در شرایطی که جمهوری اسلامی به طور نسبی در ضعیفترین وضعیت خود طی چنددهه اخیر قرار دارد، اتحاد و تمرکز بر مسائل و الزامات گذار یک اولویت است و هرچند این ضعف نسبی حکومت الزاما به معنی تحقق گذار در آینده نزدیک نیست، اما نشان میدهد که هر چقدر بیشتر به فکر این آینده محتوم و برنامهریزی برای آن از اکنون باشیم در روز واقعه و رخ دادن گذار، کمتر دچار تن دادن به تعجیلهای ضد دموکراتیک و سورپرایزهای مستبدانهای خواهیم شد که افراد و گروههایی که در پوشش دموکراسیخواهی به دنبال ایجاد اشکال جدید استبداد هستند، به دنبال ایجاد و تحمیل آن بر جامعه هستند.
اما متاسفانه باید اذعان نمود که در معدل اپوزیسیون کنونی، نشانهای از این اولویت بندی و مهمتر از آن "اتحادی" که وجود آن لازمه تحقق گذار است، دیده نمیشود.
به این شکل که اگر در شرایط کنونی نیروهای اپوزیسیون ایرانی را عمدتا در دو پلتفورم جمهوری خواهی و سلطنت مشروطه تقسیم شده ببینیم، بعد از کنار گذاشتن نیروهای تندروی این دو دسته که آلوده به لمپنیسم و فالانژیسم هستند به بدنه و اکثریت اپوزیسیون میرسیم که به اعتدال و اصول دمکراتیک و مبارزه بدون -یا به خرج دادن کمترین- خشونت ابراز التزام میکنند.
اما مساله این است که فرای تعارفات و در واقعیت موجود، در معدل وجودی اپوزیسیون فعالیتهای موثری که لازمهی یک گذار موفق دمکراتیک لازم است، مشاهده نمیشود.
چرا که بدنه این اپوزیسیون تحت رهبری یکنواخت چند دهه اخیر -به جز استنثناهای کمیاب- اولویت عملی خود را به جای تمرکز بر چگونگی ایجاد یک ساختار دمکراتیک در آینده، پیش پیش به دنبال تحقق پلتفورم مورد نظر خود -آن هم بیشتر به طریق سلبی و با تخریب طرف مقابل-است.
تحقق آزادی و دمکراسی در نظام آینده نیز تنها در صورت وجود یک جامعه مدنی و حزبی قوی -به عنوان واسطه و بافر بین حکومت و مردم- و وجود یک قانون اساسی دموکراتیک ممکن است که دموکراسی خصوصا در وجه سلبی خود یعنی حق بازپس گیری قدرت توسط مردم در آن تضمین شده باشد.
تجربه قرن اخیر نیز نشان داده است که اسمها به خودی خود حاوی ماهیت دموکراتیک نیستند چنانکه جمهوریهای ایران، عراق، مصر و... نظامهای سلطنتی عربستان، اردن، امارات و... با دمکراسی میانهای ندارند.
در حالیکه در بستر جامعه مدنی توسعه یافته و تضمین ارزشها واصول دمکراتیک، هم سلطنت مشروطه چنانکه در کامبوج، اسپانیا، هلند و هم جمهوری چنانکه در آمریکا، فرانسه، شیلی و هم نظام ترکیبی مثل آلمان، جملگی توانستهاند حافظ آزادی و ارزشهای دمکراتیک برای جامعه باشند و این یعنی به جز اولویت استراتژیک تمرکز بر ماهیت دموکراتیک در گذار، از نظر محتوایی نیز امر تحقق دمکراسی، محیط بر نوع حکومت و اولی بر آن است؛ بدین شکل که ماهیت دموکراتیک را به عنوان ظرفی باید در نظر گرفت که هم جمهوری و هم سلطنت میتواند مظروف آن باشد.
مساله دیگر اینکه از لحاظ شکلی و سیر وقایع نیز موضوع تعیین نوع حکومت، مسالهای مربوط به بعد از تحقق گذار است و مهمتر اینکه این تصمیمی است که مردم آن را در یک رفراندوم خواهند گرفت. تصمیمی که فصلالخطاب بوده تمام باورمندان به هرکدام از این دو پلتفورم باید با احترام و تواضع تمام بدان گردن نهند.
