Friday, Aug 30, 2024

صفحه نخست » هوشنگ محمودی؛ مجری محبوب کودکان که ۴۴ سال پیش ربوده شد

hmahmoudi.jpg«هوشنگ محمودی» نخستین برنامه‌ساز و داستان‌گوی کودکان در تلویزیون ایران بود. نام او کمتر شنیده شده است، در حالی که در زمان فعالیتش در تلویزیون، چهره‌ای مشهور و محبوب بین کودکان بود. محمودی در تابستان سال ۱۳۵۹ توسط ماموران حکومت ربوده شد و تا امروز اطلاعی از او وجود ندارد.

درباره او چه می‌دانیم؟

کیان ثابتی

***

دوران کودکی و جوانی هوشنگ محمودی

هوشنگ محمودی در روز ۱۳ اردیبهشت ۱۳۰۵ از پدر و مادری بهایی در شهر تهران به دنیا آمد. هنوز دبیرستان را تمام نکرده بود که به عشق کمک به کودکان و نوجوانان محروم کشورش، راهی روستاهای کشور شد.

هوشنگ جوان روستای «نامق» از توابع تربت حیدریه در استان خراسان را انتخاب کرد. تعداد زیادی از اهالی این روستا بهایی بودند و او راحت‌تر می‌توانست در آن محل ساکن شود. یک سال در آن روستا ساکن بود. در این مدت با همه اهالی معاشرت می‌کرد و برای کودکان، نوجوانان و جوانان کلاس‌های جداگانه‌ای راه‌اندازی کرد.

محمودی پس از یک سال، بر اثر مزاحمت‌های متعصبان محل، مجبور به ترک نامق شد و به تهران برگشت.

پس از بازگشت به تهران، تحصیلات خود را ادامه داد و با پایان تحصیلات دبیرستانی، وارد دانشگاه حقوق «دانشگاه تهران» شد. او در سال ۱۳۳۴ با اخذ درجه لیسانس در رشته قضایی از دانشکده حقوق و علوم سیاسی- اقتصادی دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد.

ازدواج با ژینوس نعمت، نخستین زن هواشناس در ایران

هوشنگ محمودی در سن ۲۲ سالگی با «ژینوس نعمت»، فرزند «عباس نعمت» و از بهاییان شناخته شده ازدواج کرد. عباس نعمت از پیشگامان صنعت چاپ در کشور و معروف به پدر گراورسازی ایران است. ژینوس پس از ازدواج با نام خانوادگی هوشنگ شناخته شد.

ژینوس محمودی نخستین زن هواشناس در ایران شناخته می‌شود. او ۱۷ ماه پس از ربوده شدن همسرش توسط عوامل جمهوری اسلامی، در دی ماه ۱۳۶۰ به اتهام عضویت در شورای مدیریتی جامعه بهایی ایران به جوخه اعدام سپرده شد.

مشاغل هوشنگ محمودی تا پیش از تاسیس تلویزیون

هوشنگ محمودی هیچ زمان در رشته‌ای که در دانشگاه تحصیل کرده بود، مشغول به کار نشد. او پس از پایان دانشگاه، به استخدام اداره اصل ۴ مبارزه با مالاریا کرمان درآمد. اما پس از دو سال سکونت در این شهر، به خاطر دوری از خانواده و علاقه‌اش به کارهای رسانه‌ای، به تهران بازگشت و در سازمان برنامه و بودجه استخدام شد. ابتدا در سمت معاون سمعی و بصری سازمان برنامه و سپس در پست معاونت حقوقی و امور نیازمندی‌ها به فعالیت پرداخت.

هوشنگ محمودی به خاطر علاقه‌اش به کودکان، سال‌ها مدیریت دبستان «مکتب نوبخت» را در تهران عهده‌دار بود. «مونا محمودی»، یکی از دخترانش می‌گوید: «پدرم عاشق بچه‌ها بود. او وقت زیادی را صرف بازی و آموزش با کودکان صرف می‌کرد، به همین خاطر در اواخر دهه ۳۰ دبستانی به نام مکتب نوبخت باز کرد... خیلی اوقات ایرانیانی در مجامع یا کنفرانس‌ها پیش من می‌آیند و می‌گویند که شاگردان پدرم و مکتب نوبخت بوده‌اند.»

او در ادامه می‌گوید: «پدرم برای تاسیس مدرسه احتیاج به مجوز داشت ولی چون بهایی بود، به او مجوز تاسیس مدرسه نمی‌دادند. به همین دلیل با مجوز و مشارکت یک خانم مسلمان به نام نوبخت، مدرسه‌ مکتب نوبخت را تاسیس کرد و خودش مدیریت آن را بر عهده گرفت.»

