پس از پایان دوره تاریخیِ اساطیری نوبت به پیدایش دین رسید. دین بتدریج بر بیشتر قلمروهای کره زمین سایه افکند و حاکمیت خود را چه از نظر معنوی و چه مادی مستقر کرد. پشت بسیاری از جنگ ها، قتل عام ها و کُشتارهای دینی، دین بوده است. جنگ های صلیبی، کُشتار دینی در قرون وسطی اروپا و ایران اسلامی شده، نمونه ای از آنها هستند. در ایران اسلامی شارحان دین چون محمد غزالی فتوای قتل علیه کفار صادر می کرد و رهبران دینی آن را عملی می کردند.
دو نمونه برجسته اش یکی قطعه قطعه کردن ابن مقفع و سپس سوزاندش و دیگری به دار آویختن منصور حلاج بود. اولی پای صاحبان دین را در هوا می دید و دومی خود، دینی و عارف مسلک بود. یعنی دامنه دین در قتل عام فقط شامل کافران نمی شود بلکه خودِ صاحبان دین هم اگر احساس می شد برخی زوایای عقلی را دنبال می کنند مورد غضب دین واقع می شدند. نه صرفاً بنام دین بلکه از منشأ و سرشت دین بوده که کُشتار دینی صورت می گرفت و عقل اندیشان و متفکران سلاخی می شدند. دین مجموع ارزشهای به اصول درآمده است که ادعای رستگاری بشر دارد و بشر برای رستگار شدن بایست به احکام دین و مجریان این احکام تمکین کند. عقل ستیزی و عقل کُشیِ دین به همین سرشت دین مربوط است.
ابن سینا که معارف اسلامی بود و با دستبرد به افکار ارسطویی و به روش منطق و استدلال یونانی می خواست واجب الوجود(خدا) اسلامی را ثابت کند، محمد غزالی وی را هم، کافر می پنداشت. دین و صاحبان دین با کمترین پدیداری عقل سر سازگار نداشتند. هر جا عقل می خواست سربرآورد، سرکوبیده می شد. برجسته شدن اصطلاح "دین ستیزی" در میان ایرانیان به اوایل ورود اسلام به ایران و اسلامی شدن ایران باز می گردد. در این دوره و پس از آن، سه جریان فکری یکی به نمایندگی از دین(محمد غزالی) دومی به نمایندگی از ادغام عقل و نقل(ابو علی سینا) و سومی به نمایندگی از عقلگرایی و عقل اندیشی(زکریا رازی) ظهور کردند. اصطلاح "دین ستیزی" یا "ضد دین" از همین دوره برجسته می شود و با پایه گذاری شدنِ "فلسفه" اسلامی تا دوره "روشنفکر" دینی، تداوم پیدا کرد.
"روشنفکر"دینی فرزند "فلسفه" اسلامی است که در گهواره نرم این مادر، لالایی شنید و بدان خو گرفت. هر دو بر ضد معیارهای عقلی و عقلی اندیشی اند. ببینیم عقلی اندیشی (تفکر در باره تفکر) چیست که در فرهنگ اسلامی ما نتوانست سر راست کند. عقل اندیشی، اندیشیدن عقلی به همه موضوعات هستی و آدمی است. روشی که به هر چیزِ تیررأس خود از جمله ارزشهای دینی شک می کند، در باره اش می اندیشد و نقد می کند تا معایب آن عیان گردد. از آن سو، گفتیم که معیار دین برای رستگار شدن تمکین بدان است. تمکین به احکام دین و نظم زندگی فردی و جمعی بدین منوال الزامی است. حاکمیت دین هم از نظر معنوی و هم مادی، یعنی نوع رابطه میان انسان و مجریان احکام دین. مانند نوع رابطه رب و عبد در اسلام. رب، متمکن(قدرت خدایی) است و عبد،تمکین(بدون قدرت). مجریان جاری ساختن احکام دین، نمایندگان چنین قدرت خدایی اند. اما از آنجا که عقل اندیشی، آزاداندیشی را با خود همراه دارد برای چنین رابطه ای کمترین ارزش قائل نبوده و آن را نقد می کند. گرفتاری عقل اندیشی یا آزاداندیشی از همینجا آغاز می شود.
شارحان دین و "روشنفکران" دینی می خواهند با لقب "دین ستیزی" به متفکران و منتقدان دین، روش نقد را خنثی کرده و تفسیر و تأویل خود از دین را همان نقد جا بزنند. یعنی با یک تیر دو نشان بزنند اول عقل کُشیِ دین و این فاجعه بزرگ تاریخی را پنهان کنند و دوم متفکران را نه منتقدان دین که "دین ستیز" جلوه دهند تا به خیال واهی خود با این لقب بتوانند آنها را منزوی کنند. تاریخ ادیان، تاریخ "عقل ستیزی" است. اما "نو اندیشان و روشنفکران" دینی از عمده کردن "دین ستیزی" در این زمانه خیال می کنند که بتوانند سرشت و تاریخ "عقل ستیزیِ"دین خصوصاً اسلام و عارفان اسلامی را معکوس کرده و "دین ستیزی" را بعنوان نافی نقد دین، در اذهان جا کنند تا عقل ستیزیِ دین را پنهان کنند. آنچه باید مذمت و تعطیل گردد دین ستیزی نقادانه نیست بلکه عقل ستیزی دین است. دین ستیزی نقادانه راه را برای عقل اندیشی و آزاداندیشی فراهم می کند.
نیکروز اعظمی
زخم کهنه ای که التیام نمی یابد، ابوالفضل محققی
پزشکیان؛ بحران ها و نگاه بسیجی، سروش سرخوش