در "جنبش سبز" وقتی ندا آقا سلطان با گلوله بسیجیِ اوباش بر خاک افتاد و در خونش غلتید، رئیس جمهور وقت امریکا اوباما در حالیکه در ظاهر امر قلبش به درد آمده بوده اما در خفا نامههای فدات شوم برای خامنهای میفرستاد. مردم که شاهد و ناظر بر سیاست دودوزه بازی اوباما بودند شعار دادند "اوباما اوباما یا با اونا یا با ما". اروپا نیز نسبت به آن "جنبش" کمترین اعتنایی نداشته است.
در جریان انقلاب "زن، زندگی، آزادی"هم ایالات متحده و کشورهای اروپایی با چند مورد انتقاد بی جان از جمهوری اسلامی و اعمال برخی تحریمها، به این سطح واکنش بسنده کردنده بودند. ایران کشور عضو سازمان ملل است که باید به رعایت مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر گردن نهد. اروپائیان میدانند که رعایت تمام و کمال حقوق بشر نسبت به رابطه و منافع اقتصادی در الویت است. اما به بهانه اینکه، داشتن هر نوع رابطه با جمهوری اسلامی از نداشتنش بهتر است ترجیح میدهند تا مسئله رعایت حقوق بشر از سوی جمهوری اسلامی به سیاست نخست آنها تبدیل نشود. لابیهای جمهوری اسلامی هم در این زمینه بسیار فعالاند. چونکه میدانند اگر "سیاست نخست" اروپا در قبال جمهوری اسلامی استوار بر رعایت حقوق بشر باشد و فشارها در این زمینه افزایش یابد در اینصورت، اروپا بی توجه به اصلاح طلبان درون حکومت - که نیروی جدی در مقابل نقض حقوق بشر حکومت نیستند - مستقیم وارد عمل میشود. لابیهای جمهوری اسلامی عوامل بازدارنده در اتخاذ سیاست تازه اروپا در قبال ایرانند. آنها بطور مداوم در تلاشند تا نوع رابطه اروپا و جمهوری اسلامی در همین سطح تا کنونیاش یعنی الویت رابطه و منافع اقتصادی نسبت به حقوق بشر، باقی بماند.
سیاست مماشات اروپا و بطورکلی غرب است که جمهوری اسلامی با خیال آسوده به نقض خشن حقوق بشر دست میزند و کشتارگاهش پس از شکست سنگین نیابتیهایش در جنگ با اسرائیل، انسان بیگناه چون جمشید شارمهد میطلبد کسی که تابعیت آلمانی داشته است. از سوی دیگر، اپوزیسیون ایران به دلایلی از جمله نفوذ عوامل جمهوری اسلامی و نیز نفوذ اصلاح طلبیاش در میان آنها، چنان نیروی فعال و تأثیرگذار نیست تا بتواند اروپا را نسبت به مبارزات مردم در داخل ایران ترغیب کرده و پشتیبانی همه جانبه آنها را کسب نماید. از بی رمقی اپوزیسیون است که جوزب بورل نماینده سیاسی اتحادیه اروپا، با وجودی که افکار اروپایی و ایرانی خواهان قرار گرفتن سپاه پاسداران در لیست سازمانهای تروریستی هستند، میگوید سندی دال بر تروریست بودن آن در دست نیست در حالیکه از ترور غلام کشاورز در قبرس گرفته تا تلاش برای ترور مسیح علینژاد (که دادگاه فدرال امریکا یک عضو سپاه را با نام و نشان در طرح ریزی این عملیات دخیل دانسته) به اندازه کافی سند به دست میدهد تا سپاه را در لیست سازمانهای تروریستی اروپا قرار داد.
در همین رابطه، اصلاح طلبی و اصلاح طلبان این حکومت نقش مخرب در همبستگی اپوزیسیون دارند. ملاحظه کنیم این موضعگیری تخریبی را در فردای حمله اسرائیل به جمهوری اسلامی که میگوید: "شرمتان باد جنگ طلبانی که با ابراز خوشحالی از حمله تلافی جویانه اسرائیل به ایران در پاسخ به حمله موشکی جمهوری اسلامی به اسرائیل، سودای افزایش درگیری نظامی دو کشور و گسترش آن به یک جنگ تمام عیار را در سر میپرورانید! ". درست خط اصلاح طلبان جمهوری اسلامی که جنگ طلبی حکومتشان را زیر سبیلی رد میکنند و گروهی از اپوزیسیون را جنگ طلب معرفی میکنند. تازه گیریم که چنین باشد، جنگ طلبی حکومتی که با تمام قوا و بوسیله جنگ طلبان نیابتیاش شرایط جنگی را بوجود آورده کجا و چند نفر جنگ طلب احتمالی در درون اپوزیسیون کجا!! چرا جمهوری اسلامی از چنین بی خردانِ عصاقورت داده و سنگ پای قزوین با نشانه هایی از تپق پی در پی، بنفع خود بهره نگیرد؟
اکنون جمشید شارمهد از سوی حکومت اسلامی به قتل رسیده، فعال ترین کسانی که نسبت به این عمل شنیع عکس العمل نشان دادهاند پیگیر انقلاب زن زندگی آزادیاند. اصلاح طلبان حکومت از زبان وزیر امور خارجهاش و بر طبق اطلاعیه قوه قضائیه، این انسان بیگناه را به دست داشتن در ترور متهم میکنند! طرفدارانِ شبه سکولارِ اصلاح طلبان دینی هم به روال عادت همیشگیشان در اینجور مواقع زبان بسته میشوند! جمهوری خواهان (منهای آنهایی که دریدگی و توهمشان به میزانی رسیده که برخی از اپوزیسیون را جنگ طلب معرفی میکنند) و مشرو طه خواهان هم کاملاً در انفعالند. در چنین وضعیت نفسگیر مگر میشود دو تابعیتیها، هم از میان نزدیکان خود و هم اروپا و امریکا، بی یار و یاور نمانند؟
نیکروز اعظمی
*
*
سوالات ساده یک دوست، ابوالفضل محققی
سفینهی شتر، رضا فرمند