در ابتدا روشن کنم تاج زاده را جزئی از معدود اصلاح طلبانی میدانم که به مشی دموکراتیک، شایسته سالاری و آزاد اندیشی باورمند هستند بر خلاف قاطبه اصلاح طلبان که گرگ هایی در لباس میش بودند و اصلاح طلبی برای آنها چیزی بیش از بهانهای برای نشستن بر سفره انقلاب و خوردن توامان از توبره و آخور نبوده است. دراین اردوگاه منهای میر حسین موسوی ابوالفضل قدیانی و معدودی دیگرکمتر ازانگشتان دست کسی نیست که چنین راست قامت در داخل کشور آیت ا.. خامنهای را مسئول نخست شرایط کنونی کشور معرفی کرده و برآن استمرار نشان داده باشد. اگر مصطفی شعاعیان به واسطه مشی مستقل و آزاد اندیشی کم نظیر در اردوگاه چپ ایران متفکری تنها و مغضوب جریان اصلی چپ ایرانی در دهه ۵۰ بود مصطفی تاج زاده نیز کم و بیش مشابه اوست و مغضوب جریان اصلی اصلاح طلبان اپورتونیست که دغدغهای جزاشغال صندلیهای بی خاصیت در مجلس و دولت با هر خفت و خواری از اواسط دهه هفتاد تا امروز نداشتند.
به واسطه سن بیش از آنکه جای برادرم باشند جای پدرم هستند و مانند ایشان برایم دوست داشتنی اما این همه مانعی در مسیر نقد آرایشان نیست به ویژه آنکه دیوارهای زندان را با یاداشتهای گاه و بی گاهش عملا بی معنا کرده است. ایشان در آخرین مقاله خود تحت عنوان «آیا آیت ا.. خامنهای از سقوط اسد درس میگیرد؟» به بررسی چرایی سقوط اسد در سوریه، سیاست خارجی ایران در منطقه و سوریه و نحوه مواجهه رهبری با این شکست میپردازد. استدلالهای استفاده شده در تحلیلی که بر این شکست ارائه داده نشات گرفته از مهمترین نظریه روابط بین الملل منتسب به کنت والتز موسوم به نوواقع گرایی یا واقع گرایی ساختاری است. خلاصه این نظریه این است که ساختار نظام بین الملل تعین کننده رفتار اصلی بازیگران است وبراین مبنا نتیجه میگیرد چنین ساختاری نه اجازه نابودی اسرائیل را میدهد ونه حاکمیت میدان به جای دیپلماسی میتواند به محاصره نظامی اسرائیل یا اخراج امریکا از غرب آسیا بینجامد.
چنانچه نام تاج زاده از بالای مقاله حذف شود چنین نوشتهای میتواند دیدگاه هریک از چهرههای سیاسی ودانشگاهی در اپوزسیون جمهوری اسلامی را که سالیان درازی است بر خلاف تاج زاده بر اصلاح ناپذیری جمهوری اسلامی اصرار میورزند وظرفیتهای موجود در قانون اساسی برای گذار به دموکراسی را ناکافی ارزیابی میکنند، نمایندگی کند. در نتیجه سوال اصلی این است که نسبت تاج زاده با دیروز خود ونسبت تاج زاده با اپوزسیون جمهوری اسلامی را چگونه باید تبیین کرد؟ آیا نگاه تاج زاده به جمهوری اسلامی واصلاح پذیری آن تغیر کرده است؟ آیا رویدادهای اخیر او را به این فهمهای تازه رهنمون کرده یا فهم امروز که چنین شیوا به رشته تحریر درآمده از پیش بر او مکشوف، بوده وبه دلایل هم پیمانی با قاطبه اصلاح طلبان یا نرجاندن دوستان روزنه گشا از بیان آنها خود داری شده است؟ آیا تاج زادهای که در جریان تظاهرات گسترده مردمی در دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ معترضان را از حضور خیابانی با کلید واژه «سوریهای شدن ایران» منع میکرد و متضمن این معنا بود که نظام سر جایش خواهد ماند و معترضان تار و مار میشوند همانی است که امروز آیت ا.. خامنهای را به فراگیری درسهای سقوط اسد دعوت میکند؟ آیا این درسها از پیش مشخص نبود یا حالا که خیاط در کوزه افتاده زمان درس آموزی فرا رسیده است؟
قاسم سلیمانی فرمانده وقت سپاه قدس که مجری سیاستهای رهبر جمهوری اسلامی در منطقه بود فردی مورد احترام وستایش اصلاح طلبان بود و من هیچ نقدی ازسوی تاجزاده به سلیمانی نه پیش از کشته شدن و نه پس از آن منهای شرکت در مراسم تشییع ندیدم. نمیشود منتقد سیاستهای خامنهای در منطقه بود وهم زمان هم از قاسم سلیمانی اسطوره ملی میهنی ساخت که میلیادرها دلار پول ملت ما را در قمار به اصطلاح جبهه مقاومت دود کرده است. اما برسم به گزاره آخرمقاله تاج زاده که انذار بزرگان قوم و قم به خامنهای است. هیچ دیکتاتوری تنها نیست، دیکتاتورها همواره هم پیمانان ومتحدانی دارند ومستبد امروز ایران هم متحدان زیادی هم در قوم وهم در قم دارد و با اتکا به حمایت، همکاری یا دست کم سکوت آنها سیاستهایش را پییش میبرد. بزرگترین متحدان آیت ا.. خامنهای از قضا روسای جمهوری بودند وهستند که به ساز و کار استبدای ایشان در قالب «مردم سالاری دینی» کمک کرده و میکنند و شما آقای تاجزاده عملا انتخابات رسوای گذشته را تحریم نکرده با سکوت خود به ریاست جمهوری پزشکیان کمک کردید. کسی که میگفت ومیگوید مشکلات کشور فقط با راه رفتن پشت سر رهبری حل میشوند، در نتیجه هضم باورشما به ضرورت گذار از جمهوری اسلامی سخت است مگر آنکه ما را مطمئن کنید به درههای پشت سر به مثابه پل نگاه نمیکنید. انشاالله
حامد آئینهوند
دانشآموخته روابط بینالملل و عضو همبستگی جمهوریخواهان
*