Sunday, Sep 29, 2024

صفحه نخست » شهر کوچک ما داشت از خواب بر میخاست، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi.jpgزنجان شهری که با وجود قرار گرفتن در شاهراه تهران تبریز ، اما شهری بود پرت افتاده و گرفتار در بند اربابان بزرگ که اکثریت تخم وترکه شاهزادگان قاجار بودند . سالیان سال به نسبت درجه شاهزادگی چند روستا را صاحب می شدند .دمار از روزگار روستائی میکشیدند .از جهان شاه لو افشار با متجاوز از سیصد پارچه ده ، تا خانواده ذوالفقاری آن هم با صد ها ده .داستان این روستا ها وستمی که طی سالیان بر روستائیان رفت .داستان اشگ وخون است .داستان قرن ها ستم و مصلوب الحقوقی ده ها هزار روستائی دم فرو کشیده وکینه اندوخته ای بود که قرن ها از تمدن بشری عقب مانده بودند.داستان شهری بنام زنجان که مرکز تجمع این فئودال های گردن کلفت بود.همپیوندی آنهادسته جات و هیئت های مذهبی ،لات ها و چاقو کشانی که هراس در دل مخالفان می افکندند.آنهاطی سال ها شهر را زمین گیر ومانع از حرکت مستقل مردم وتحول در بافت شهری که متکی به کشاورزی وکار روستائیان آن هم در شکل بدوی بود،میگردیدند.

