تحلیل و مقایسه تاریخی: از "رضاخان میرپنج فرمانده دیویزیون قزاق" تا "رضاشاه کبیر" بنیانگذار ایران نوین و خاندان پهلوی
قبل از هر چیز لازم به تذکر دارد که این مقاله، تحلیلی است که به بررسی شباهتهای تاریخی میان "سقوط خاندان اسد" در سوریه و یک رویداد مشابه "سقوط خاندان قاجار" در ایران صد سال پیش میپردازد. هدف از این مقایسه، نه تنها تأمل بر چرخههای تکرار تاریخ است، بلکه زنگ خطری است برای رهبران اپوزیسیون دموکراتیک ایران"چه در داخل و چه در خارج از کشور"تا اختلافات را کنار گذاشته، از نزاع و تخریب پرهیز کنند و دست در دست هم برای نجات ایران، جنبش «زن، زندگی، آزادی» را به سوی دروازه پیروزی هدایت نمایند.
در طول دو سال گذشته، بارها بر لزوم اتحاد در صفوف اپوزیسیون تأکید کرده و در بیش از ده مقاله، خطر وقوع کودتایی از سوی سپاه پاسداران را گوشزد کردهام. سپاه پاسدارانی که نهتنها اهرمهای نظامی بلکه قدرت اقتصادی را نیز در اختیار دارد، میتواند با انجام کودتایی حسابشده و اتخاذ اصلاحات بهظاهر مردمپسند، آینده سیاسی ایران را به شکلی دیگر رقم بزند. این اصلاحات میتواند شامل مواردی چون:
اعطای آزادیهای فردی محدود
کنار گذاشتن ولایت فقیه
حذف روحانیت از قدرت
توقف برنامههای هستهای
و جمعآوری نیروهای نیابتی باشد.
این تغییرات بهتدریج میتواند حمایت قدرتهای جهانی، بهویژه ایالات متحده را جلب کرده و با کاهش تحریمها، وضعیت اقتصادی مردم را بطور نسبی بهبود بخشد.
آیا غیر از این است که ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم با دهها حکومت نظامی در سراسر جهان، از کره جنوبی گرفته تا پاکستان و ترکیه، و در حال حاضر نیز با دولت نظامی السیسی در مصر، همکاری کرده و میکند؟
چنین راهبردی، نهتنها اقشار خاکستری جامعه، بلکه بسیاری از مردم داخل کشور را نیز به حمایت از سپاه واخواهد داشت. هرچند، دموکراسی، آزادی و حقوق بشر ممکن است پشت مرزهای وطن عزیزمان ایران باقی بمانند.
رهبران اپوزیسیون دموکراتیک باید این احتمال را جدی بگیرند و پیش از آنکه دیر شود، به جای تفرقه و نزاع، با اتحاد و همبستگی واقعی، جنبش آزادی خواهی هموطنانمان را به سوی دموکراسی هدایت کنند. این لحظه، نهتنها فرصتی تاریخی است، بلکه مسئولیتی سنگین بر دوش هر فردی است که دل در گرو ایران آزاد دارد.
بیایید از تجربه تاریخ بیاموزیم و اجازه ندهیم ایران در چرخهای دیگر از اقتدارگرایی گرفتار شود.
در سرزمینی که در قلب هر ایرانی همچون گنجینهای مقدس است، امروز تاریخ و آینده در کشاکشی دردناک دستوپا میزنند. ایران، این کهندیار، به صحنهای برای نمایش خون، خیانت، و سکوت بدل شده است. مردمانش در خیابانها، با گلوی خسته و پر از فریاد، آیندهای روشنتر را فریاد میزنند، درحالیکه رهبرانش، چه در درون مرزها و چه آن سوی آبها، میان سکوت و تفرقه، آینده این ملت را قربانی کردهاند. در این روزگار تاریک، که امید همچون شمعی نحیف در طوفان ظلم و ستم میلرزد، پرسش اصلی این است: آیا این ملت میتواند بر خاکسترهای خیانت و خفقان، دوباره به پا خیزد؟
خیانت رهبران، زخمهای ملت
سخنان اخیر مصطفی تاجزاده، و تقاضای او برای برکناری خامنهای از سوی بزرگان قم، بنوعی دعوت به کودتا از طرف نظامیان برای نجات کشور تلقی میشود، او، که روزگاری در قلب ساختار قدرت حضور داشت، امروز از بزرگان قم میخواهد تا قدمی بردارند و رهبر جمهوری اسلامی را که به باور بسیاری، مسبب اصلی فروپاشی ایران است، برکنار کنند. اما آیا این درخواست در میان انبوه خیانتها و بیتوجهیها، از طرف علمای دینی شنیده خواهد شد؟
و در نهایت این تقاضای کمک از بزرگان قم را، بنوعی درخواست کمک از نظامیان "سپاه پاسداران" برای یک کودتا در داخل رژیم و نجات و جلوگیری از متلاشی شدن وطن تلقی کرد؟
از رضا شاه تا احمد الشرح: الگویی از تاریخ
رضا شاه کبیر، بنیانگذار ایران نوین، روزگاری تنها یک فرمانده نظامی در دیویزیون قزاق بود که سالها زیر سایه روسیه تزاری خدمت میکرد. او در زمانی که کشور دچار هرجومرج و فروپاشی بود، با یک کودتای نظامی وارد صحنه شد و پایههای مدرنسازی ایران را بنا نهاد. ظهور او، تنها یک تغییر قدرت نبود؛ بلکه آغازی برای تحول عمیق در سیاست، اقتصاد و هویت ایران به شمار میرفت.
