سایت نقطه ـ اخیرا، هنرمندی که برای بسیاری از ایرانیان نسل قدیم و حتی نسل جدید، جایگاه بزرگی در دنیای هنر ایرانی و موسیقی فارسزبانان دارد، با بیان مطالبی، که از میان آنها دو گزاره، در سطح وسیعی از شبکههای اجتماعی بازتاب و انعکاس داشته است، شاید برای اولین بار در درازای زندگی هنری خود، بر سر زبانها افتاده است و حتی کار به دشنام و خشم و کنایهی کاربران علیه این هنرمند کشیده است.
همچنان، در مقابله با این اقدام هنرمند، از سوی کاربران ایرانی و فارسیزبان، شتابزدگی و هیجان ویژه مردم ایران، در بررسی و تحلیل از یک رویداد مربوط به اردوهای سیاسی را، در داخل و خارج کشور مشاهده کردیم و میکنیم. بیشک هر مقالهنویس و هر کاربر و کامنتنویس ایرانی، زمانیکه با چنین اتفاقات و وقایعی روبرو میشود، واکنشی که نشان میدهد، برخواسته از زمینهی فکری او از افراد و جریانات سیاسی، سبک و سنگینهای او از اردوهای سیاسی و همینطور خوشنودی و ناخشنودی او از اظهارات و نگاه سیاسی افراد مشهور است. یعنیکه، واکنشها را باید در حد توان فکری و مقدورات تحلیلی افراد پذیرفت و با آن روبرو شد. هزینهی اضافه برای یک اتفاق سیاسی، جز ضرر و زیان نیست. با اینحال آنچه که از سوی هنرمند کارشناس و باتجربهی ایرانی، داریوش، روی سن کنسرت او روی داد و از سوی او انتشار یافت، دارای چند بعد است که شاید به اندازه کافی خوب شکافته نشده باشد.
داریوش، بطور «مضمونی» دو گزارهی شفاف و بیانگر نگاه «سیاسی» خود را در کنسرت اخیرش بازگو کرده است:
اول اینکه؛ او خواهان بازگشت سیستم پادشاهی به ایران نیست و این دیدگاه «سیاسی» را با وام گرفتن یکی از عبارتهای معمول و تعبیه شدهی مخالفان بازگشت سیستم پادشاهی به ایران، بیان نموده است که «شاه و شیخ» را همتراز میداند و از بازگشت و وجود هر دوی آنها در ایران آینده ناراضی است.
دوم اینکه، در اینستاگرام کلیپی دیدم که نشان میدهد در کنسرت مذکور، داریوش دیگر گزارهی سیاسی خود را از ابراهیم یزدی، که یکی از پنج شخصیت سیاسی مهم در بین یاران و مشاوران روحالله خمینی، رهبر انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷، بود، وام گرفته است که «در کوله پشتی هیچ سربازی آزادی نیست!».
حق بیان نگاه سیاسی
تا اینجای کار، داریوش هم مثل هر ایرانی دیگری، دو دیدگاه سیاسی خود را بیان نموده است: ۱) پادشاهی و حکومت مذهبی ملایان را همتراز و هموزن میداند و پس از فروپاشی حکومت آخوندی، بازگشت پادشاهی به ایران را فاجعه میبیند. ۲) او باور دارد که هرگز دخالت نظامی از هر گونه، برای تغییر در سیستم سیاسی یک کشور، دموکراسی و آزادی را همراه ندارد (و «نداشته است»).
باز هم تا اینجا، خشم بیحد کاربران از داریوش، اغراق مینماید، زیرا، اگر او خود را در برابر دو اردوی سیاسی بزرگ قرار داده است، نباید او را مجرم یا خائن دانست. قبلا در اینباره نوشتهایم که «تفکر»، جرم نیست. در یک سیستم دموکراتیک، هیچ کس برای داشتن تفکر «نژادپرستانه» یا «نازیستی»، مجرم شناخته نمیشود. بلکه اقدامات او چنانچه از مرز مجازهای قانونی بگذرد، جرم تلقی خواهد شد.
پس کجای کار داریوش اشتباه نموده است؟ آیا داریوش به اقدامی گرویده و از مرحلهی «تفکر و نگرش سیاسی» به میدان عمل آمده است؟ آیا تفکر سیاسی داریوش در ذات خود، خائنانه و مجرمانه است؟ آیا میتوان تفکر سیاسی او را نقد کرد و او را در پلتفرم سیاسی ایران آینده ممکن و مقدور یا مردود دانست؟
قبل از اینکه به اشتباه داریوش و مشاهدهی این اشتباه از سوی دیگر هنرمندان ایرانی در سالهای اخیر بپردازیم، باید به دو گزارهی او نیز قدری بپردازیم. زیرا، هیچ دیدگاه سیاسی در زمان ما چه برای ایران چه برای دیگر کشورها، مقدس و «غیر قابل نقد» نیست.