تسلط قدرتمند فئودال هائی نظیر خانواده ذو الفقاری که طی ده ها سال اکثر امورات شهر را بر دست داشتند. اما حتی یک مدرسه کوچک،یک بیمارستان برای این شهر نساختند. حال بوی تحولی در فضا پیچیده بود.
شهر خمیازه می کشید .دهن دره می کرد، مشت های بسته خود را به سینه می کوبید،چشم های خماروبسته شده خود را بر تحولات در راه باز می کردو باتعجب به اطراف خود می نگریست .
روابط ارباب رعیتی که اساس مناسبات این شهر را تشکیل می داد با اصلاحات ارضی در هم ریخته بود. آرام آرام هزاران روستائی رها شده از قید مالکان بزرگ ، آزادی این را یافته بودند که بدون ترس از مالک ومباشر آزادانه به شهر بیایند در گوشه ای از شهر صفر آباد ،گونیه ، جاده همایون و رازین سکنا بگیرند. در دل مناسبات تولبدی جدیدی که داشت شکل می گرفت حل شوند. ترکیب این دوره کارگران عمدتا ساختمانی وتا حدی صنعتی، همراه با سیل بیکاران حاشیه نشین را همین روستائیان تشکیل می دادند. روستائیانی که دستشان در شهر بود و ذهنشان در روستا
کسانی که سال ها بعد با زاد ولد بی وقفه و شبانه روزی خود بیشترین سیاهی لشگر انقلاب را تشکیل دادند. حضوری میلیونی فاقد تفکر مستقل .جمعیتی که قادر به تفکر انتزاعی نبودند و سال ها بعد تمام خواسته های خود را در وجود خمینی مجسم کردند. سیل بنان کن جاری شده از کوه های طارم ، دامنه های میانه ،راه های پر پیچ خم منتهی به کردستان به تکاب ،افشار گروس و خدابنده که در سر راه خود همه چیز را ویران میکرد .
مناسیات بازاریان وکسبه نیز با روستائیان در حال تغیر بود .دیگر آن سربه سر گذاشتن توام با تحقیر، داشت کم رنگ می شد. بازاری زنجانی که یک عمر سر وگردن در لاک کشیده وجز جلوی پای خود را نگاه نمی کردو حاضر به هیچ تغیر وتحولی نبود! حال آستین بالا زده ودر کار نو ونوار کردن حجره ها وگشودن در های خود به روی کالا ها ونیازهای جدیدی بود که از او طلب میشد .
بازاریان جوان سر ووضع خود را مدرن می کردند و استفاده از ماشین را رواج می دادند.
ذائقه قدیمی مردم داشت تغیر می یافت .اکراه نخستین در خوردن روغن نباتی جای خو درا به تعریف ازارزانی ومزایای آن می داد .روغن حیوانی راه غربت در پیش گرفته بود.
جای" دوغ "،"شربت سرکنجبین و خاک شیر"را" لیموناد و "گرد" کانادا درای" می گرفت! "پپسی کولا" آماده دخول به شهر بود.
بیسکویت "ویتانا" داشت عرصه را بر نان چای شیرین های" نخودحسین "قناد" سر خیابان ما تنگ می کرد. شکلات" مینو" مچ" قنفیات وشکلات کشی" را خوابانده بود. ظروف پلاستیکی وملامین درحمله ای برق آسا و فرا گیر طشت ولگن وظروف مسی را به عقب رانده وفاتحانه در اکثر دکان ها جا خوش کرده بودند.
لوله کشی شهر شروع شده بود. آب انبار ها با مزمت آلوده بودن !مریض کردن اهالی از رده خارج می شدند. کار یخچال های طبیعی ویخ های آلوده به گل ولای و پر پرندگان جای خود را به یخ های قالبی ساخت کارخانه یخ سازی مدرن مهندس شعیبی می دادند. تاجر های بزرگ به سرعت در تدارک گرفتن نمایندگی بودند .
"چوبک" در مبارزه با "فاب" تن به شکست داده از میدان خارج می شد. روغن" شاه پسند" ،"اطلس وقو"دمار از روزگار روغن حیوانی کشیده و در تیم چه های بازار جا خوش می کردند . آدامس "خروس نشان" جای" سقزمحلی " را می گرفت . محصولات آرایشی داروگر و بایر آلمان جای سرخاب وسفید آب را.
درشگه ها به تمامی از رده خارج می شدند. اسب ها اگر شانسی داشتند برای مدتی قبل از آن که تاکسی بار به میدان بیاید به اسب گاری بدل می شدند. "کفش ملی" "گیوه وچارق" را فتیله پیچ کرده و رمق از آن ها گرفته بود ! " صابون عروس" دستبند بر دست گل سرشوی زده و گناه خودرا پاک می کرد.(یا گنهش پاک کن! یا بزنش دسبتد !)شعار تبلیغاتی "صابون عروس "
موسیقی جاز داشت جای پای خود را باز می کرد و ویگن سوار بر اسب سم طلا در حال تاختن بود.بیتل ها در تهران غوغا می کردند ودر زنجان نیز قند در دل خیلی از جوان ها آب. اتوبوس های ایران پیما که جلوی مهمان خانه مقدم می ایستادند همیشه تعدادی از جوانان غربی در سیمای بیتل ها را داشتند که مایه تعجب ، سرگرمی و آرزوی جوان های زنجانی باشند .دریچه هائی که توریسم و گسترش مراودات و ترانسپورت مدرن دراین شهرمی گشود. فئودال های گردن کلفت ،خانواده های اعیانی حنایشان کم رنگ ترمی گردیدونقش کارمندان دولتی متوسط شهری پر رنگ تر.
قشر جدیدی که خواسته های جدید خود را طلب می کرد .
قهوه خانه ها ، شیره کش خانه ها ، مسافر خانه های در پیتی ،جگرکی ها داشتند از صحنه خارج می شدند وجای خود را به هتل بیمه ، غذا خوری مقدم وساندویچی آقا مهدی و آقا یحیی می دادند .
تقدس خان وخان زادگی بدل به دشنام ."آی آی خان آقا یقشدر .آی آی خان آقا جمعش کن " شده بود.
آمدن ارتش ، گسترش بخش راه آهن ، فعال شدن بانگ ها ،وام های مناسبی که بانگ کشاورزی در اختیار روستائیان می نهاد ، گردش پول بیشتر در دست مردم ،همه وهمه خبر از تحول می داد. تشکیل سپاه دانش ورفتنشان به روستا ها داشت پایه های تحجر وعقب ماندگی روستا ئیان را می لرزاند .امری که آخوند های شهر را سخت آزار می داد.آبی در خوابگه مورچه گان .
دکان های جدید در خیابان ها گشوده می شدند .کار خانه کبریت سازی فعال تر شده بود .کشاورزی مدرن داشت شکل می گرفت .نخستین باغ مدرن سیب در اعتمادیه توسط آقای عباس خان اعتماد امینی (گمانم عموی همسرآقای رضا پهلوی ) یکی از ملاکان ثروتمند که فردی تحصیل کرده وفرنگ رفته بود احداث گردید. باغی مدرن وزیبا با درختان سیب"لبنانی" که بعد انقلاب مصادره بخشی دانشگاه آزاد شد وبخش عظیم تر قطعه ،قطعه شده بفروش رفتند.باغ سیبی که اگر پروژه اولیه انجام می گرفت شهر زنجان بعنوان یکی از بزرگترین مراکز تولید سیب حداقل در خاور میانه بدل می گردید.
لات های دو اسمی شهر داشتند صحنه را ترک می کردند. دیگر آن عربده جوئی های شبانه کم شده بود. چاقو کشی ولات بازی امری سخت مذموم .ادامه دارد



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy