با تأسف فراوان و اندوه عمیق قلبی، از طریق دوستان با خبر شدم که آقای مجاوریان، از دوستان نازنین، صمیمی و قدیمی خانوادگی ما در مشهد که در استکهلم سوئد زندگی میکردند، پنجشنبه هفتم تیر ۱۴۰۳ / ۲۷ ژوئن ۲۰۲۳ در منزل خود از میان ما رفتند. آقای مجاوریان و همسر نازنین و مهربانشان زنده یاد بهجت خانم را خیلی دوست داشتم. هر دو انسانهایی بسیار دوست داشتنی، مهربان و عاشق بودند. آقای مجاوریان بسیار عاطفی بودند و هرگاه دربارهی دخترش میترا و دختر برادرش ماندانا یا دربارهی عزیزان من و سایر عزیزان و بلاهایی که بر سرمان آورده بودند صحبت میکردیم، چشمانشان پر از اشک میشد، من نیز، با اینوجود بسیار شوخ طبع و خوش روحیه بودند و بلافاصله صحبت را عوض میکردند و حرفهای شاد میزدند و چشمان زیبایشان از هیجان میدرخشید و به ما روحیه میدادند.
کاظم مجاوریان متولد ۱۳۱۰ در مشهد بودند. بهجت سالیانی، همسرشان نیز متولد ۱۳۱۰ بودند. این دو یار جدا ناشدنی دارای پنج فرزند، سه دختر و دو پسر بودند که متأسفانه یکی از دختران نازنینشان میترا مجاوریان را در دیماه سال ۱۳۶۰ در مشهد در سن بیست سالگی اعدام کردند. همزمان ماندانا مجاوریان دختر برادرشان که نوزده سال بیشتر نداشت را نیز در دیماه ۱۳۶۰ در مشهد اعدام کردند. هر دوی این عزیزان هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران بودند. روز بعد از اعدام میترا، ِآقای مجاوریان را صدا زدند تا اعدام دخترش را به او اطلاع دهند و به او گفتند: «دخترت به درک واصل شد». آقای مجاوریان که در دلش خون بود، ولی با روحیهای مقاوم به پاسداران گفت: «به وجود دخترم که برای عقایدش ایستاده و شهید شده است، افتخار میکنم.».
بار اول آقای مجاوریان را حدود اردیبهشت ۱۳۶۰ در مشهد بازداشت کردند. ماندانا مجاوریان (دختر برادرش) را بازداشت کرده بودند و برای پیگیری وضعیت او رفته بود. آن زمان پدر ماندانا بیمار بود و به همین علت آقای مجاوریان برای پیگیری وضعیت ماندانا رفت و نزدیک به ده روز در دادسرای انقلاب مشهد در بازداشت بود. بهجت خانم و مهشید و میترا نیز برای پیگیری وضعیت آقای مجاوریان به دادسرای انقلاب رفتند و آنها را نیز در کامیونی انداختند و ماموران با زدن حرفهای رکیک به مادر، میترا را تهدید به تجاوز کردند و بهجت خانم از هوش رفت. سپس پدر ماندانا برای پیگیری وضعیت این عزیزان به دادسرای انقلاب رفت و آنها را آزاد کردند. چند ماه بعد در آبان ۱۳۶۰، میترا مجاوریان را نیز دستگیر کردند. آقای مجاوریان نیز یک هفته بعد از دستگیری میترا دوباره بازداشت شد و نزدیک به یکسال در زندان وکیلآباد مشهد زندانی بود. جرم اول او این بود که برای نماز نمیرفت، زیرا اعتقادی به مذهب نداشت. یک هفته دست و پای او را بستند و آزارش دادند تا او را بشکنند. در اواخر مهر یا اوایل آبان سال ۱۳۶۰، من نیز در حالیکه دختر اولم را شش ماهه باردار بودم، در مشهد دستگیر شدم و مدت صد روز زندانی بودم و یک هفته قبل از زایمان دخترم با گذاشتن وثیقه مرخصی سه ماهه دادند، ولی به زندان بازنگشتم و به تهران فرار کردم.
بهجت سالیانی و کاظم مجاوریان در استکهلم
فرزندان دیگر آقای مجاوریان و بهجت خانم برای در امان ماندن از شر این حکومت ظالم و پاسدارانش به خارج از کشور رفته بودند. این مادر و پدر در حالی که داغدار دخترشان و دختر برادرشان بودند به ناچار از بودن کنار سایر فرزندان خود نیز محروم شدند و چند بار با مشکلات فراوان و با گذاشتن سند خانه به عنوان وثیقه، توانستند برای معالجه و دیدار فرزندانشان به خارج از کشور بروند. البته آقای مجاوریان نزدیک به ده سال ممنوعالخروج بود و پاسپورت نداشت و عاقبت در سال ۲۰۰۴ غیر قانونی از طریق پاکستان به سوئد رفتند و دیگر نتوانستند به ایران باز گردند.
با مهشید عزیز برای ابراز تسلیت و همدردی تماس گرفتم و خاطراتی را از مادر و پدرش و همچنین از بودن کنار خواهرم زهرا (اشرف) در کردستان گفت و به خوبی از او یاد کرد. آنها در آبان سال ۱۳۶۱ برای شرکت در کنفرانس سازمان چریکهای فدایی خلق اقلیت به مقر سازمان در محل باغچه، روستایی نزدیک بوکان رفته بودند و از آنها خواسته بودند که روسری به سر کنند و برای مهشید عجیب بود و زهرا گفته بود متأسفانه هنوز فرهنگ مردسالاری در اینجا ریشههایی قوی دارد و بهتر است که روسری به سر کنیم تا دچار مشکل نشویم، اما تاکید کرد یکی از وظائف ما مبارزهی درون و برون سازمانی علیه تن دادن به فرهنگ مردسالاری است. راجع به مادر و پدر نیز با همدیگر گفتیم و شنیدم و شگفتزده شدم که آقای مجاوریان طبع شعر نیز داشتهاند و چند شعر به یادگار دارند. شوخطبعیشان را کامل به خاطر دارم و سخنان نغزی که میگفتند، ولی طبع شاعریشان را به یاد نداشتم.
میترا و ماندانا مجاوریان ـ میترا سمت چپ، ماندانا سمت راست
سالها پیش زمانی که در ایران بودم به اتفاق همسر سابقم محمد، یک بار به استکهلم رفتیم و چند روز در خانهی بهجت خانم و آقای مجاوریان بودیم و با مجبت بسیار و صفای همیشگی پذیرای ما بودند و از بودن کنار همدیگر خیلی لذت بردیم. بهجت خانم عزیز یک قواره پارچه بوته جقهای زیبا نیز به من کادو دادند که به یادگار حفظ کردهام و گمان میکنم هنوز در کمدم در ایران باشد. متاسفانه بهجت خانم کمی بیمار بود و هفت سال پیش در سال ۲۰۱۶ از میان ما رفتند و بسیار متاسف و متأثر شدم. آقای مجاوریان عزیز نیز پس از رفتن همسر صبور و مهربانش، کمرش خم شد، ولی همچنان با ارادهای قوی و با کمک فرزندانش تاکنون دوام آورد. این دو عزیز خیلی به همدیگر وابسته بودند و اذیت و آزارهای حکومت و شرایط سخت زندگی در غربت و تنهایی، بالاخره آنها را از پای انداخت.
در نوامبر ۲۰۲۱ که برای شرکت در دادگاه حمید نوری به استکهلم رفته بودم، خیلی دلم میخواست که آقای مجاوریان را دوباره ببینم و به اتفاق لیلا قرائی به دیدنشان رفتیم و هم ایشان و هم ما بسیار خوشحال شدیم. البته حافظهشان کمی دچار مشکل شده بود و به سختی راه میرفتند و غذا میخوردند، ولی مرا شناختند و توانستیم با همدیگر از خاطرات گذشته بگوییم. با تاسف فراوان، اعظم قرائی عزیز از زندانیان سیاسی مبارز و مقاوم دهه شصت نیز حدود یک ماه پیش در استکهلم از میان ما رفت و بسیار متاثر شدم و به خواهرانش و سایر اعضای خانواده و دوستان این عزیز نیز صمیمانه تسلیت میگویم. این زن مقاوم علیرغم بیمار بودن، در تمام جلسات دادگاه حمید نوری مصمم و دادخواه شرکت کرد و در کنارمان بود. یادش گرامی و ماندگار است!
از رفتن آقای مجاوریان عزیز نیز خیلی متاسف و متأثر شدم و از صمیم قلب به مهشید عزیز و به خواهر و برادرانش و سایر اعضای خانواده و به دوستانی که او را دوست داشتند، تسلیت میگویم و شریک غمشان هستم. هرچند آقای مجاوریان عزیز و نازنین با روحیه مقاومی که داشتند، توانستند ۹۳ سال عمر کنند، ولی خودشان و همسر و فرزندانشان رنجهای بسیاری کشیدند که این حاکمیت جنایتکار و شکنجهگر به آنها آوار کرد و بالاخره روزی باید پاسخگوی این جنایتها و بیعدالتیها و شکنجههایی که به خانوادهی آنها و دیگر خانوادهها دادهاند، باشند.
هم اکنون فرزندان بهجتخانم و آقای مجاوریان در استکهلم به دور هم جمع شدهاند و پیکر پدر عزیزشان را در روز پنجشنبه چهارم ژوئیه برای آخرین بار میبینند و بنا به وصیت پدر؛ پیکرش را به کراماتوریوم (کوره پیکر سوزی)، منتقل میکنند. مراسم گرامیداشت پدرشان نیز حدود دو هفته دیگر در استکهلم سوئد برگزار میشود و در این مراسم پیکر خاکستر شدهی کاظم مجاوریان را در محل دفن همسرش بهجت سالیانی میگذارند و یادشان را همراه با دوستان و یارانشان گرامی میدارند.
به یاد آقای کاظم مجاوریان مبارز و مقاوم، یکی از شعرهایشان را تقدیم میکنم.
«تا توانی ز سه کس دوری کن ــــــــــــــــ مرد دستار به سر، شحنه و شاه
دخترم خاک سترون شده است ــــــــــــــــ عمر ما گشت تباه
روز و شب در نظرم تیره، چو قیر ــــــــــــــــ روی دژخیم سیاه
فکر و اندیشه تو آب صنعت در سیلان ــــــــــــــــ نور افشان چون ماه
مژدگانیم دهای دوست، که جلاد برفت ــــــــــــــــ با، کولهباری ز گناه
دلم از غصه و پژمردگی خویش شکست ــــــــــــــــ غصه آنچه که هست
غصه هجر عزیزان، که بدور از وطنند ــــــــــــــــ عرصه ما و منند
غصه آنکه چنین قصه پر غصه بیفتد از یاد ــــــــــــــــ کاش آنروز مباد
غصه و سوگ عزیزان بخون خفته ما ــــــــــــــــ دل آشفته ما
غصه پیری و رنجوری و دلمردگی مام و پدر ــــــــــــــــ که چه آمد بر سر»
شاعر: کاظم مجاوریان - تاریخ سرودن شعر دهم دی ۱۳۶۴
یاد بهجت خانم نازنین و آقای مجاوریان عزیز، همواره گرامی و عشقشان ماندگار باد!
تمام زخمهای عمیقی که بر تن و جان این خانوادهی مقاوم و مبارز و همگی ما زدند را نه فراموش میکنیم و نه میبخشیم!
منصوره بهکیش
۱۳ تیر ۱۴۰۳ / ۳ ژوئیه ۲۰۲۴