یادداشت عباس عبدی درباره تحولات اخیر سوریه
تنبان پیش از عید
عباس عبدی - اعتماد
آقای رضا امیرخانی نویسنده محترم مطلب کوتاه و البته طنزی را ناظر به تحلیلهایی فستفودی که پس از سقوط اسد تهیه و عرضه میشود، نوشتهاند که «تنبان بعد عید به درد گل منار میخورد!» لباس نو بعد از عید برای پوشیدن نیست باید آویزانش کرد روی مناره. تحلیلهای فوری پس از رویداد، آنهم واقعهای به این مهمی چه دردی از سیاستگذار درمان میکند؟
این تعریض ایشان طبعا به کسانی بود که تا دیروز از سیاستهای موجود دفاع میکردند و آن را موفق میدانستند ولی به یکباره تحلیل جدیدی را روانه افکار عمومی کردهاند به همین دلیل میخواهم به تحلیلهای خودم اشاره کنم که در همان سالهای اولیه درباره سوریه و دخالت ایران نوشتم. تحلیلهایی که متاسفانه شنیده نشد. علت این نوشتههایم آشنایی نسبی است که با رژیم اسد و اوضاع منطقه داشتم. البته مشابه اینگونه تحلیلها را افراد دیگری هم از زاویه دید خود نوشتهاند که شنیده نشده است.
چند روز پیش از آغاز اعتراضات سوریه که در کوران بهار عربی و روزهای پایانی قذافی بود، درباره ماهیت رژیمهای مشابه آن از جمله سوریه نوشتم: «بقاياي ناسيوناليسم ناصري و سوسياليسم بعثي در همه كشورهايي كه حاكم شدند چه در عراق، چه در سوريه، چه در يمن، چه در ليبي و حتي در قالب گروههاي لبناني، تاريخ خونباري را رقم زدند. (روزنامه روزگار 7-12-1389)»
پس از مدتی و با اوجگیری اعتراضات سوریه و طرح زمزمه حمایت ایران از حکومت آنجا نوشتم که «روابط سیاسی راهبردی ایران با سوریه، براساس منافع ملی کشور، موضوعی نبوده که مورد اعتراض کسی باشد یا حتی کسی نسبت به درستی آن تشکیک جدی کرده باشد.
اگر این روابط در آن زمان (جنگ تحمیلی) و براساس منافع ملی کشور قابل دفاع بود و جبهه مهمی را علیه صدام آنهم در میان کشورهای عربی باز کرد، براساس همان اصل و منافع، امروز هم میباید این روابط را باز تعریف کرد.... واقعیت این است که اگر حکومت ایران بخواهد برحسب معیارهای اسلامی، برای خیزشهای کشورهای عربی ارزشگذاری کند، اتفاقات سوریه بیش از سایر کشورها به این معیار نزدیکتر است و این دلایل خاص خود را در رودررویی تاریخی احزاب بعث با فعالیتهای اسلامی دارد.... گمان میکنم که ایران هم میتواند برای رسیدن به یک راهحل مطلوب که خسارات کمتری از حیث منافع مردم سوریه و نیز مردم ایران و حتی مقاومت فلسطین داشته باشد، وارد میدان شود و به اظهارات صرفا دیپلماتیک یکسویه بسنده نکند، ولی این مستلزم اتخاذ یک رویکرد جدید به مسائل منطقه است و نمیتوان همه مسائل و موارد ناخوش را به دخالت امریکا و اسرايیل ربط داد.
