
سلامی نداند فنونِ نبرد
کُند محض خنده کمی خاک و گرد
تو باید که اینک به دادم رسی
که در نزدِ میران نباشم کسی
اگر از مصیبت نجاتم دهی
دو دستم بشویم از این جاهلی
بخوانم برایت دو رکعت نماز
ثنایت بگویم به همراهِ ساز
بسازم حرمها به هر بخش و ده
که بنیادِ دینت شود سود ده
مهران رفیعی