شیخ و شاه، جنگ و آزادی
داریوش باور دارد که آنانکه طرفدار بازگشت پادشاهی به ایران هستند، برای ایران آینده، روزهای سیاهی را در آستین دارند؛ روزهایی به سیاهی روزهای حکومت مذهبی شیخ و آخوند بر ایران! پس، داریوش باور دارد؛ که روند برخواسته از انقلاب سال ۵۷، که تاکنون فراز و نشیب داشته، در نفی پادشاهی «ایرانیان» یا همان به تعبیر «داریوش»؛ دیکتاتوری، برای مردم ما یک شکست سیاسی بزرگ دیگر، و همچون پس از تسلط آخوندها بر سرنوشت و دستاوردهای انقلاب سال ۵۷ است.
هموطنان ما توجه داشته باشند که در کمپینهای سیاسی غرب و آمریکا نیز، نمایندگان اردوهای سیاسی مخالف و متفاوت، با همین زبان و منطق «داریوشی» با هم برخورد میکنند. دموکراتهای آمریکا، جمهوریخواهان را فاشیست، و جمهوریخواهان، دموکراتها را عقبماندهی ذهنی مینامند و تعبیر میکنند. بطور کلی، شعارهای سیاسی، ضربالمثلهای سیاسی، کنایههای سیاسی، دارای ژرفای نقد و بازشناسی لایههای راستین جریانات سیاسی نیستند. اینکه «شاه و شیخ را برانیم»، یک شعار سیاسی است. جملهایست برای مشتهای در هوا و قدمهای سنگین در خیابان، تا کمال زشتی اردوی مخالف سیاسی خود را نشان دهیم و بشناسانیم. پس، شعارهای سیاسی، رایجاند، مجازند، کارآمدند، اما متاسفانه دارای ژرفا و وزن کافی برای بازگویی یک «اندیشه سیاسی» نیستند و بیشتر رونمای سیستم سیاسی را بزرگنمایی میکنند.
مسئلهی دخالت نظامی و جنگ و تاثیر این دو، در آمادهسازی یک بستر مناسب برای رشد «دموکراسی» و اهدای آزادی به انسانهای پس از فرونشست جنگ نیز، از یک قانون قطعی و یکسری دستاوردهای یکدست برنمیخیزد. به شهادت تاریخ، که تنها و تنها ماتریال در دسترس ذهن سیاسی انسان است، مواردی را در کشورهای جهان داریم که اقدامات نظامی در کوتاه و حتی دراز مدت به آبیاری زمین مناسب برای رشد دموکراسی و آزادی سیاسی انسانها کمک کردهاند. شاید بهترین نمونه از جنگها، برای بازگویی واقعیت وارونه در پس این پارادوکس جنگ-آزادی، یکی از بیرحمانهترین جنگهای داخلی تاریخ بشر باشد. رهبری آرام و میانهرو، به دور از هرگونه روش انحصارطلبانه در سیاست، و باورمند به اصل قانونمداری در جوامع انسانی، بار و مسئولیت یک جنگ خونین و مهیب را بر دوش خود کشید و تا مرحلهی شکست دادن رقیب از جنگ دست برنداشت. اما آن جنگ، نه تنها برای کشور او، که بلکه برای همهی انسانهای آینده، دموکراسی و برابری انسانها در برابر قانون را بیمه نمود. آبراهام لینکلن، بدون شک در بین پنج رهبر بزرگ تاریخ انسانی جای دارد. متاسفانه بدلیل علایق تفکر سیاسی چپ، و در ایران نیز، اکثر مردم ایران او را خوب نمیشناسند و با زندگی او آشنایی ندارند. حتی نمیدانیم دلایل بزرگترین و خونبارترین جنگ داخلی تاریخ بشر در آمریکا چه بوده است و بدنبال چه بودند و به چه رسیدند. در حالیکه همهی ما مهاتما گاندی را بغایت خوب میشناسیم، مائو تسهتنگ و لنین را دستکم در حد یک کتاب جیبی اندیشیدهایم. باری، اگر زیربنای جنگ و حرکات نظامی، از درون پختگی سیاسی مردم و برای دستیافتن به شرایطی انسانیتر و محدود ساختن قدرت استثمار همنوع خود باشد، جنگ میتواند زمین رویش گلهای رنگارنگ آزادی و کرامت انسانی گردد.