اما چنانکه ذکر شد، معدل اپوزسیون کنونی به دلیل عدم تمرکز بر ماهیت دمکراتیک، به شدت خود را درگیر بحثهای نوع حکومت آن هم نه در جهت اثباتی و سازنده و در جهت معرفی خود که بیشتر در جهت کوبیدن دیگری کرده است.
دو شعار اختلاف افکن "مرگ بر سه فاسد، ملا چپی مجاهد" و "مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر" را میتوان به عنوان نمونه سمبلیک عملکرد دو طرف، علیرغم اعلام ظاهری اولویت داشتن دموکراسی مثال آورد.
امری که در تمام چهار دهه اخیر باعث ایجاد اختلافاتی بین دوبازوی سلطنتطلب و جمهوریخواه اپوزیسیون شده است که اصلا دلیلی نداشت که به وجود بیایند! و از طرفی نابودگر هرگونه تلاش برای اتحادهای تازه و نوپا نیز بوده است.
این گفتمان اختلاف افکنانه و ضد اتحاد، مهمترین دشمن گذار و بزرگترین خدمت به جمهوری اسلامی است و به همین دلیل جمهوری اسلامی نیز به شدت در این مورد، حساب بازکرده سرمایهگذاری میکند و متاسفانه باید اذعان نمود که معدل عملکرد اپوزیسیون نیز با پوست موزی که قطعا حکومت در این زمینه زیر قدمهای آنان میگذارد، بیشتر شیفته و شیدای کوبیدن طرف مقابل و لذت بردن از آن به نظر میرسد تا ایجاد تغییر در ایران!
اپوزیسیونی که برای تحقق امر گذار دمکراتیک آمادگی لازم را نداشته و ندارد و نداشته است و مهمتر از آن اینکه انگار اساسا در سطوح رهبری کلان "نمیخواهد به دنبال کسب این آمادگی باشد. "
به این معنی که گویا در ناخوداگاه جمعی قسمتهای قابل توجهی از اپوزیسیون، حضور زیر این عنوان بیشتر به عنوان یک وجه شناختی و تشخص بخش برای اعضای آن مطرح است که خود را با این اسم و مفهوم متعین میبینند و اساسا اپوزیسیون را برای اپوزیسیون بودن[مادامالعمر] و ادامه بحثهای تکراری چهار دهه اخیر که کوبیدن اتحاد شکنانه یکدیگر به طور مزمن و بیپایان جزئی جدا ناپذیر از آن است و نه برای تلاش واقعی و حقیقی برای تغییر در شرایط ایران و تحقق یک گذار دموکراتیک، میبینند.
نوشتن این مطالب برای من که بیشترین علقههای فکری و عاطفی را با سه نسل از اپوزیسیون ایران دارد کاری بغایت سخت و ناخوشایند است و این را هم میدانم که ورود به این وادی مرا به سیبلی برای انتساب لعنت و دشنام تندروهای هر دو گروه سلطنتطلبان و جمهوریخواهان تبدیل خواهد کرد. حتی باید معترف باشم که برای ورود به این مساله بارها با خود جنگیده و آن را به عقب انداختهام، اما نهایتا به اینجا رسیدم که با توجه به بدهکار نبودن گوش کادرهای کنونی رهبری این دو جریان به این مساله، اگر قرار است نگران آینده ایران و تحقق یک گذار موفق دمکراتیک باشیم، بدنه این جریانها چارهای از مواجهه با این واقعیت تلخ و فرو کردن نیشتر به این زخم مزمن بیدرمان طی این چند دهه اخیر به قصد درمان آن، ندارند.
در اینجا است که من به تالیف و توضیح مفهومی به نام کنتر اپوزیسیون
Countre Opposition
و توصیف مختصات آن میپردازم:
کلمه
Countre
از جهتی معادلی برای کلمه
anti
در زبان فارسی و پیشوندی به معنای مخالف چیزی بودن است و از این منظر در ظاهر امر، معنی "کنتر اپوزیسیون" نیز به ضدیت با اپوزیسیون تعبیر میشود.
اما واقعیت این است که دو عبارت "آنتی" و "کنتر" علیرغم معنای یکسان فارسی، اختلافات ماهوی و اساسی و مفهومی کاملا مختلف با هم دارند.
"آنتی" که از زبان یونانی میآید به ضدیت مفهومی، ایدئولوژیک و گاه علمی با یک مساله اشاره دارد که به دنبال نفی صدر در صد و رادیکال آن است.
