ایران که شاه نداره حساب کتاب نداره، رضا شاه روحت شاد... خاستگاه نظری و عملی چنین ادبیاتی دربرگیرنده طیفی از نیروهای اجتماعی است که هم به جهت آگاهی آکادمیک وهم زیست طبقاتی متعلق به طبقات فرودست جامعه بودند. آنها نارضایتی خود از نظام مستقر در ایران را به دلیل «فقر آگاهی» با شعارها و فریادهایی در حمایت از نمادها، عناصر و سمبلهای نظام پیشین ایران یعنی سلطنت پهلوی بیان کردند در حالی که اسلاف آنها در آن دوره به دلیل فساد گسترده اقتصادی و رشد خیره کننده حاشیه نشینی و مشکلات مترتب بر آن به جبهه انقلابیون علیه شاه پیوسته بودند.
اصلاحات ارضی و انقلاب سفید تلاش هایی بودند تا رژیم پسا کودتایی محمد رضا شاه پایههای مشروعیت خود در میان طبقات فرودست را مستحکم کند و با توسعه دانشگاهها طبقه متوسط ایران را باخود همراه کند اما در اواخر دهه پنجاه شمسی به دلیل «عدم صداقت» در اجرای درست آن برنامهها ونمایشی بودن محتوای اجرایی آن برنامهها شکست خورد. در آستانه انقلاب هیچ یک از طبقات و گروه هایی که هدف اصلی اصلاحات ارضی و انقلاب سفید بودند از رژیم پشتیبانی نکردند.
رژیم پهلوی نه اجازه شکل گیری بورژوازی مستقل از دولت را داد ونه از مشارکت طبقه دانشگاهی در قدرت استقبال کرد به همین دلیل درآستانه فروپاشی هیچ اتکایی جز ارتش نداشت و چون میشود به سر نیزه تکیه کرد ولی نمیتوان بر آن نشست فرو پاشید.
واقعیتها در گذر زمان تغیر نمیکنند و فراموشی بستر تاریخی رویدادها و تلاش برای بازسازی چهره نیروهای سیاسی شکست خورده در بسترهای زمانی متاخر در بسترهای جدید همان چیزی است که مارکس از آن به این شکل یاد میکند که تاریخ دوبار تکرار میشود، بار اول تراژدی و بار دوم به شکل کمدی و قهرمانان این تاریخ نیز دوبار زائیده میشوند: بار اول در قامت یک اسطوره و بار دوم به شکل یک دلقک. اگر رضا خان و کمی بعد تر با انجام کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ سردار سپه و پس از آن رضا شاه پهلوی اسطورهای بود که ایران را از «تباهی دوره قاجار و بی دولتی» به یک «دولت متمرکز توسعه گرا» عبور داد نوه او رضا پهلوی به عنوان رضا شاه دوم در حکم همان دلقکی است که با حمایت ارتش سایبری مورد حمایت نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی قرار است ما را از تباهی جمهوری اسلامی نجات دهد.
حرکات تهوع آور اوباش حامی رضا پهلوی در تجمعات و اهانت به قبور کسانی که دستشان از دنیا کوتاه است مانند غلامحسین ساعدی و سایر فعالانی که در قید حیات نیستند به خوبی نشان میدهد از فرط استیصال و ناتوانی در جذب جوانان به هر کار ناپسندی در فرهنگ ایرانیان که بدترین آن اهانت به «قبورمردگان» است دست میزنند تا از این مسیر توجهات را به خود جلب کنند
«پهلوی گرایی» در ایران نهواقعیتی اصیل که امری بر ساخته در شرایط ناامیدی از اصلاح طلبان، حصر مهندس موسوی و البته کم تحرکی رسانهای و ضعف تشکیلاتی جمهوری خواهان است.
چهرههای جوان اطراف رضا پهلوی که سابق براین از دوستان نگارنده و بعضا کیف کش برخی اصلاح طلبان داخل کشور بودند بعد از تظاهرات ۹۶ و آن شعارها به دودلیل به سمت رضا پهلوی رفتند: اقلیت ناچیزی با سلامت مالی و تحلیل غلطی مبتنی بر اینکه امکان احیای سرمایه اجتماعی برای خاندان پهلوی برای گذار از جمهوری اسلامی وجود دارد.
این عده شعارهای بی فروغ و کم مایه عدهای از فرو دستان شهری و روستایی در حمایت از پهلوی که از سر ناآگاهی و تبلیغات سایبری و تکنیکهای رسانهای بود را جدی گرفتند و اکثریت دیگر نیزآلوده حمایتهای مالی رضا پهلوی هستند. فصل مشترک هر دو دسته از هواداران اما «زیست در هپروت» است و یاد کردن از انقلاب ۵۷ تحت عنوان فتنه ۵۷ دست خالی آنان و سرقت ادبیات سیاسی خامنهای در مواجهه با جنبش سبز را به خوبی نمایان میکند.
کسانی مانند مهدی نصیری که با طرح گزاره «از تاجزاده تا شاهزاده» به آنان اعتباری کاذب دادند یا برخی جمهوری خواهان مانند برادرعزیز علی افشاری که خود را موظف به پاسخگویی به هر حرکت سخیفی از جانب آنان میدانند بهتر است مانند اکثریت جامعه که وکالت به رضا پهلوی و فراخوان وی در سالگرد مهسا را نادیده گرفتند به آنها بی اعتنایی کنند و بگذارند در هپروت خودشان در شبکههای اجتماعی شاد باشند و در همین شبکهها هم جمهوری اسلامی را برانداخته و تاج گذاری کنند.
از نمد روسیاهی روحانیت در قدرت کلاهی برای رضا پهلوی بافته نخواهد شد و از این ناحیه نیز مانند مجاهدین خلق تهدیدی متوجه آینده ایران نیست، آنها را به حال خود بگذاریم و برای یک جمهوری دموکراتیک سکولار در آینده متحد شویم.
حامد آئینهوند (روزنامهنگار و عضو همبستگی جمهوریخواهان)
*