جمهوری اسلامی به جامعهٔ جهانی میگوید، شما ما را در مقام حکومت رسمی، و نمایندهٔ دولت-ملّت ایران قبول کردهاید (چهل و سه سال قبل)، و باید با احترام به "اصل استقلال دولت-ملّتها"، در کَمال حُسن نیّت با "ما" مذاکره کنید، محدودیتهای اِعمال شده را کاملاً و کُلّاً حذف کنید، موانع موجود در برابر استفاده ما را از منابع ملّی کِشور ایران کاملاً حذف کنید، و ما را آزاد بگذارید تا از مواهب اقتصادی یک رابطهٔ تجاری نُرمال در استانداردهای جهانی بَهره مند شویم.
خُب، تا اینجا درست! اینها همه از اجزای حقوق حکومت قانونی هر کشوریست، که در واقع از حق حاکمیّت ملّت هر کشوری نِشئت میگیرد! اِشکالِ کار از جایی شروع میشود که این پیرمرد متوهّم و شرکای وطن فروش و تبهکارش ادامه میدهند که، اینکه ما با ثروتی که از این شرائط "نُرمال" به دست میآوریم چه میکنیم، نه به شما، و نه به هیچکس دیگری مربوط نیست!
ما باید جامعهٔ جهانی را متقاعد کنیم که یک گزاره واقعی برای جایگزینی باج دادن به یک حکومت "آنُرمال"، و خطرناک وجود دارد، و آن دولت موقت ملّت ایران است. در این راه، باید وزن این واقعیت را که جمهوری اسلامی، اساساً از موضع یک دشمن فطری مذاکره میکند، و این یک واقعیت غیر قابل تغییر است، برای قدرتهای جهانی bold کنیم. تاکید ما باید بر این باشد که قبول شرائطِ حاضر (Status Quo) با یک دشمن فطری، بسیار شکننده، بی ثبات، خطرناک، و نهایتاً بی سرانجام است. قدرتهای جهانی باید متقاعد شوند که در برابر دو گزینه واقعی قرار دارند، جمهوری اسلامی که از دیدگاه یک دشمن فطری و هیستریک و پارانوئید مذاکره میکند؛ دولت موقت ما که از زاویه یک عضو مسئول جامعهٔ جهانی، در جهت کاهش تنش، و منافع مشترک مذاکره میکند.
شرایطِ حاضرِ مذاکرات جمهوری اسلامی با آمریکا و اُروپا
برای آمریکا و اُروپا این یک مذاکرات منطقه ایست که باید در جهت نظم نوینی که اکثر کشورهای منطقه مَنافعشان در آن قرار میگیرد باشد، و در همراهی با "غرب" در رقابت دو قطبی که جنگ اوکرائین، نتیجه هر چه باشد، حاصل خواهد کرد. در یک قطب، تحت رهبری جهانی چین، با همراهی روسیه در مقام یک شریک مهم و استراتژیک، و در قطب دیگر آمریکای شمالی و اُروپا.
ابَر قدرتهای جهانی هم اکنون در شرایط بحران به سر میبرند، و به بازنگری و ترمیمهای جدی در روابط میان خودشان نیاز مبرم دارند. مشکل ایران، و راه حلّ دراز مدت پدیدهٔ عصر حجری که روشنفکران جامعهٔ ما چهل و اندی سال پیش به جامعهٔ جهانی تحمیل کردند، باید به صورت بخشی از راه حلّ بحرانهای موجود، و از طرف روشنفکران ما به جهان ارائه شود. به عبارت دیگر، این وظیفهٔ روشنفکران ایران پرست است که یک دورنمای واقع بینانه از اهداف خود و نقش کشور و ملّت ایران در جامعه جهانی را، در افق کوتاه و میان مدت به جهان ارائه کنند.
جامعهٔ روشنفکری ما باید جهان را متقاعد کند که گذر ملّت ایران از تحجّر، و موفقیت گذار روشنفکرانش به روابط دموکراتیک، عامل بسیار مؤثری در جهت کاهش تنش در بحرانهای امروز جهان خواهد بود؛ و جهان میتواند در میان مدت بَر روی بهرهٔ سرشاری که صلح در منطقهٔ حساس ما خواهد داشت حساب کند.
با روسیه باید با چه لحن و از چه "موضع سیاسی" دیالوگ داشته باشیم؟
لحن گفتگوی ما با روسیه، و همچنین با هر سه دیگر اَبَر قدرت جهانی، چیزی به جز ادب دیپلماتیک نمیتواند باشد. صراحت با گستاخی تفاوت دارد. آیا روسیه میتواند در دوران گذار و پس از آن با ملّت ایران همراه باشد؟ و یا حَدّ اَقلّ، مانع ایجاد نکند؟ جواب اینست که نه تنها میتواند (و آن به برخورد ما هم بستگی دارد)، بلکه وجود این قدرت در اجماع جهانی بر سر ایران حیاتیست! نگاه ما باید به آینده باشد و متمرکز بر واقعیات موجود و درک نیازهای ما و روسیه و دیگر قدرتهای جهان.