کار در رادیو و تلویزیون

هوشنگ محمودی از جوانی علاقه زیادی به کار در حوزه رسانه داشت. او به دلیل داشتن لحن گرم و گیرا، همچنین معلومات عمومی وسیع، خیلی زود جذب رادیو شد.

محمودی سال‌ها پیش از تاسیس تلویزیون، در «رادیو تهران» تهیه کننده و مجری برنامه‌ای به نام «بر سر دو راهی» بود. او در این برنامه مشکلات خانوادگی و اجتماعی را به شکل نمایش‌های کوتاه رادیویی اجرا می‌کرد، سپس با حضور کارشناسان، موضوع مطروح شده در نمایش بررسی و در صورت امکان، راه حل پیشنهاد می‌شد.

هوشنگ محمودی پس از تاسیس نخستین ایستگاه تلویزیون در سال ۱۳۳۷، به تلویزیون پیوست. تلویزیون ابتدا در ایران به صورت خصوصی توسط «حبیب ثابت پاسال» تاسیس شد. در آن زمان، در بیشتر کشورهای آسیایی هنوز خبری از تلویزیون نبود و تلویزیون ثابت اولین تلویزیون منطقه بود.

محمودی به عنوان مدیر «برنامه کودک»، کار خود را در رسانه‌ تازه تاسیس تلویزیون آغاز کرد. او نخستین برنامه‌ساز، مجری و داستان‌گوی کودکان در تلویزیون ایران بود و به مدت چند سال هر شب ساعت هشت بر صفحه گیرنده‌های تلویزیون‌های خانگی دیده می‌شد و با عبارت «نونهالان عزیز ...»، داستان آن شب را آغاز می‌کرد.

«مونا محمودی» می‌گوید: «در آن زمان خطاب کردن کودکان با عبارت «نونهالان» در یک برنامه عمومی تازگی داشت. پدرم این عبارت را در زمانه‌ای در جامعه به کار می‌برد که کودکان در ایران ارزش امروز را نداشتند و از بالا به آن‌ها نگاه می‌شد. تنبیه بدنی کودک امری متداول در بین اکثر خانواده‌های ایرانی حتی مدارس بود. پدرم در مورد این ظرایف و جزییات خیلی دقیق بود و می‌خواست برنامه‌هایش فرهنگ‌سازی کنند.»

برنامه خردسالان از برنامه‌های پربیننده‌ تلویزیون ثابت پاسال بود. این برنامه هوشنگ را به چهره‌ای محبوب و شناخته شده در بین کودکان تبدیل کرد. دختر محمودی تعریف می‌کند: «بابا بین بچه‌ها به پدر جان مشهور بود. هر وقت خانوادگی بیرون یا رستوران می‌رفتیم، همه دور ما جمع می‌شدند تا با پدر جان عکس بگیرند. به همین دلیل اواخر کار بابا به جای رستوران‌های عمومی، به غذاخوری انجمن ایران - آلمان می‌رفتیم، چون کسی ما را در آن‌جا نمی‌شناخت.»

هوشنگ محمودی عضو محفل ملی بهاییان بود. به نوشته همسرش، او ساعت سه و نیم بعدازظهر روز ۳۰ مرداد ۱۳۵۹ برای حضور در جلسه محفل ملی بیرون رفته بود. ساعت پنج خبر می‌رسد که هر ۹ عضو محفل ملی و دو بهایی دیگر را یک گروه ضربت گرفته و برده‌اند. معلوم نیست کجا، فقط صاحب‌خانه اطلاع داشت که آن‌ها را برده‌ بودند.

ربودن و سر به نیست کردن این ۱۱ شهروند بهایی بخشی از پدیده ناپدیدشدگان قهری در تاریخ جمهوری اسلامی است. خانواده‌های این افراد تا امروز هیچ اطلاعی از وضعیت آن‌ها ندارند و هیچ نهاد امنیتی و انتظامی مسوولیت دستگیری آن‌ها را نپذیرفته است.

هوشنگ محمودی، نخستین برنامه ساز و داستان گوی کودکان در تلویزیون ایران بود. نام وی کمتر شنیده شده در حالیکه در زمان فعالیتش در تلویزیون چهره‌ای مشهور و محبوب بین کودکان بود. آقای محمودی در تابستان سال ۱۳۵۹ توسط ماموران حکومت ربوده شده و تا امروز، اطلاعی از او وجود ندارد.

هوشنگ محمودی از جوانی علاقه زیادی به کار در حوزه رسانه داشت. او به دلیل داشتن لحن گرم و گیرا، همچنین معلومات عمومی وسیع، خیلی زود جذب رادیو شد.

محمودی سال‌ها پیش از تاسیس تلویزیون، در «رادیو تهران» تهیه کننده و مجری برنامه‌ای به نام «بر سر دو راهی» بود. او در این برنامه مشکلات خانوادگی و اجتماعی را به شکل نمایش‌های کوتاه رادیویی اجرا می‌کرد، سپس با حضور کارشناسان، موضوع مطروح شده در نمایش بررسی و در صورت امکان، راه حل پیشنهاد می‌شد.

