Wednesday, May 15, 2024

صفحه نخست » ما ناتمام زاده شده‌‌ایم، اکبر کرمی

Akbar_Karami_4.jpgیکم. در درونی‌ترین لایه ی کره ی چشم که لایه ی عصبی یا شبکیه نامیده می‌شود، بخشی هست که قرص بینایی (Optic disc) نامیده می‌شود؛ این بخش جایی است که کلاف رشته‌ها (Axons) ی یاخته‌ (سلول‌)ها ی مرتبط با گیرنده‌ها ی نوری (مخروط‌ها و میله‌ها) از کره ی چشم خارج و به کاسه ی چشم وارد می‌شود. در این نقطه هیچ گیرنده ی نوری نیست؛ برآمد (نتیجه) آن ما در نقطه‌ای از میدان بینایی (Visual Field) که به آن‌جا می‌رسد نابینا هستیم! این نقاط کور (Blind spots) را با یک آزمایش ساده در آزمایش‌گاه زیست‌شناسی می‌توان آشکارید. با این همه مغز در فرایند فرگشت آموخته‌ است که به طور خودکار آن نقطه‌ها را پر کند. (Filling in) درنتیجه اصلن عجیب نیست، اگر ما شکل‌ها، حرکت‌ها و رنگ‌ها را کامل و پی‌وسته می‌یابیم.
اما فقط این نیست! فرایند پردازش (Processing) شکل‌ها، و رنگ‌ها در سطح شبکیه وارونه و آینه‌ای و ناپی‌وسته است، این پدیده هم در مرکز بینایی پوسته ی خاکستری مخ وارونه و عادی و پی‌وسته می‌شود. این دست پدیده‌ها در مغز جانداران بسیار است که رد فرگشت و تکامل در آن‌ها هویدا است. در واقع و فربود، جهان نه تنها در مغز حیوانات گوناگون، گوناگون، که در مغز انسان‌ها هم گوناگون دریافت می‌شود. (۱)

دوم. لاکان در جایی می‌گوید: «ما می‌دانیم چه چیزی می‌گوییم، اما هرگز نمی‌توانیم بدانیم چه چیزی شنیده می‌شویم.» هر چه فکر می‌کنم، اطمینان بیش‌تری پیدا می‌کنم که بخش نخست نقل قول و داو لاکان هم استوار نیست؛ یعنی ما حتا نمی‌توانیم اطمینان داشته باشیم چه می‌گوییم. چه، هر رابطه و گفت‌وگویی ناتمام است. نه فقط به آن خاطر که معلوم نیست گیرنده چه می‌گیرد، به این خاطر که فرستنده هم نمی‌داند کاملن چه می‌گوید؛ و می‌فرستد! یعنی هر گوینده‌ای در پایان و پس از همه ی حساب‌وکتاب‌ها در تاریکی یک گفتمان بسیار کش‌دار، تیر خود را به سوی شنونده رها می‌کند. (۲) یعنی گفت‌وگو، ارتباط و هر مفاهمه‌ای (حتا با خود) باید بی‌‌پایان شود، تا کامل و تمام گردد.
سوم. فربود و واقعیت بزرگ آن است که گفت‌وگو هم‌ همانند بینایی ناتمام است و به صورت خودکار در مغز تمام می‌شود. اما هم این ریخت‌ها ی تمام‌شده و هم آن گفت‌وگو ی کامل شده واقعی نیستند؛ آن‌ها توهم‌ها و پندارهایی هستند که به زور فرگشت و برای ادامه ی زنده‌گی گسترش یافته‌اند. یعنی آن‌چه ما در مراکز گوناگون حسی در قشر خاکستری مخ دریافت می‌کنیم، همان چیزی نیست که در بیرون است؛ پندارهایی هستند از آن‌چه در بیرون می‌گذرد؛ تکاپوهایی که به ادامه ی زنده‌گی کمک می‌کنند. واژه‌ها، نمادها، علامت‌ها و زبان‌ها همه ناتمام پرداخته و ساخته شده‌اند! یعنی هیچ دریافتی، هیچ ارتباط و مفاهمه‌ای کامل و تمام نیست! برای آن یک گفت‌وگو کامل شود، گفت‌وگو باید بی‌پایان باشد. (۳)

اکبر کرمی

پانویس‌ها
۱) در فلسفه ی ذهن این پدیده را کوآلیا (Qualia) نامیده‌اند؛ و به معنا ی آن است که دریافت آدم‌ها از یک چیز گوناگون است. دست‌کم نمی‌توان نشان داد که آن‌چه همه‌گان سبز یا گرم می‌بینند ی‌گانه و همانند است.
۲) گوینده برای گفتن نیاز به زبان دارد؛ و پیش‌تر فلسفه ی تحلیلی آشکاریده است که ما از راه زبان و واژه‌ها می‌اندیشیم؛ و اگر چنین است، از آن‌جا که واژه‌ها ذاتی ندارند که اندیشیدن و بهره‌گیری از آن‌ها را محدود و تنگ کند، ناگزیر گوینده هم در دایره ی بخت روی هم‌پوشانی واژه‌ها و همانندی‌ها ی هم‌خانواده‌گی (Family resemblance) واژه‌ها در یک گفتمان حساب ‌و کتاب می‌کند و سخن می‌گوید.
۳) آدمی میرا (Mortal) است؛ و میرایی ریختی از نادانی و ناتوانی است که در بنیادها به پراکنش (Entropy) می‌رسد. دانایی ریختی از سامانش (Antropy) است؛ و در دل پراکنش گرفتار آمده است. دانایی باره‌ای ناتمام، بی‌پایان و همیشه نسبی است.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy