راه کیانوشها را پاس داریم و پایدار و تداوم بخشیم!
این شعر را تقدیم کیانوش سنجری پاسدار آزادی و کیانوشهای امروزی و کیانوشهای فردا میکنم که همه پاسدار روشنایی، حق و حقیقت هستند و افق روشن آینده را به ما نشان میدهند. راهشان گرامی و مستدام باد.
به نام نامی کیانوش سنجریها آرشان تاریخی ما
سلامت را نمیخواهم پاسخ گفت
دم سرد است و آه آتشین از سینه سردم
شباهنگان شب
بر سردی سنگم شفق ریزند و من
بر بستر خوابم
سکوت شب را در خواب میدارم
تو گویی این چه آئینی ست
چنین تاریکی شب را به آرامی میآرایند؟
سؤالت را نمیخواهم پاسخ گفت
که شب تاریک و خاموش است و
من دیگر نمیگویم
ببخشایم دگر از گفتنیهای فریبنده
که دیگر نیست در قالب فریبی جز وجود من
شب است تاریک و تاریکی وجود من
که گر صبری بسازد ساکت شبها
ببینی تو
که خورشید از پس شب میزند بیرون
آهای فردوسیان مظهر جان و خرد!
آهای کاوه آهنگران سلحشور آماده قیام!
گلوگاه سحر از شامتان بیرون
یه خورشیدی شما را میکند مهمون
کیانوشام کیانی وش
به تاریکی ندارم غش
من آن خاکستر سردم
درونش آتش گرمم و روشن
که روزی سر برون آور کند از عمق خاکستر
نتاریکم
که از پشت سیاهیها
چو خورشیدی برافروزم
تو خود شاهد بر آفاقی
تو خود ناظر بر انظاری
تو خود صبح نشسته بر افق
چشم انتظار تیغه خورشید
طلوعی باش از خورشید
که میتابد بر جانم
که من جانی ز جانانم
کیانوش وار میآیم
اکبر دهقانی ناژوانی
*
در حمایت از پیام شاهزاده رضا پهلوی، علی میرفطروس
علیه عوامزدگی، مهدی استعدادی شاد