اما "کنتر" اصلا چنین نیست و بیشتر به دنبال بازتعریف تغییر یافته از یک مفهوم است.
البته بازهی گستردهای که برای بازتعریف مورد نظر مستتر در مفهوم "کنتر" وجود دارد، خود باعث میشود مفاهیم متفاوتی از یک مساله به ذهن متبادر شود.
بنابراین "کنتر اپوزیسیون" میتواند
به راه سومی تعبیر شود که با تعریف و ایجاد یک گروه جدید قرار است، ساخته شود، ممکن است به قسمتهای میانه و میانه روی هر دو طیف و تقویت آنها اشاره داشته باشد و همچنین میتواند به نیروهایی اشاره کند که نه جزء طرفداران اپوزیسیون و نه جز طرفداران حکومت هستند و از این دو قطبی میگریزند یا...
هر کدام از این مفاهیم میتوانند تبیین شوند، اما برداشتی که من در مفهوم "کنتر اپوزیسیون" به عنوان راهی برای عملیکردن هر چه بهتر یک گذار دمکراتیک تبیین میکنم نه صرفا به دنبال میانههای طیف است نه به دنبال تعریف و تقویت نیروی سوم جدید یا نیروهای از قبل موجودی که خارج از دو قطبی حکومت-اپوزیسیون وجود دارند.
"کنتر اپوزیسیون" به عنوان راه حلی برای تحقق گذار به معنی پوست اندازی "بدنه" اپوزیسیون و حرکت آن به سمت عملکردی شدن در خدمت گذار دموکراتیک است.
بدین ترتیب در حالی که تمام راه حلهای ارائه شده توسط رهبری ارشد و میانی اپوزیسیون تاکنون عملا به جایی نرسیده و بیشترین عملکرد اپوزیسیون در حال حاضر به جز بیانیههای یکطرفه، مشغول بودن به اختلافات میان خود و تعمیق آنها -احتمالا با هدایت حکومت اسلامی و بازی در زمین آن- است و باید اذعان نمود از نظر گفتمانی نیز به مراتب از جامعه کنونی ایران عقبتر و در خوشبینانهترین حالت دنبالهرو آن است، به یک تغییر مسیر و بازآرایی از پایین به بالا در قالب "کنتر اپوزیسیون" نیاز دارد که در بدنه و کلیت همین اپوزیسیون کنونی، رخ میدهد.
این خوانش از "کنتر اپوزیسیون" بر دو مبنای مهم استوار است:
یکی انسان روشنگر و پرسشگر نسلهای جدید خصوصا نسل زد که تابع هیچ امر مقدس و اصل از پیش تعیین شدهای نیستند مگر آنکه با تعقل بدان رسیده باشند و دیگری فضای آزاد ارتباطات و اطلاع رسانی امروز که هر سلفون را به یک پایانه مستقل آگاهی بخشی تبدیل میکند.
بنابراین بدون اینکه نیاز باشد گروه جدیدی تعریف گردد یا معیارهایی برای اختلاف و تکه تکه کردنهای جدید در گروههای اپوزیسیون یا میان مردم پیدا شود، تنها باید به زندهکردن مفاهیمی پرداخت که اکنون نیز در ذهنیت بدنه اپوزیسیون وجود دارد و همانا تمرکز بر وجه دمکراتیک حکومت آینده به جای نوع حکومت و اولویت دادن به اتحاد در اپوزیسیون است.
میبینیم که این گفتمانی ذهنی در بستر دو مبنای ذکر شده، حداقل طی ۵ سال اخیر و خصوصا در جریان جنبش زن زندگی آزادی و ورود نسلهای جدید به مخالفین حکومت، در ذهنیت اکثریت اپوزیسیون ایجاد شده است و وجود دارد و تنها نیاز به توسعه و تئوریزه شدن عمومی دارد تا غول بزرگ از چراغ جادو خارج شود.
اما اولین و شاید سختترین گام برای محقق کردن این بازتعریف به عنوان یک "روش" -و نه صرفا یک پس زمینه ذهنی فردی-، نیازمند به غلبه بر "اینرسی ساکن ذهنی" گفتمان کنونی- از این پس قدیمی- اپوزیسیون در ذهنها است، چرا که این جریان تفکری قدیمی علیرغم کاستیها و کار نکردن به دلیل آشنا بودن ذهن و انس و عادتی که نسبت به آن وجود دارد در برابر تغییری که جریان جدید ذهنی میخواهد ایجاد کند، با مقاومت "اولیهی" قابل ملاحظهای روبرو خواهد شد.
