یک زمانی در دهههای اول قرن بیست میلادی نابغهای مثل والتر بنیامین، آن ادب شناس و سنجشگر یهودی تبار و آلمانی زبان، از این امر اظهار خوشحالی میکرد. این که با امکان تکثر مکانیکی اثر هنری، توده مردم امکان با فرهنگ شدن را مییابد. زیرا بطور بلاواسطهای با هنر در تماس قرار میگیرد.
اصولا اهالی ادبیات که گرایشی مردمی داشتهاند همواره از این روند ابراز خوشی و رضایت کردهاند که اثر ادبی از انحصار اشرافیت و از محدوده دربار سلاطین و امیران دوران خانخانی بیرون آمده و به سپهر عمومی انتقال یافته است. این رویکرد را ایشان دمکراتیزه شدن ادبیات نام مینهادند. نامگذاری که مثبت بود و جای حرف و ایرادگیری نمیگذاشت. اما امروزه وضعییت فرق کرده است. زیرا شبکه اجتماعی اینترنت و در این اواخر پدیده هوش مصنوعی این امکان تولید و سرهمبندی شعر و داستان را در اختیار همگان میگذارد. همگانی که البته کسانی را نیز در بر میگیرد که پُر از حرص و آزند. اما نه کنجکاوی کسب دانش را دارند و نه قوه درک مطلب را و بالطبع نه نیروی داوری زیبایی شناسانه را.
به تاسف ما وارد دوران پوپولیستی و سلطه عوام در مشغولیت و سرگرمی با ادبیات و روایت و نیز به اصطلاح شاعرانگی گشتهایم.
ادبیات زیاد تولید میشود. اما نه ادبیاتی که از نیاز انسانی برخاسته باشد یا بخواهد گوهر تجربهای را به همنوعان انتقال دهد. یکسری متن بُنجل و سرسری و شتابزده در شبکه ارتباطات مثل سیل در حرکت هستند و بالا و پایین میروند. آثاری گذرا که میتوانند ذوق و شوق را به یاس و نا امیدی بکشانند. چون پُرگویی و پُر حرفی و لفاظیند.
آری ما وارد دوران تولید انبوه نظم و نثر شدهایم. این ادبیات توی گیومه توسط عوامی عرضه میگردد که هیچ نشانی از برجستگی ذوق و ظرافت و لطافت را در توشه و کوله پشتی خود ندارد. بطوری که نه شعرشان رعایت ایجاز میکند و نه روایتشان از شگردهای داستانی بهرهای دارد. گویی ادبیات یتیم شده، بازیچه دست عدهای عاطل و باطل، بیعار و نیز بدسلیقه شده که فقط دنبال ارضای نیازهای کاذب خود هستند.
مهدی استعدادی شاد
*