با روسیه باید در مورد چه اهدافی، تحت چه برنامهای، مذاکره کنیم؟
۱. جابجایی مرزهای کشور غدقن!
باید گفت: این واقعیت شوم تعرّض با جنگ را خاتمه دهید، و سابقه و خاطرهٔ شوم و قرون وسطائی جابجایی مرزها با زور و خشونت را از جبین تاریخ روسیه بزدائید و به ملّت ایران تعهّد بدهید، که به هر سانتیمتر مرزهای کنونی زمینی، هوایی، و دریایی کشور ایران، تحت هر شرائطی احترام خواهید گذاشت.
۲. محروم کردن ملّت ایران از منابع استراتژیکش غدقن!
باید گفت: ما به هر ذرهٔ منابع مان نیاز خواهیم داشت تا شاید بتوانیم خوشبینانه، در یک بازهٔ پانزده ساله، ویرانهای را که چهار دهه غارت از نسلهای آیندهٔ مردم ایران، از طبیعت ایران، از فرهنگ و آموزش و اخلاق جمعی ایرانیان به ملّتمان تحمیل شده جبران کنیم و به نقطهٔ صفر، تازه به نقطهٔ شروع سازندگی ملّت ایران برسیم. و در این راه، حقّ مسلّم ملّت ایران است که از تمامی منابع خود برای رسیدن به اهداف توسعهاش استفادهٔ بهینه کند.
فرمولهای پیشنهادی ما به روسیه در مورد تامین نیازهای اروپا به گاز طبیعی میتوانند به صورتی پیشنهاد شوند که برای روسیه به مثابه مشوق عمل کنند. مثلاً میتوانند، نه بر سهمی که روسیه تا قبل از وقوع جنگ اوکرائین تولید و تأمین میکرد، بلکه طیفی از نیازهای رو به رشد اروپا از آن سطح، طی یک دورهٔ زمانی که نیازهای اروپا تعیین خواهد کرد، بنا شود. به عبارت دیگر، ما از پوتین نخواهیم خواست که روسیه با کاهش صدور خود برای ما جا باز کند، بلکه، ما سهم بیشتری از افزایش نیازهای اروپا از سطوح فعلی داشته باشیم. و البته، بدیهی است که هر گونه محدودیتی در راستای بهره برداری ایران از ذخائر حوزهٔ چالوس، و هر حوزهٔ دیگری از منابع ملّی ایران منوط است به ملّت ایران و تابع رشد ظرفیتهایش (در درجهٔ اوّل)، و فرمول قراردادی که سهم رشد دو کشور را در طول زمان مشخص کرده و بس.
۳. اجتناب از یک سویه نگری و سنگ اندازی در روابط ما با همسایگان مان.
از دوازده همسایگان بلافصل مان سه کشور از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اواخر قرن اخیر تشکیل شده اند. ما با مشکلات متعددی با همگی همسایگانمان، از جمله این سه کشور، روبرو هستیم که متأٔثر از چهل سال نگرش واپس گرایانه حکومت اسلامی مسلّط بر کشورمان، مبتنی بر توهّمات خود بزرگ بینی، و با تکیه بر گُسَلهای قومی - مذهبی (همراه با یک ژست تهوع آور "وطن پرستی") بوجود آمده اند. این مشکلات فقط در یک فضای نگاه به منافع مشترک اقتصادی و اشأعهٔ صلح و امنیت در منطقه قابل حل میباشند. ما باید از روسیه بخواهیم که یک سویه نگری را در مورد این کشورها (و کشور ایران) کنار گذاشته، اصل احترام به استقلال کشورها را پذیرفته، و از دخالتهای مخرّب و برادر بزرگ مُآبانه پرهیز کند. باید رهبران روسیه را متقاعد کنیم که صلح و روابط سازنده در این قسمت از مرزهای جنوبی روسیه، امنیت پایدار و منافع سرشاری برای خود این قدرت به همراه خواهد داشت.
۴. هماهنگی جهت بازگشت کلّیه نیروهای نظامی و شبه نظامی تحت کنترل ایران، به همراه تجهیزات نظامیشان از سوریه به درون مرزهای ایران. این معضل، که جنایت نابخشودنی حکومت اسلامی مستقر در ایران رقم زد و مایهٔ شرم تاریخی ما ایرانیان خواهد ماند، باید فوراً، و به طور کامل خاتمه داده شود.
۵. هماهنگی جهت همکاری در زمینهٔ اجرای کلّیهٔ موازین و مقررات سازمان جهانی انرژی اتمی مرتبط با عدم گسترش و اشأعهٔ سلاحهای هستهای، در شفافیت مطلق.
برنامه و زمانبندی لیست فوق هم باید مشخّص باشد. به عنوان مثال، تعهّد دولت موقت ایران به بندهای ۴، و ۵، و ایجاد زمینههای لازم از طرف روسیه برای تحقق فوری آنها در کوتاه مدّت ضروریست. حال آنکه، بند ۲، و ۳، موضوع اقدامهای دو طرف جهت اهداف میان مدّت میباشند و در حیطه وظأئف و اختیارات دولت موقت قرار نمیگیرند، گرچه لازم است که یک دورنمای قابل قبول در این موارد برای دولتمردان روسیه ترسیم شود.
با اروپا باید در مورد چه اهدافی، تحت چه برنامهای، دیالوگ داشته باشیم و مذاکره کنیم؟
۱. تعهّد ایران به عدم دخالت در امور داخلی لبنان، عراق، و یمن.
۲. تعهد ایران به همکاریها و هماهنگیهای لازم جهت اطمینان از عبور و مرور آزاد و امن کشتیهای تجاری در خلیج فارس و دریای عُمّان.
۳. موضوع قاچاق انسان و مهاجرتهای غیر قانونی از خاور میانه به اروپا.
۴. موضوع قاچاق مواد مخدّر به اروپا.
۵. قراردادهای سرمایه گذاری کشورهای اروپایی در ساخت زیربنای لازم برای انتقال گاز طبیعی از حوزههای گازی ایران به اروپا.
۶. قراردادهای دو جانبه جهت توسعهٔ زیرساختها و تکنولوژی تولید انرژی پاک در ایران.
۷. هماهنگی جهت همکاری در زمینهٔ اجرای کلّیهٔ موازین و مقررات سازمان جهانی انرژی اتمی مرتبط با عدم گسترش و اشأعهٔ سلاحهای هستهای، در شفافیت مطلق.
با آمریکا باید در مورد چه اهدافی، تحت چه برنامهای، دیالوگ داشته باشیم و مذاکره کنیم؟
۱. هماهنگی جهت بازگشت کلّیه نیروهای نظامی و شبه نظامی تحت کنترل ایران، به همراه تجهیزات نظامیشان از سوریه به درون مرزهای ایران.
۲. تعهّد ایران به عدم دخالت در امور داخلی متحدین استراتژیک آمریکا در منطقه.
۳. تعهّد ایران به عدم دخالت در امور داخلی لبنان، عراق، و یمن.
۴. تعهّد آمریکا به همکاریهای لازم جهت مهار طالبان، و مدیریت اوضاع نابسامان افغانستان.
۵. تعهد ایران به همکاریها و هماهنگیهای لازم جهت اطمینان از عبور و مرور آزاد و امن کشتیهای تجاری در خلیج فارس و دریای عُمّان.
۶. قراردادهای دو جانبه جهت توسعهٔ زیرساختها و انتقال تکنولوژی.
۷. هماهنگی جهت همکاری در زمینهٔ اجرای کلّیهٔ موازین و مقررات سازمان جهانی انرژی اتمی مرتبط با عدم گسترش و اشأعهٔ سلاحهای هستهای، در شفافیت مطلق.
با چین باید در مورد چه اهدافی، تحت چه برنامهای، دیالوگ داشته باشیم و مذاکره کنیم؟
۱. تعهد ایران به همکاریها و هماهنگیهای لازم جهت اطمینان از عبور و مرور آزاد و امن کشتیهای تجاری در خلیج فارس و دریای عُمّان.
۲. جایگاه متوازن ایران در پروژه "جادهٔ ابریشم"، و "جادهٔ ابریشم بَحری".
۳. بهره برداری متوازن و پایدار از منابع استراتژیک خلیج فارس.
۴. هماهنگی جهت همکاری در زمینهٔ اجرای کلّیهٔ موازین و مقررات سازمان جهانی انرژی اتمی مرتبط با عدم گسترش و اشأعهٔ سلاحهای هستهای، در شفافیت مطلق.
لیست فوق، به هیچ وجه نمیتواند جامع و کامل باشد، و فقط یک سر فصل اجمالی از رشته مطالبیست که ما، به یٔمن برخورداری از گروه کثیری از دانشمندان و روشنفکران ملّت پرست ایرانی، چه در میهن مان و چه در جای جای کرهٔ ارض، توان این را داریم که بررسی کرده و طرحهایی که برای طرفهای مذاکره قابل قبول باشند فرموله کنیم. ما باید تعامل خود با جامعهٔ جهانی را به سطحی برسانیم که آنها ترجیح بدهند دیالوگ مذاکرات را با دولت موقت گذار ملّت ایران پیش ببرند، نه با حکومت ملّایان متوهّم، و نظامیان فاسد و جنایتکار.