اما از سویی، با توجه به دوسویه بودن اثر اینرسی، پس از آغاز حرکت و کلید خوردن جریان جدید که از قبل هم در پس زمینهی ذهنی افراد وجود داشته است، "اینرسی حرکتی ذهنی" ایجاد شده، باعث میشود این تغییر گفتمانی نوین در اذهان با سرعتی افزایش یابنده ادامه و "تسری" یافته، پس از مدتی به همهگیری و مرحله و "تحکیم" Consolidation برسد.
بنابراین مهمترین بخش این بازآرایی، شروع و تبیین آن توسط روشنفکران و فعالان سیاسی کنونی است و ادامه کار به گونهای که با نظریه "اینرسی" توضیح داده شد، به شکل دینامیک صورت بندی و بازآرایی شده پیش خواهد رفت.
بدین صورت که بدنه و کلیت اپوزیسیون از هر دو پلتفورم، ضمن حفظ بافتارهای آرمانی کنونی خود، به طور دینامیک و از پایین به بالا به سمت نقطهی مشترکی که همانا التزام عملی به تحقق دمکراسی و جامعه مدنی و اولویت دادن به آن است، حرکت میکنند.
البته در ادامه و در بستر فاز افزایش یابنده نیز، اصل بر پذیرش عمومی و همگانی خواهد بود و نیازی به جنگ، جدل یا برخورد حذفی با قسمتهای باقیمانده -به هر دلیل: اعتقاد قلبی، دگماتیسم، داشتن منافع (آشکار و پنهان، خودآگاه و ناخودآگاه در آن ترتیببندی ضد اتحاد قبلی)، خو گرفتن به مفهوم اپوزیسیون پرای اپوزیسیون و.... - وجود ندارد، چرا که ذهنیت قبلی در فقر گفتمانی پدید آمده نوین، خود بخود دچار استحاله خواهند شد.
نکته جالب اینکه ساختار جامعه خصوصا بعد از جنبش زن زندگی آزادی و مواردی چون از بین رفتن نیاز به رهبری کلاسیک و متمرکز و ایجاد کانونهای رهبری غیرمتمرکز مثل خانوادههای دادخواه نیز کاملا منطبق بر سیر این بازآریی جدید است. که اومانیسم، ارزش یکایک افراد و آگاهی آنان را به طور کامل، در خدمت جامعه میآورد.
پس اولا نظریه "کنتر اپوزیسیون" کاملا به فردگرایی و عقلگرایی بدنه اپوزیسیون تکیه دارد و ثانیا پس از حضور اولیه و کاتالیزوری روشنفکران و فعالان سیاسی برای غلبه بر فاز سکون، همهگیری و تحکیم نظریه به طور دینامیک و از پایین به بالا انجام خواهد شد.
اقدامی که در واقع یک بازآرایی فراگیر برای موثر نمودن نحوه "بودن" اپوزیسیون خواهد بود که بدون نیاز به وقوع هر گونه اختلاف یا انشعاب که امری عادی و اغلب مخرب در تاریخ معاصر سیاسی ما است، شرایطی را میسازد که از جمهوریخواهان تا سلطنتطلبان مشروطهخواه و...، در عین باورمندی به آرمانهای خود و تبیین ایجابی آن، در کنار هم به طور عملی و ساختاری به محور دمکراسی و توسعه جامعه مدنی اولویت حقیقی بخشیدهاند.
پس از رسیدن به این نقطه جدید، طبعا تمرکز اصلی بر مسائل تئوریک و پراتیک گذار و پس از گذار خواهد بود که اهتمام بر توسعه جامعه مدنی، تمرکز بر تشکیل تیم مدیریت گذار کارآمد، تعریف پیششرطهای اطمینان بخش و پیشگیرانه در مورد سوءاستفاده از قدرت برای گروه مدیریت گذار، توسعه و آموزش فرهنگ مستندسازی همگانی و مردمی در مورد عاملین جنایات در جمهوری اسلامی (هر ایرانی منبع یک دادگاه حقیقت یاب)، تالیف نکات اصلی یک قانون اساسی دموکراتیک و پیشنویسهای اولیه آن، از جمله این موارد خواهد بود.
بابک خطی
*
فیدل، قهرمان کمونیسم، رضا فرمند