کنسرت یا دمونستراسیون سیاسی
اگر همین هفتهی آینده، داریوش از مردم دعوت نماید که در تظاهراتی در مخالفت با گروه «الف» و یا برای بیان دیدگاههای سیاسی گروه «ب» در فلان شهر گرد هم آیند، فکر میکنیم که چند نفر در محل حاضر شوند و پرچم و پلاکارد بدست منتظر داریوش باشند؟ نمیدانم شما چه فکر میکنید، اما یقین داشته باشیم که یکدهم تعداد کسانیکه در کنسرت موسیقی داریوش گرد میآیند و هزینه بلیط و سفر و غیره را بر خود هموار میدارند، در آن تظاهرات شرکت نخواهند کرد. دلیل این تفاوت «کمیت» بزرگ هم بر همهی ما عیان است: بسیاری از مردم شوقی برای شرکت در تظاهرات سیاسی تکراری و رایج ندارند، و شخص داریوش هم گیرایی و انگیزه کافی برای حرکت سیاسی را به مردم نمیدهد. به بیانی، داریوش بسیار بیش از آنکه یک فرد سیاسی برای ایرانیان باشد یک فرد هنرمند است - که تمایلات و انتخابهای سیاسی خود را همیشه بازگو کرده است.
داریوش هم مثل هر ایرانی دیگر، و بیشک با امکانات بسیار بیش از یک فرد عادی، میتواند و حق دارد در مصاحبهها، گفتگوهای تلویزیونی و رسانهای، در حین تظاهرات و با نوشتن کامنت و مقاله، به بازگویی و مستدلسازی باورهای سیاسی خود همت گمارد و با استقبال مردم و اردوی سیاسیی که خود را بدان متعلق میبیند نیز روبرو خواهد شد. اتفاقا سلبریتیها و هنرمندان، اگر از افت تعداد طرفداران خود نگران نباشند، باید که با بیان مواضع سیاسی خود، نگاه سیاسیشان را بسط و گسترش دهند و جوانان را راهنما باشند.
ولی داریوش یا هنرمند دیگری، در کنسرتهای خود، اگر به نفع یا علیه اردوهای سیاسی از میکروفون استفاده نماید، این دقیقا استفادهی غلط و خلط مبحثی موذیانه از «مکان و زمان» است. فرض کنیم ما را به جشن نوروز دعوت کنند. ورودی بپردازی، لباس مناسب تهیه کنیسم مسافتی را برویم تا بخواهیم در کنار هموطنان خود، ساعاتی را نوروزانه بگذرانیم. اما در سالن و یا محیط جشن با پوسترهای سیاسی و عکس شکنجهشدگان و حتی تبلیغات یک گروه سیاسی خاص روبرو شویم. آن گروه سیاسی هم انتخاب ما نباشد! چه خواهیم گفت؟ آیا اعتدالی شکسته نشده است؟ آیا قراری زیرپا نهاده نشده است؟
اینروزها در آمریکا بعضی از هنرمندان آمریکایی اعلام موضع سیاسی میکنند. برای مثال هنرمند پرطرفدار، تیلور سویفت از طرفداران کامالا هریس است. همیشه در انتخابات آمریکا، هنرمندان و سلبریتیها به نفع یک کاندید، به میدان میآیند تا طرفداران خود به سوی کاندید خود سوق دهند. جدا از اینکه اینکار از زاویهی توازن سیاسی و حتی سکولاریسم، اقدامی درست هست یا نیست، اما هرگز کاملا پسندیده و تایید شده نمیباشد. در ایران نیز، حضور امیر تتلو و حمایت او از حسن روحانی، شاید پر حاشیهترین از نوع خود در تاریخ سیاسی ایران بود و هست. منتهی در این موارد، هنرمند در کمپین سیاسی کاندید یا حزب حاضر میشود، یکی دو جمله میگوید و سپس هم میرود. در کنسرتهای خود نیز نباید سخن از گزینهی سیاسی خود بزند. شعارهایی مثل «زندهباد صلح» که خوانندگان میگویند، یا همسویی با یک جریان مردمی که برای آزادی میجنگند، با نگاه سیاسی ویژه و برتری دادن به یک اردوی سیاسی، تفاوت دارند. برای همین هم هست که بسیاری از هنرمندان موضع سیاسی خود را باز نمیگویند تا تعداد بلیطهای گیشهها کاهش نیابند. تیلور سویفت یا امینم یا ایلان ماسک هرگز نمیتوانند به تنهایی مردم زیادی را به یک گردهمایی سیاسی بکشانند. بلکه در گردهماییهای کمپین سیاسی نقش مییابند و هیجان میآفرینند.
داریوش شاید گمان کند که او یک فرد با هویت سیاسی و مشی سیاسی بارز است که از سوی مردم پذیرفته شده است. نه اینطور نیست. شواهدی دال بر سواد- سیاسی سیستماتیک و تشکیلاتی داریوش نداریم. پس، داریوش و دیگر هنرمندان در آینده، التفات نظر و توجه داشته باشند، که در روی سن وفادار به هنر خود بمانند، در رابطه با دیدگاه سیاسی حاضرین در کنسرت که زحمت متقبل شدهاند، شرط احترام و روامداری را کنار نگذارند و جز در حیطهی مسائل عمومی و مورد قبول هر فرد در کنسرت، فرازهای احساسی و «عرفانی» را با سیاست قاطی ننمایند.
سایت نقطه
*
*
سرنوشت محتوم راست افراطی، سهراب ستوده