هوشنگ محمودی پس از تاسیس نخستین ایستگاه تلویزیون در سال ۱۳۳۷، به تلویزیون پیوست. تلویزیون ابتدا در ایران به صورت خصوصی توسط «حبیب ثابت پاسال» تاسیس شد. در آن زمان، در بیشتر کشورهای آسیایی هنوز خبری از تلویزیون نبود و تلویزیون ثابت اولین تلویزیون منطقه بود.

محمودی به عنوان مدیر «برنامه کودک»، کار خود را در رسانه‌ تازه تاسیس تلویزیون آغاز کرد. او نخستین برنامه‌ساز، مجری و داستان‌گوی کودکان در تلویزیون ایران بود و به مدت چند سال هر شب ساعت هشت بر صفحه گیرنده‌های تلویزیون‌های خانگی دیده می‌شد و با عبارت «نونهالان عزیز ...»، داستان آن شب را آغاز می‌کرد.

«مونا محمودی» می‌گوید: «در آن زمان خطاب کردن کودکان با عبارت «نونهالان» در یک برنامه عمومی تازگی داشت. پدرم این عبارت را در زمانه‌ای در جامعه به کار می‌برد که کودکان در ایران ارزش امروز را نداشتند و از بالا به آن‌ها نگاه می‌شد. تنبیه بدنی کودک امری متداول در بین اکثر خانواده‌های ایرانی حتی مدارس بود. پدرم در مورد این ظرایف و جزییات خیلی دقیق بود و می‌خواست برنامه‌هایش فرهنگ‌سازی کنند.»

برنامه خردسالان از برنامه‌های پربیننده‌ تلویزیون ثابت پاسال بود. این برنامه هوشنگ را به چهره‌ای محبوب و شناخته شده در بین کودکان تبدیل کرد. دختر محمودی تعریف می‌کند: «بابا بین بچه‌ها به پدر جان مشهور بود. هر وقت خانوادگی بیرون یا رستوران می‌رفتیم، همه دور ما جمع می‌شدند تا با پدر جان عکس بگیرند. به همین دلیل اواخر کار بابا به جای رستوران‌های عمومی، به غذاخوری انجمن ایران - آلمان می‌رفتیم، چون کسی ما را در آن‌جا نمی‌شناخت.»

از دیگر برنامه‌های محمودی، گفت‌وگو با چهره‌های مشهور ایران و برگزاری مسابقه هوش «بیست سوالی» بود.

نوشته‌های هوشنگ محمودی

هوشنگ محمودی ۱۵ سال در نشریات مختلف با نام مستعار «گویا» داستان کوتاه می‌نوشت. او هیچ زمان فرصت نکرد تا این داستان‌ها را جمع‌آوری و در مجلدی جداگانه به چاپ رساند.

محمودی از دهه ۴۰ نوشتن سه رمان را هم آغاز کرد که به علت تراکم کار، نوشتن و چاپ آن‌ها به طول انجامید تا سرانجام در سال ۱۳۵۶ این کتاب‌ها آماده اما با جریانات انقلاب، این کتاب‌ها مفقود شدند. «فردا تو را به خانه اربابت خواهم برد» و «کشور آسمان آبی» عنوان دو کتاب‌ او هستند.

در یادداشت‌های روزانه محمودی از دو مجموعه کتاب دیگر هم نام برده شده است که از سرنوشت آن‌ها هم اطلاعی در دست نیست. یکی از آن‌ها به نام «انسان‌های جاودان» (معرفی ۳۰ دانشمند پیش از میلاد مسیح) است و کتاب دیگر، یک مجموعه شش جلدی به نام «آن روز فرا خواهد رسید».

هوشنگ محمودی در دفترچه یادداشت خود نوشته است: «یک‌شنبه ۲۴فروردین ۱۳۵۹...بعد رفتم نزد دکتر بهزادی. چهره‌های علما قبل از میلاد و کتاب آن روز فرا خواهد رسید را در شش جلد به او دادم و برگشتم خانه...»

مونا می‌گوید: «این کتاب‌ها احتمالا در مطب دکتر علی بهزادی، مرد شریف جامعه مطبوعات باقی ماندند.»

انقلاب اسلامی و تاثیرش بر زندگی هوشنگ محمودی

انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ شرایط زندگی را برای شهروندان بهایی در ایران دشوار کرد. حاکمان جدید از هر روشی برای قلع و قمع آن‌ها استفاده می‌کردند. دستگیری و اعدام تا مصادره اموال و اخراج از محل کار، از جمله شیوه‌های جمهوری اسلامی در مواجهه با پیروان آیین بهایی بود.

در چنین شرایطی، وظیفه نمایندگان جامعه بهایی که در همه‌ کشورهای دنیا به نام اعضای «محفل روحانی ملی» شناخته می‌شوند، دشوارتر بود. آن‌ها وظیفه داشتند تا با مذاکره و دیدار با اولیای امور، راه‌هایی را برای بهبود و حل مشکلات شهروندان بهایی پیدا کنند. یکی از منتخبین جامعه بهایی ایران و عضو محفل ملی کشور، هوشنگ محمودی بود.

او به کرات برای اعاده حقوق بهاییان ایران با مقامات کشور نامه‌نگاری کرد. در یکی از یادداشت‌های روزانه هوشنگ محمودی نوشته شده است همراه دکتر «حسین نجی»، دیداری ۱۰ دقیقه‌ای با «محمد بهشتی»، رییس دیوان عالی کشور داشته‌اند.

همچنین او به نوشتن پاسخ به مطالب روزنامه‌ها و رد اتهامات وارده بر بهاییان می‌پرداخت. این نامه‌ها هیچ کدام، به جز یک مورد که در روزنامه «بامداد» ۱۱شهریور ۱۳۵۸ منتشر شد، به چاپ نرسیدند.

هوشنگ محمودی این فعالیت‌ها را در شرایطی انجام می‌داد که زندگی خودش در خطر بود و به طور پنهانی زندگی می‌کرد. ماموران جمهوری اسلامی تحت پوشش عناصر ناشناس مسلح به دنبال او و سایر اعضای محفل ملی بودند.

هوشنگ در نامه‌ای به تاریخ ۲۴مهر ۱۳۵۸ به پسرش می‌نویسد که آدرسی ندارد. در نامه‌ای دیگر نیز به تاریخ ۲۶دی ۱۳۵۸ برای یکی از فرزندانش نوشته بود: «دوستان همه دنبال همه‌ ما هستند تا به هتل برده و استراحت کامل بدهند!»

محمودی در یادداشتی دیگر به تاریخ ۲۸تیر ۱۳۵۹ صراحتا می‌نویسد تلفنی خبر داده بودند که در پی دستگیری او هستند و باید خود را کمتر آفتابی کند.

فرزند هوشنگ محمودی، پدر خود را فردی اجتماعی، خوش‌رو و خوش اخلاق معرفی می‌کند. می‌گوید ذخیره اسرار جوانان بود و آن‌ها پیش او می‌آمدند و درد دل و مشورت می‌کردند و رفتار و برخوردش تا روز دستگیری با همه‌ فشارهای عصبی و روانی تغییری نکرده بود.

ربودن هوشنگ محمودی و اعضای محفل ملی بهاییان ایران

بنا به یادداشت «ژینوس محمودی»، همسر هوشنگ، ساعت سه و نیم بعدازظهر روز ۳۰ مرداد ۱۳۵۹ برای حضور در جلسه محفل ملی بیرون رفته بود. ساعت پنج خبر می‌رسد که هر ۹ عضو محفل ملی و دو بهایی دیگر را یک گروه ضربت گرفته و برده‌اند. معلوم نیست کجا، فقط صاحب‌خانه اطلاع داشت که آن‌ها را برده‌ بودند.

ربودن و سر به نیست کردن این ۱۱ شهروند بهایی بخشی از پدیده ناپدیدشدگان قهری در تاریخ جمهوری اسلامی است. خانواده‌های این افراد تا امروز هیچ اطلاعی از وضعیت آن‌ها ندارند و هیچ نهاد امنیتی و انتظامی مسوولیت دستگیری آن‌ها را نپذیرفته است.

ژینوس در یادداشتی نوشته است: «۳۰مهر ۱۳۵۹...دوباره شروع کردم به تلفن به قدوسی (دادستان کل انقلاب)... جواب داد. گفت بله، صحبت کردم. با سپاه پاسداران هم صحبت کردم ولی خبری نبوده. گفتم چه طور می‌شود؟ روزهای اول همه گفتند پهلوی ما هستند، ما گرفتیم و در اوین هستند. گفت شما باید به حرف من اعتماد کنید، آن‌ها که گفتند، بدون منشا گفته‌اند و افراد دیگری منظورشان بوده...»

ژینوس می‌نویسد که دوباره به قدوسی زنگ زده ولی باز هم با پاسخ‌های منفی روبه‌رو شده است: «به نظر می‌رسد که نه این فرصت رسیدگی دارد و نه جواب‌هایش درست است.»

در تهیه این گزارش از کتاب‌های «سوزنده چون فراق، رخشنده چون امید» اثر «رامنا محمودی» و «شهیدان امر الهی، هوشنگ و ژینوس محمودی» اثر «آریانا محمودی» استفاده شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برگرفته از [ایران وایر]



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy