درآمد
نزدیک به نیم قرن است مخالفان جمهوری اسلامی درگیر مجادلاتِ بیپایان در اثباتِ مباحث ایدئولوژیک خود هستند و به این واقعیتِ تلخ که ج ا در «پسزمینه» این مجادلاتِ کلامی عملاً به حاشیه رانده شده هیچ توجهی ندارند. اگر نقش رضا پهلوی را که از سال ۹۶ با فریاد و حمایت مردم برجسته شد از صحنه سیاست ایران منها کنیم واقعاً چه نمادِ قابل احترام، اعتماد و انگیزهبخشی در جنگ با این شرّ مطلق باقی مانده است؟ آیا واقعاً مجادلات کلامی با واژههای زیبا ارزش تحمل این همه خسارات مادی و معنوی نسل اندر نسل به مردم و کشور را دارد؟ اصلاً به دنبال کدام «ارزش»، به خود حق میدهیم «ارزشِ» ثانیههای یک زندگی معمولی و شادمانه مردم ایران را همچنان برای تحقق مدینه فاضلهی موهوم نابود کنیم؟ هدفِ مخالفان از این همه جدل و انگ کوفتن بر یکدیگر چیست؟ اگر نجات ایران و توسعه کشور یک هدف «عینی» باشد چرا باید اوقات با ارزش را صرف مقولات «ذهنی» و بازی با واژگان دموکراسی، حقوق بشر، حکومت سکولار، اتحاد ضد دیکتاتوری و... نماییم؟ اولاً هر عقل سلیم میداند مادامی که یک دولتِ ملی در ایران تشکیل نشده با هیچ معیاری نمیتوان عیارِ مدعیان مؤمن به این عناوین را سنجش کرد، پس هیچ فایدهای بر این مباحث جز طولانی شدنِ عمر ج ا، مترتب نیست. در ثانی، اصلاً به فرض که مثل دبی، سنگاپور، مالزی حتی چین اقتدارگرا و اغلب کشورهای دنیا حکومتی دیکتاتور بعد از ج ا در ایران مستقر شود که بدون دموکراسیِ اهدایی غرب همانند عراق و افغانستان و لیبی، امنیت و آسایش مردم را تامین و کشور را در مسیر توسعه و پیشرفت قرار دهد، چه ایرادی بر این نتیجه وارد است؟ اگر نتیجهی سیاست فارغ از روشِ سیاست، باعث ایجاد امنیت و گسترش آزادیهای فردی، اجتماعی و بالندگی فرهنگی و پیشرفت اقتصادی شود چرا باید بر ضد آن شد؟ چرا باید مثلاً بدون توجه به نتیجه توسعه و پیشرفت دُبی، علیه واقعیت دیکتاتوری آل مکتوم شورید؟
اساساً چرا در عرصهای که نیازمند اتخاذ یک سیاست عملی در تصمیمسازی و اجراست باید وقت خود را صرف حل اختلافات فکری و عقیدتی نمود که اغلب حتی نظریه علمی هم نیست و در ذات و جنس غیر قابل حلند. مگر نمیفهمیم جای این مباحث چنانچه بر بنیانهای علمی استوار باشد دانشگاه و در غیر این صورت در کافه تریا و محافل روشنفکری مخصوص ایرانی است؟ مخالفانِ ج ا با خودِ ج ا اصولاً چه فرقی دارند؟ اگر ج ا منابع و ثروت ملی کشور را خرج آرمانهای ایدئولوژیک نموده، فرصتهای رشد، توسعه و پیشرفت کشور را معدوم کرده، شما هم «منابع» «اعتراضی» و این «ثروتِ» «شجاعتِ ابراز نارضایتی به قیمت جان» میلیونها ایرانی را خرج مجادلات و باورهای ایدئولوژیک خود در نفرتپراکنی علیه یکدیگر میکنید و فرصتهای تکوین و تشکیل یک اپوزیسیون قدرتمند را از بین میبرید.
مردمی که در زیر فشارهای اقتصادی غیر قابل تحمل، دژخوئی حکومت و مناسبات ناسالم اجتماعی استخوانهایشان به صدا افتاده تا کی باید تحمل دیدن و شنیدن این مهملات را داشته باشند؟ مُهمَل است به دلیل نامناسب بودنِ زمان و مکانِ طرحش حتی اگر یک نظریه سیاسی صحیح و قابل اعتنا باشد؛ که هر سخن جایی، و هر نکته مکانی دارد. دیگر به چه زبانی باید مخالفان را حالی کرد هیچ علاقه و گرایشی به این مباحثِ انتزاعی و ایدئولوژیک وجود ندارد و درخواست ما همواره چیزی جز داشتن یک زندگی طبیعی و متعارف از همان نوعی که اکنون خودِ شما به راحتی در کشورهای پیشرفته از آن برخوردارید، نبوده است. تمایل ما مردم به رضا پهلوی هم ریشه در همین یک خواستِ «ساده» دارد. مردم ایران نه عاشقِ فیلسوف هستند نه سیاستمدارِ برجسته، نه چپِ متعصب، نه شاعر بداههگو، نه اسلامشناسِ متفکر و نه همه چیز دان و اگر میبینید به این شاهزاده ساده و سلیمالنفس اقبال نشان میدهند صرفاً به دلیل اعتمادی است که به عقبه غیر ایدئولوژیک وی دارند و در وهله نخست به او نه به عنوان یک سیاستمدارِ برجسته، که یک برندِ قابل اعتماد در حکمرانی متعارف و مصون از باورهای آرمانگرایانه مذهبی و غیرمذهبی مینگرند. واقعاً چه انتظاری از مردم دارید به کسانی که حتی قادر نیستند رهبری از میان خود برگزینند، اعتماد کنند و بهترین گزینهی رهبری دوره گذار از نکبتِ ج ا را به دلیل باورهای کودکانه و ایدهآلیستی عدهای رؤیاپرداز نادیده بگیرند؟ اگر دغدغه مخالفان رضا پهلوی واقعاً نجات ایران بود به جای اختراع انواع و اقسام انگهای سیاسی راست افراطی، نئورفورمیست و غیره که بیشک مطلوب ج ا است، با یاری رساندن به منتخب مردم تقویمِ تاریخ سقوط ج ا را سریعتر میکردند. آیا فهم این واقعیت دشوار است که برنده نهایی این نفرتپراکنیها و انگ کوفتنها علیه مهمترین منتخب مردم فقط ج ا است؟ آیا بهتر نیست با اعتماد به نظر مردم هرچه سریعتر دولتِ در تبعید تشکیل شود و این انرژیهای پراکنده صرف کمک به تشکیلات و نظم شود؟ خورشید عالمتاب در پهنه گیتی میتابد اما نمیسوزاند! ذرهبینی باید تا نیرویهای پراکنده خورشید را در نقطهای متمرکز کند که بسوزاند. پس آیا بهتر نیست به جای عیبجویی با ذرهبین از آن در جای اصولاش برای ساختن یک رهبر سود بجوییم تا قادر شویم تشعشعِ خورشیدِ اعتراضات مردمی سراسر جهان را بر مغز ِ ج ا بتابانیم که بسوزاند...
خوشبختانه اکنون، در این وانفسای تضارب عقاید و افکار «انتزاعی» چپ و راست و مذهبی که هر دم کشف جدیدی وایرال میشود و البته که این نوع برچسبها حتی ارزش پاسخگویی ندارد، مهدی نصیری و حسین دهباشی دیدگاه واقعبینانهتری را در تبیین اوضاع سیاسی ایران نمایندگی میکنند که به نظر نویسنده ناشی از فکر، غصه و دغدغه است و ارزش بحث و کنکاش دارد چون ممکن است در سنتز ناشی از این بررسی بتوان به یک سیاست عملی در مبارزه با ج ا توافق کرد.
این نوشته در قسمت یکم حاوی دیدگاههای سلبی در تبیین علت بقای ج ا و در قسمت دوم دیدگاه ایجابی برای دوران پس از آن است.