باید جایی هم برای خواست مردم منطقه و نیز کشور خود درنظر گرفت. اگر در سیاست خارجی یک گزاره کلی را همواره ورد زبان کرده و با یک دنده حرکت کنیم، ره به جایی نخواهیم برد. (روزنامه روزگار 22-5-1390)»
با جدی شدن حمایت مستقیم ایران از حکومت سوریه برای چندمین بار متذکر شدم که «بهترین موضع برای حکومت ایران، کوشش برای ایجاد نوعی مصالحه میان حکومت با مخالفان داخلی آن بود. ایران چنان جایگاهی را داشت و دارد که از این طریق وارد شود، ضمن اینکه چنین موضعی نه تنها به سود منافع ملی ایران است، بلکه به لحاظ حقوق بشری نیز بهترین موضع بود و از کشت و کشتار جلوگیری میکرد. (سایت میهن نت آذر 1390)»
با اوجگیری درگیریها در سوریه چنین نوشتم که «برخلاف 30 سال پيش كه حافظ اسد توانست قيام مردم حماه را به سرعت سركوب و تمام كند و انعكاس چنداني هم نيافت، براي حكومت سوريه تقريبا ناممكن است كه اينبار بدون پرداخت هزينهاي شايسته و ارزشمند، از بحران موجود خلاص شود.... نكته بعد آنكه در مواجهه با مسائل خارجي، در درجه اول بايد منافع ملي كشور و حفظ آن را تامين نمود و پس از آن مسائل ديگر را میتوان مورد توجه قرار داد.
اين گزاره درباره موضع ما نسبت به مسائل داخلي سوريه هم صدق ميكند. باتوجه به اين نكات بود كه حضور ايران به عنوان يك عامل مهم در تعديلكنندگي بحران و برقراري، سازش را پيشنهاد نمودم. اگرچه اكنون و پس از ماهها جنگ و كشته شدن هزاران نفر، خشم و كينه ناشي از اين درگيريها، انجام مصالحه را سختتر كرده است، ولي از آنجا كه به طور ضمنی این نتیجه به دست آمده که راهحل نظامي نيز چاره كار نيست و ادامه اين وضع هم به نفع ايران نخواهد بود، درنتيجه بايد از هر اقدام سياسي كه به حل بحران كمك ميكند، حمايت كرد.
ادامه اين وضع موجب خدشهدار شدن بيش از پيش چهره ايران و حزبالله لبنان نزد افکار عمومی جهان به ویژه مسلمانان و اعراب خواهد شد.... در حال حاضر و با عقبنشيني مخالفان از شهر حمص، زمينه اين كار بيش از پيش فراهم شده است و به احتمال فراوان براساس همين زمينه، دولت چين پيشنهاد آتشبس و مذاكره را داده است.
اين پيشنهاد منطقي و معقول است و حمايت ايران از آن ميتواند كشورهاي غربي و نيز برخي كشورهاي منطقه مثل عربستان و قطر كه در پي بحرانيتر كردن اوضاع سوريه هستند را در موضع انفعال قرار دهد. ...یادداشت «حمایت از پیشنهاد چین» (روزنامه اعتماد 16-12-1390)»
چند ماه بعد و با تداوم درگیریهای نظامی و کشتار بیشتر در یادداشت «ضرورت ايفاي نقش ایجابی در سوریه» را نوشتم: «نگاهي به اين دو كفه حکایت از آن ميکرد كه نه بشار اسد قادر است موازنه را يكسویه كند و بساط مخالفان را برچيند و نه مخالفان قادرند که بدون پذیرش هیچ پیششرطی حكومت را سرنگون نمايند. در نتيجه درگيريها فرسايشي شد و در چنين شرايطي، جز افزايش خشونت و توحش در رفتارها و رويدادها، انتظار ديگري نميتوان داشت.
اين وضعیت زخمهاي ناشي از بحران را عميقتر ميكند و حتي اگر در آينده مساله سوريه به نفع يكي از طرفين يا حتي با نوعي مصالحه حل شود، اثرات تخريبي اين زخمها همچنان باقي خواهد ماند و هيچ كس نميتواند اين جراحات را به سرعت التيام بخشد..... در اين صورت ايران ميتوانست نقش فعالتري در فرآيندهاي احتمالي براي حل بحران سوريه ايفا كند. (روزنامه اعتماد 27-4-1391)»
در واقع از همان زمان معتقد بودم که ایران پس از توافق برجام باید میرفت و درباره سوریه توافق میکرد که حکومتی فراگیر تشکیل شود، ولی متاسفانه چنانچه باید اقدام نشد، به همین دلیل دوباره این مساله را در آبان سال ۹۴ متذکر شدم و توضیح دادم که چرا ایران به نادرست پس از برجام به طور جدی وارد گفتوگوها درباره سوریه نمیشود: «علت عام به عدم تفاهم در نگاه ايران با نظام بينالملل در امور جهاني و منطقهاي بود. نه ايران حاضر ميشد كه نگاه جهاني و ساير كشورها را در حل و فصل امور منطقهاي به رسميت بشناسد و نه آنها حاضر ميشدند كه حضور ايران در حل اين منازعات را رسميت بخشند. هنگامي كه چنين شكافي ايجاد شود، از سوي دو طرف رغبت لازم براي حضور در چنين گفتوگوهايي فراهم نميگردد، زیرا نتیجهبخش هم نخواهد بود.
نه ايران كوششي ميكرد كه حضور يابد، زيرا اين حضور مستلزم پذيرش رسميت حضور ديگران بود و نه آنان ميپذيرفتند كه با نگاه ايران همراهي كنند. در نتيجه ايران در گفتوگوهاي مرتبط با موضوعات بحرانی سياسي بينالمللي و به ویژه منطقهای حضور جدي نداشته است، ولي طبیعی بود که اين عدم حضور نيز منجر به حل مشكلات نميشد، نمونه روشن آن كنفرانس مربوط به لبنان است. مسخره است كه درباره لبنان كنفرانسي برگزار شود و كشورهاي بسيار حاشيهاي در آن باشند و ايران كه حامي قدرتمندترين گروه سياسي در لبنان است حضور نداشته باشد.
نتيجه آن از پيش معلوم است... پس از برجام معلوم بود كه، برجام نوعي اذعان طرفين (ايران و غرب) به موجوديت و منافع يكديگر در چارچوبهاي قابل فهم بينالمللي و منطقهاي است. اين گزاره ابتدا در موضوع هستهاي مصداق يافت. اگر به ياد داشته باشيم، همان موقع نيز عربستان مخالف برجام بود، زيرا معناي چنين تفاهمي را به خوبي ميدانستند و اينكه به ساير امور نيز سرايت خواهد كرد. اكنون دومين مصداق اين گزاره یا به رسمیت شناختن طرفین، در موضوع سوريه خواهد بود. البته از پيش هم معلوم بود كه گام بعدي، سوريه خواهد بود.
ايران هم نشان داده كه در عين افزايش حضور خود در سوريه، حاضر است كه گفتوگوهاي منصفانه براي خروج سوريه از اين بحران بزرگ انساني را تاييد كند. بحراني كه يك وجه آن تقويت داعش است، وجه ديگرش، مساله پناهندگان و وجه سوم آن نيز ناپايدار كردن اوضاع منطقهاي است. اميدواريم كه به زودي شاهد مصداقهاي بعدي برداشت منطقی از برجام نيز باشيم. (آبان ۱۳۹۴ کانال آینده)»
در همان سال ۹۴ و در گفتوگو با خبرگزاری فارس به علت مهم دیگری از عدم علاقه ایران به شرکت در این گفتوگو درباره بحرانهای منطقهای و نیز چرایی ناتوانی ما در ادامه این سیاست اشاره کردهام: «بحث دیگر اتحادهای منطقهای است، ایران دوست دارد به تنهایی یک کیک را بخورد. ایران باید منافع و اتحادهای سیاسی را بپذیرد، این هنوز در سیاست خارجی ایران پذیرفته شده نیست و اگر اتفاق نیفتد خیلی مضر است. تابویی در سیاست خارجی ایران وجود دارد که باید آن را شکست.
امریکا با همه قدرت خود میکوشد از طریق اتحادهای منطقهای جلو برود و به تنهایی کسی نمیتواند بار همه عالم را به دوش بگیرد. اگر ایران وارد این فضا شود، تثبیت بیشتری خواهد داشت. لذا گیر اوضاع منطقهای ما این است. مشکل (دیگر) آن (سیاست منطقهای ایران) جای دیگری است و خیلی در منطقه گسترده شده و معلوم نیست بتواند آن را تثبیت کند چون در جنگ گرفتن یک زمین یک نکته و حفظ آن نکته ديگری است، باتوجه به وضعیت ایران این حد از گستردگی حفظش سخت است و این مشکل سیاست خارجی ایران است. وحدت سیاست داخلی در این مساله موثر است. (خبرگزاری فارس 1394)»
سال ۹۵ یعنی در سال ششم درگیری و جنگ داخلی و زمانی که استقرار ایران در آنجا در اوج خود بود دوباره بر ضرورت حل مسالمتآمیز و فراگیر تاکید کردم و اینکه ایران باید این مسیر را طی کند. حتی تاکید کردم که بشار اسد هم تا آخر نخواهد ماند: «اگر قرار باشد سوریه به آرامش و صلح برسد ایران در مورد بشار اسد حساسیتی نخواهد داشت حتی خود بشار اسد هم فکر نمیکنم تصمیم داشته باشد تا آخر عمر مبارزه کند تا کشته شود.
مساله اینجاست که چه مسیری به نفع گفتوگو است. اما اگر پیششرطی بگذارند خوب پذیرفته نمیشود. نقدهایی در این مورد (سیاست ایران در سوریه) وجود دارد. بخشی از آنها این است که ایران باید از ابتدا کوشش میکرد راهحلی مسالمتآمیز برای قضیه بهار عربی در سوریه پیدا میکرد چون با دو طرف در ارتباط بود و باید به طرفین کمک میکرد که این وضعیت به وجود نیاید. (گفتوگو با رادیو دویچه وله، ۱۳۹۵)»
پیش از ماجرای سوریه متنی نوشتم و منعکس کردم که قدرت منطقهای ایران در ۴۰۰ سال گذشته بینظیر و اوج گرفته است، ولی پایههای داخلی آن در سیاست و اقتصاد ضعیف و شکننده است و چه بسا با اولین بادهای تندی که بوزد فرو خواهد ریخت. آخرین باری که به قدرت منطقهای ایران و ضعف بنیانهای داخلی و در نتیجه ناپایداری آن اشاره کردم، گفتم: «در 400 سال گذشته هیچگاه شرایط ایران مانند مقطع سالهای 89 تا 92 و تا امروز (در منطقه) قدرتمند نبوده است؛ یعنی از زمان شاه عباس تاکنون.
اما این مساله هم دلیل خاصی دارد و دلیل آن رانتهای سیاسی بوده که از طریق دخالت امریکا در منطقه نصیب ما شده است اما این قدرت ایران یک ایراد اساسی دارد که ناپایدار و شکننده است و این ناپایداری ایران در بخش سیاست داخلی هم هست که اگر آن را حل کند قدرت منطقهای ایران به او این اجازه را میدهد که برجام را به بهترین شکل ممکن تعریف و به اجرا در آورد و تا چشم بر هم بگذاریم 7-8 سال گذشته و میتوان برگشت و مسائل متوقف شده خود را از نو شروع کرد. (آبان ۹۵ خبرگزاری فارس)»
آخرین مطلب قابلتوجهی که در مساله سوریه نوشتم تاکید بر جملهاي مهم بود که حسن روحانی و پس از پیروزی بر داعش خطاب به بشار اسد گفت: «در هفته گذشته و پس از پيروزي بر داعش و بيرون راندن آنان از آخرين مناطق شهري تحت اشغالشان، نكتهاي از سوي آقاي رييس جمهور (آقای روحانی) و در تماس با بشار اسد رییس جمهور مطرح شد كه حايز اهميت است. وي در اين تماس تلفني اعلام كرد كه معارضين بايد در آينده سوريه نقش داشته باشند.
اهميت اين اظهارنظر در چند نكته كليدي است. بيش از هر چيز مهم است که این ديدگاه بلافاصله پس از موفقيتهاي نظامي در سوريه عليه داعش گفته شده است. به طور معمول بسياري از سياستمداران با يك پيروزي نظامي يا سياسي كه به دست ميآورند خود را در موضع برتر احساس ميكنند و درخواستها و مطالبات خود را بالا ميبرند و فرآيند تفاهم را دچار دستانداز ميكنند. سياستمداران واقعي كساني هستند كه پس از پيروزي، دست تفاهم و سازش را نيز دراز ميكنند تا طرف مقابل حس نكند كه اين دست از موضع ضعف عرضه شده است.
نكته مهم ديگر اين است كه ايران تمايزي جدي ميان تروريستهاي داعشي و دستپروردگان وهابيت عربستانسعودي با ساير معارضان قائل است. قرار نيست كه هر كسي كه عليه دولت سوريه است را در كنار داعش قرار بدهیم. واقعيت اين است كه معارضان نيز داراي پايگاه و منزلت اجتماعي خاص خود هستند. هر چند به دلايلي در ابتداي كار دچار ارزیابی نادرست شدند و سپس به دلیل اشتباه محاسباتی اقدامات خشونتآميز طرفين بحران را پيچيده كرد.
در ابتدا معارضان با نزديك شدن به عربستان درخواستهاي غيرقابل دفاع خود در ساختار نظام سوريه را به منافع منطقهاي عربستان و تا حدي تركيه پيوند زدند و گمان كردند كه از اين طريق ميتوانند به سرعت بر حكومت اسد پيروز شوند. در هر حال درباره سوريه بايد چند اصل را درنظر گرفت.
اول اينكه راهحل مسائل سوريه مستقل از منافع داخلي ساير كشورها طراحی و اجرا شود.
دوم اينكه حل مساله در درجه اول در دست مردم سوريه اعم از دولت و معارضان است، دولتهاي ديگر فقط بايد به اين فرآيند كمك كنند.
سوم اينكه جنگ نه تنها بس است، بلكه 7 سال اضافي جنگ شده، بايد مشكل را از طريق سياسي حل كرد. هيچ گروه و قومي نيز نميتواند ديگري را حذف كند.»
اکنون خوانندگان محترم میتوانند اطمینان یابند که افراد گوناگونی بودند که از خطمشی تفاهم و سازش در سطح سوریه دفاع میکردند. شاید بگوییم که این کار نشدنی بود. شاید چنین بود شاید هم شدنی بود، ولی اگر نشدنی بود چرا باید خود را به امواجی میسپردیم که پایانش مثل روز روشن بود؟ ولی سخت بودن اجرای این ایده یک بحث است و عقیده به انجام آن بحث دیگری است.
حضور ایران در سوریه پس از مدتی کارکردی فراتر از حفظ حکومتی پیدا کرد که اکنون روشن شده ماندگار نبوده است. هر چند حکومت کنونی هم دچار چنان وضعی خواهد شد که به احتمال فراوان مردم سوریه نوستالژی دوران اسد را پیدا کنند. گرچه منابع مالی قطر و حمایت و لجستیک و تجربه ترکیه میتواند تا حدی تعدیل کننده چنین بحرانی باشد.
جمعبندی: در واقع تحلیل من از ابتدا تا انتها بر چند نکته تاکید داشت؛ اول، سابقه حکومت بعثی و کودتایی سوریه که عموما متکی بر امنیت و قدرت نظامی بود و در سوریه با حمایت اقلیت علویون. حکومتی که پایگاه جدی نداشت. دوم، مخالفان اصلی اسد در سال ۲۰۱۱ دستکمی از رژیم او نداشتند و سرنگونی اسد بحرانی شبیه لیبی و حتی بدتر را رقم میزد.
به علاوه در آن مقطع سقوط اسد به دست سلفیهای تندرو به راحتی میتوانست موجبات سقوط عراق را هم فراهم کند. امری که در حال حاضر و به علت قدرتمندتر شدن عراق بعید است. سوم، منافع ایران اقتضا میکرد که ضمن اقدام برای جلوگیری از تسلط سلفیون تندرو بر سوریه، میکوشید که دولتی فراگیر در سوریه شکل بگیرد، زیرا بدون تفاهم با معارضان موجه و رسیدن به حکومتی فراگیر، امکان صلح پایدار وجود نداشت.
این تنها راه برای پایان جنگ و خونریزی بود تا درنهایت هم به ماموریت ایران پایان داده شود. البته فراموش نکنیم که دوطرف ماجرا در موضوع حقوق بشر به طور جدی مسالهدار هستند. نمونه اینکه مخالفان اسد اغلب نگاه مثبت و طرفدارانه به صدام دارند درحالی که اسد و پدرش از حیث جنایت به گرد پای صدام هم نمیرسند. چهارم، ایران باید در نشستهای مربوط به سرنوشت سوریه فعالانه شرکت میکرد و از همه طرحهایی که برای رسیدن به دولت فراگیر بود از جمله طرح چین قاطعانه حمایت و در آن مشارکت میکرد. پنجم، راهبرد ایران پس از شکست نسبی مخالفان در سوریه تغییر کرد و نباید چنین میشد.
دروغ ممنوع