شرائطِ حاضر چنین است که گُسلهای عمیق درونی، حکومت فاسد و نالایق را در پاسخگویی به بحرانهای حادّ چند وجهی که گریبانگیر جامعه شده ناتوان کرده، و فروپاشی این "نظام" هرج و مرج را بسیار مُحتَمَل کرده است. اعتراضات کنونی مردم ایران که صبرشان لبریز شده، پدیده ایست که هیچ جوابی از طرف حکومت درمانده نخواهد داشت، و بنابراین دامنه و تواتر امواج اعتراضات مردم، فقط رو به فزونیست. دور از ذهن نیست که فلج کامل و سقوط این دیکتاتوری عصر حجری در همین سالهای نخست قرن پانزدهم (هجری) به وقوع بپیوندد. سؤال کلیدی و تعیین کننده اینست که ملّت ایران در این میدان به کدام سو خواهد رفت؛ خلأ "نظام" را چه چیز پر خواهد کرد، و این چه وقایعی را رقم خواهد زد؟ آیا ملّت ایران به سوی هرج و مرج و خشونت و فروپاشی اجتماعی گام برخواهد داشت؟ یا به سوی اِلتیام زخمهایی که بیش از چهار دهه استبداد عصر حجری ولایت فقیه به پیکر خسته و گرفتارش وارد کرده؟
این سؤالیست که صریح و واضح خود را به جامعهٔ جهانی هم تحمیل کرده و میکند. سؤالیست که جامعهٔ جهانی مدّتهاست در برابر آن قرار گرفته، و جامعهٔ روشنفکری-سیاسی ما از پاسخ دادن به آن هنوز عاجز است. و چون نمیخواهد به این عجز محصول از تشتت اِذعان کند، کمبود و کوتاهی خود را به گردن قدرتهای جهانی انداخته و مدام شاکیست که چرا آنها اینقدر "خودخواه هستند و هر قدرت فقط به دنبال منافع خود"! کودکانه نیست!؟
باید کُلاه خود را قاضی کرده و از خود بپرسیم که آیا ما هرگز توانستهایم یک جایگزین قابل قبول و عملی به جامعهٔ جهانی ارائه کنیم؟ متأسّفانه، منتجّهٔ غالب گفتمانِ جامعهٔ سیاسی ما با جامعهٔ جهانی خلاصه شده به غُر زدن و نِق زدن که "چرا اینقدر خودخواهید و وضعیت فلاکت بار ملّت ما را نمیبینید"؛ و فاجعه بارتر اینروزها، تهدیدِ صریحِ جامعهٔ جهانی به اینکه "بهای این رویگردانی را در فردای روزی که ما خود، بدون حمایت آنها ایران را آزاد کنیم، خواهند پرداخت! " آیا اینطوری، و با این دیالوگ تهدید آمیز و طلبکارانه انتظار داریم که دنیا را در نبردمان بر عَلیهِ حکومت مستقر در کشورمان همراه کنیم!؟
روشنفکران ایرانی باید از این دایره بیرون آمده، و نگاهی واقع بینانه تر، هوشمندانه تر، مُنصفانه تر، و بخصوص خاضعانه تر به صحنهٔ جهانی، و جایگاه میهن و ملّتمان داشته باشند، تا بتوانیم دنیا را ترغیب کنیم که نگاه واقع بینانه تر، مُنصفانه تر، و درازمدت تری به آیندهٔ ملّت و کشورمان داشته باشد. جایگاه و انگیزههای قدرتهای جهانی، به هیچ عنوان نباید با برخوردِ "والا به سفلی" و طلبکارانهٔ جامعهٔ روشنفکری ایران مواجه شود. گرفتاری که خود و دیگر ملل جهان را بیش از چهار دهه است که درگیر آن کردهایم باید ما را به درجهای از خضوع، و اجتناب از نگرشهای مبتنی بر عمده کردن سهم دیگران در رقم خوردن وضعیت رقت بار کنونیمان رسانده باشد. لازم است که روشنفکرانمان، هر چه زودتر به درجهای از اعتلای تفکّر و جهانبینی مُنصفانه برسند، و تصوّرات و توهّمات "حق به جانب انگاری" را از فرهنگ سیاسیشان بزدایند. باید با واقع بینی، "یک طرفه به قاضی رفتن" را پایان دهیم. فقط در چنین صورتیست که میتوانیم با جامعهٔ جهانی یک دیالوگ هوشمندانه و صریح در مورد آیندهٔ یک کشور وسیع، غنی، و پُرجمعیت، در یکی از حسّاسترین جغرافیای جهان را در جهت منافع ملّی مان هدایت کنیم.
محسن مشفق
*
*