دیدگاه سلبی
حسین دهباشی سیاست را در ده پرده توضیح و در نخستین آن مینویسد: «برخلاف آنچه شایع است، حکومتها با ظلم باقی میمانند و با مشت آهنین جان میگیرند. اهمیتی ندارد که شهروندان چقدر اعتقاد عقلی یا قلبی داشته باشند کافی است که التزام عملی بیابند. "الحق لمن غلب" و "النصر بالرعب" اساس مملکتداری بوده و اقتدار امنیتی اصل است نه مشروعیت سیاسی» وی بر خلاف مهدی نصیری که معتقد است نظام در حال فروپاشی و باید برای این سناریو برنامه داشت، میگوید نه فرو میپاشد، نه کلبهی احزان روزی گلستان میشود و نه سحر نزدیک است... این سرخوردگی برای کسانی که تاریخ مشروطه و بعد از آن را میدانند داستانی آشناست؛ به توپ بستن مجلس، کشتن مشروطهخواهان و آغاز دوره هرج و مرج، فقر و بدبختی فزاینده مردم ناشی از بیدولتی و خیانت سرانِ دولت، مبارزان راه آزادی و میهن دوست را دلسرد، خسته و نومید کرده بود، که یا خانهنشین و آواره خارج شدند و یا در پی کسب مال و ثروت به سراغ زندگی شخصی خود رفتند... اکنون شاید در وضعیتی مأیوسکنندهتر از آن دوران باشیم، چون دستهای آلوده به جنایت در حلقههای نزدیک به قدرت، مکانی برای فرار ندارند، پس در حفظ انسجام طبقه حاکم و جایگاه ولایتِ فقیه مجبورند مؤمن و با انگیزه باشند. شاهد اینکه با وجود نارضایتی اکثر قریب به اتفاق ملت ایران در داخل و میلیونها ایرانی باسواد و ناراضی در سراسر جهان، نظام ج ا همچنان مستِ قدرت، فعال مایشاءست که تا دیروز اگر یک مهسا را به جرم تار مو کشت، امروز دهها مهسا را میکشد و همچنان حریف میطلبد!
آیا دهباشی به راستی واقعیت وجودی ج ا را توصیف کرده است؟
به نظرم وی در تبیین اوصاف کلی ج ا درست نوشته اما در بیان علت اصلی بقای رژیم، فقط از نیمِ آن پرده برداشته نه همه آن. درست است که ج ا همه توان نظامی و ثروت کشور را در جهت سرکوب ملت به خدمت گرفته تا بماند، اما این همه داستان نیست. راز اصلی دوام، پایداری و قدرت فزاینده ماشین سرکوب ج ا، آن سر دیگر معادله، یعنی خودِ مخالفان جمهوری اسلامی هستند، که از دید دهباشی کاملاً مغفول مانده. وی در پردههای بعدی انضباط آهنین حلقههای قدرت را در استمرار ظلم و سرکوب ملت به خوبی توصیف کرده که چگونه در باطل خود متحد، منسجم و با انگیزهاند اما به شلختگی، تکروی، نظمِ آبکی و آب به آسیاب دشمن ریختنهای مکررِ جبهه حق هیچ اشارهای ندارد که بگوید چگونه در هر مناسبتِ مهمِ اعتراضی در ایران، خودشان دچار بحران فکری و احساسی شده، شروع میکنند یکدیگر را زدن با تیرهای آتشین دشنام، دروغ و تخطئه... دهباشی ننوشت آخر در کجای دنیا، کدام جنبش رهاییبخش را دیدهاید که توانسته باشد بدون اتحادِ حلقههای تاثیرگذارِ مبارز و همبستگی و نظم آهنین بین آنان به رهبری یک فرمانده به سرانجام رسیده باشد؟ اصلاً بیخیال جنبشِ انقلابی، کدام کشور آزاد و دموکراتیک در جهان را سراغ دارید که یک رهبر مقتدر تحت عنوان رئیس جمهور، نخست وزیر یا صدر اعظم نداشته باشد؟ کدام مدرسه را بدون یک مدیر و کدام بازی کودکانه را دیدهاید که از بین خود رئیسی انتخاب نکرده باشند؟ بعد چطور انتظار دارید حکومتی چنین بیرحم و خبیث را که همهی ثروت مملکت و توانِ نظامیاش در جهت سرکوب و کشتار ملت طراحی شده، بتوان با یک اپوزیسیون درب و داغانِ متوهمِ بدون سر، سرنگون کرد؟ به ازای هر روز تعلل در شکلگیری اپوزیسیون قدرتمند و دولتِ در تبعید، یک روز به عمر ننگین ج ا افزون شده و حاصل جمع این «یک روزها» شده ۴۵ سال، که میتواند ۱۴۵ سال هم بشود! راز اصلی موفقیت ج ا نه صرفاً در شدت پلیدیاش، که عمدتاً در میزانِ زیادِ لودگی، پراکندگی و بیوطنی مخالفانش است. مخالفان ج ا در بحث و جدل و خودستایی و تخطئه یکدیگر که عموماً با گریز به صحرای کربلا (نظام پهلوی) ختم میشود معتادند و استاد؛ و از این نظر بهترین دوستانِ استراتژیک ج ا در هنگامهی نبرد برای تضعیف قدرت مردم هستند. هیاهوی «انا الحق» در اوج مبارزات زن، زندگی، آزادی، و پخش بیش از چهل منشور و بیانیه و مانیفست بعد از انتشار منشور مهسا و تولید هزاران مقاله و گزارش و رهبرسازیهای بیمزه رسانههای فارسی از افراد و اشخاص و یا تز شورای رهبری و رهبری هوشمند، لزوم تشکیل جبهه ضد دیکتاتوری، دموکراسی از نوع شلم شوربای ایرانی، توپ بسکتبال در زمین والیبال انداختن از طریق ژستهای حقوق بشری برای محاکمه پرویز ثابتی و در نهایت تولد چندین شازدهی جدیدِ لوسِ متوهم بعد از نشست جرج تاون... حقیقتاً نامیدن این جنگل مولا تحت عنوان «رنگین کمانِ سپهر سیاسی ایران» را فقط باید به حساب عجایب و غرائب ذهن به شدت آشفته، آرمانگرا و جهانوطنی ایرانی گذاشت که نه تنها از یک بیماری مزمنِ لاعلاج به نام «خودشیفتگیِ میهنآزار» رنج میبرد، بلکه حتی از واقعیتِ کمدی-تراژیک نسل فکری خود هم درک درستی ندارد.
یعنی این تراژدی نیست که بعد از چند دهه استحاله طبیعی تحول جنبش اصلاحی به ضرورت سرنگونی بعد از دی ماه ۹۶ و در اوج جنبش مهسا دنیا چراغ سبز را به طیف مخالفانِ ایرانی برای تشکیلِ دولتِ در تبعید بفرستد اما مخالفانِ جاهطلب این فرصت استثنائی را از دست بدهند؟!
به اعتقاد نویسنده اگر حامد و نازنین و مسیح و مهتدی به اندازه سر سوزنی ایران را بیش از افکار و رویاهای شخصی خود دوست میداشتند، و عقلاً درکی از دموکراسی و قلباً بدان باور داشتند با تاییدِ منتخب مردم که به هر مناسبت اعتراضی بعد از سال ۹۶ در کف خیابان نام پهلوی را فریاد کردهاند، در نشست جرج تاون وی را به عنوان رهبر دفاکتوی جنبش اعلام و سطح جدیدی از مبارزه را آغاز میکردند. اما ظاهراً نجات ایران برای بخش بزرگی از مخالفان در اولویت نیست و در کُنه اذهان ایشان مردم صغیرتر از آنند که صلاح خویش را تشخیص دهند و حتی استحقاق شنیدن صدایشان وجود داشته باشد. یا شاید هم، ما عوام انتظار زیاد از آدمهای به شدت معمولی داریم که فقط به دلیلِ حقارت ذاتی ج ا، زیادی بزرگ شدهاند... هم سطح نشستن در کنار شاهزاده محبوبِ دل مردم ایران البته که باید آدم بیجنبه را به اشتباه اندازد؛ شخص تا چه اندازه باید اصیل و وطنپرست باشد تا در این فضای مسمومِ ناشی از حقارتِ شدید ج ا دچار توهمِ خودبزرگبینی نشده باشد. دنیا آمادگی پذیرش دولتِ در تبعید به رهبری رضا پهلوی را داشت و علائم زیادی برای تحقق این مهم فرستاد؛ حتی مهندس موسویِ در حبس خانگی با اعلان عبور از قانون اساسی راه را برای رهبری رضا پهلوی یا هر آلترناتیو دیگر گشود... اما لجاجت با سرنوشت ایران تمامی ندارد. برای ما مردم معمولی تقریباً واضح بود که چنین نخواهد شد؛ کینه و دشمنی تفکر ۵۷ عمیقتر از آن است که نجات ایران در اولویت باشد. نکته خندهآور سفرهای انفرادی این افراد به نقاط مختلف جهان و ملاقات با اشخاص مهم سیاسی بعد از نشست جرج تاون بود... آیا اصلاً توجهی داشتند با کدام سِمَت و از سوی چه کسی به این سفرها خود را روانه کردهاند؟ به وضوح میشد غرق شدن اینان را در خوابِ شیرینِ ریاست بر ایران دید و افسوس خورد که چرا حد خود نمیشناسند و نفهمیدند که اگر اعتباری برای این سفرهای سیاسی است، فقط نتیجه اعتراضات خونین مردم ایران در داخل و اعتبار شخص رضا پهلوی است... آیا اصلاً هیچ حس مسئولیت و مراقبت، که باید امینِ این اعتراض و اعتبار باشند، به وجود آمد؟ مطلقاً نه. افسوس که قدر این اعتراض و اعتبار دانسته نشد. صد افسوس که ما مردم سالهاست با غصهی نداشتن آدمهای بزرگ و با شخصیت خو گرفتهایم. هژمونی آرمانگرائی و ویروس چپ و مذهبِ ویرانگر ولایی هرگز اجازه بزرگ شدن و پختگی (maturity) آدمها و جنبش را نمیدهد. ما به این آسانی بر «مشکل» زنان و مردانِ مبارز اما «کوتاه قد» فائق نخواهیم آمد. آدمهای گرفتار در عقاید اتوپیایی و متوهم در درک جایگاه درستِ خود، به رغم خدمات ارزندهای که در این سالها به فراخور توانشان در مبارزه با ج ا متحمل شدهاند، و میتوانستند این خدمات را در سطوح بسیار عالیتری در اختیارِ مردم و رهبری جنبش قرار دهند اما در نهایت تبدیل میشوند به مهرههای سوخته و بخشی از مشکل برای گذار به سوی یک اپوزیسیون قدرتمند.
کسانی که هرگز این گفتهی مادر نیکا را نخواهند فهمید که رضا پهلوی فقط یک انتخاب نبوده و نیست، تنها شانس نجات ایران؛ تنها قطعهی شناورِ کشتیِ غرقشده در دریای خونِ ایران است، که میتوان به آن چنگ انداخت. تنها نمادی از اعتماد و احترام که از پسِ مذاهب و مکاتب و مشربهای دروغین برایمان باقی مانده. برای نسلهایی که میپرسند رضا پهلوی به کنار، چرا هنوز اینقدر بالغ نیستید بعد از ۴۵ سال محض تشریفات هم که شده از میان خود یک نفر را برگزینید که اندکی قبولش داشته باشید، هیچ پاسخی ندارند جز دهانهایی گشاد و زبانهایی دراز! این افراد نه آن موقع و نه اکنون نفهمیدند که من، ما و مثل مادر نیکاها دهها سال است که رضا پهلوی را تنها شانس و ناجی سرزمین سوخته ایران میدانیم. متنها ترس، عدم اعتمادِ به نفس، گُم بودن صدای ما در هیاهوی سیاستبازان، اصلاحطلبان خاماندیش، صاحبان پول و رسانه و اصولاً بعید بودن تحققِ چنین آرزویی، بهتر از آنی بود که به واقعیت بپیوندد (too good to be true)؛ هرچند از ۱۳۹۶ ما مردم عامی و عادی جرات یافتیم نامش را بلند فریاد کنیم تا دیده شود! اما عکسالعمل اغلب "مخالفان" ج ا چه بود؟ دم گرفتن با ج ا در تحقیر و تمسخر؛ اما هنگامی که در جنبش مهسا فهمیدند موضوع جدیتر از آن است که بخندند، شروع کردند به جنگیدن. جنگی که هنوز هم ادامه دارد. این جماعت واقعاً حاضرند بی هیچ عذاب وجدانی مملکتی را برای انتقام از آنکس که فقط نامش «پهلوی» است، به آتش بکشند... ولی مطمئن باشید جانِ عزیز ما و عزیزانِ ما با ارزشتر از آن است که کوتولههای سرزمینِ خودشیفگی و نادانی را به تنها نمادِ وطنپرستی برای گذار به سوی یک ایرانِ آزاد و آباد ترجیح دهیم.
هرچند، نیک آگاهیم که ما مردم عادی هنوز هم باید با این واقعیت تلخ کنار بیاییم که به آسانی قادر نخواهیم شد هژمونی و نیروی مبارزاتی خود را به رضا پهلوی ضمیمه کنیم چون تنها تریبون و رسانه ما مردم، کفِ خونین خیابانهاست. ما مردم حتی قادر نیستیم مخالفانِ کوردل را به دیدن «دام زمانی» که ج ا پهن کرده توجه دهیم که گذشتِ زمان پتانسیلهای اعتراضی ایرانیان خارج و داخل را تضعیف، یا رهبران بالقوه جنبش را در حبس خانگی پیر و فرتوت میکند و یا مثل اکنون محبوس در تارهای کینه و نفرتی که پیوسته بازتولید میشود، هرگونه فرایندِ اتحاد و رهبری را کُند و عملاً منتفی میسازد.
به قشر خاکستری ایراد نگیرید؛ مثل مهسا به خاطر آرمیتا گراوند دوباره به میدان بیایند که کشته، کور و زندانی شوند؟ آخرش چی؟
افسوس، این گروهها، رسانههای فارسی و سلبریتیهای سیاسی مابین ما مردم و رضا پهلوی قرار دارند که با انحراف آبِ زُلال انسجامِ بین این دو به جویبارهای مُکّدر سیاسی، صیدِ خود کنند و حظش را ببرند با علم به اینکه میدانند برنده نهایی این نزاعِ سه وجهی همواره ج ا است. قطعاً تا زمانی که «مخالفِ فکری و دوستدارِ عقیده و رویای شخصی» به «مخالفِ ملی و دوستارِ وطن» تبدیل نشود حرف حسین دهباشی درست و کاملاً منطبق بر وضع موجود ایران است و به عمرِ مهدی نصیری برای دیدن فروپاشی ج ا قد نخواهد داد. مادامیکه یک اپوزیسیون متحد و قوی به رهبری یک فرمانروای مورد اعتماد اکثریتِ مردم وجود نداشته باشد هیچ دلیلی در بر هم خوردن توازن بین قوای ج ا و ملت وجود ندارد.
اما آیا امکان تکوین این اپوزیسیون قدرتمند و تشکیل دولت در تبعید به رهبری منتخب مردم -شاهزاده رضا پهلوی- وجود دارد به نحوی که قدر متیقن همه گرایشهای وطنپرستانه باشد؟
بله وجود دارد. در قسمت دوم، دیدگاه ایجابی را در این خصوص مینویسم و در قسمت سوم جزئیات این دیدگاه را...
س. بزرگنیا