احمد الشرح، این فرمانده سرنوشتساز و چهرهای که اکنون حمایت برخی از دولتهای غربی را به دست آورده است، در میانهی گرداب حوادث سوریه ایستاده است. اما هنوز زود است که او را همسنگ رضا شاه کبیر بدانیم، آن رهبر جاودانهای که ایران را از بند قاجار رها کرد و طرحی نو درانداخت. زمان باید بگذرد، تاریخ باید گواهی دهد که آیا احمد الشرح خواهد توانست معمار سوریهای نوین باشد یا خیر.
هنوز تقسیم قدرت در این کشور در پردهای از ابهام است. هنوز روشن نیست که آیا او قادر خواهد بود نیروهای ائتلافی و عناصر تندروی اسلامی را که همراه او پا به دمشق گذاشتهاند، مهار کند یا از صحنه کنار بزند. او با صلابت اعلام کرده که جبهه تحریر الشام را منحل خواهد کرد و از هرگونه دخالت در امور دیگر کشورها یا صدور انقلاب پرهیز خواهد نمود.
اما این وعدهها و خطابهها کافی نیستند. تاریخ نیازمند عمل است، و آینده باید نشان دهد که آیا احمد الشرح خواهد توانست نقشی را که رضا شاه پهلوی در مدرنسازی و بازسازی ایران ایفا کرد، در سوریهای زخمی و آشفته به دوش بکشد. آیا او خواهد توانست روح وحدت و اقتدار را در این خاک خونین دوباره زنده کند؟ آیا تاریخ، نام او را در کنار بزرگان خواهد نوشت؟ پاسخ به این پرسشها در دستان زمان است، و تنها زمان است که چهرهی حقیقت را عیان خواهد کرد.
آیا این دو نمونه، نمایانگر یک چرخه تاریخی است که میتواند در ایران امروز تکرار شود؟ آیا امکان ظهور یک فرمانده نظامی از دل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وجود دارد که بتواند، همچون رضا شاه یا احمد الشرح، ناجی ملت ایران شود؟
سپاه پاسداران: دشمن یا ناجی؟
در این میان، نگاهها به سپاه پاسداران، نهادی که در قلب قدرت نظامی و اقتصادی ایران ایستاده، دوخته شده است. این نهادی که بسیاری آن را عامل سرکوب و خونریزی میدانند، آیا میتواند به یکباره به ناجی ملت تبدیل شود؟
تاریخ ایران به ما نشان داده که گاه در تاریکترین روزها، قهرمانانی از جایی برمیخیزند که کمترین انتظار میرود. رضا شاه پهلوی، کسی که ایران را از چنگال ملوکالطوایفی و هرجومرج پس از قاجار نجات داد، یک فرمانده نظامی بود، که در بحبوحه آشوب و تلاشی وطن، یک کودتای نظامی را رهبری کرد و سنگ بنای مدرنسازی ایران را گذاشت. آیا در صفوف سپاه پاسداران، کسی چون او وجود دارد که بتواند این کشتی درهمشکسته را از گرداب نجات دهد؟
احمد الشرح و امکان دگردیسی سپاه
احمد الشرح، چهرهای که تحولات زندگی او در سوریه، نمونهای از تغییرات شگفتانگیز انسانی است، میتواند الگویی برای امکان دگردیسی باشد. او که در آغاز یک فعال مدنی مسالمتجو بود، در میانه بحران و جنگ چند ساله سوریه، تبدیل به رهبر "هئیت تحریر الشام، شاخهای از سازمان تروریستی القاعده" تبدیل شده بود، مسیری دیگری در پیش گرفت و به یک شخصیت تأثیرگذار سیاسی بدل شد. آیا این الگو میتواند در ایران نیز تکرار شود؟ آیا در میان صفوف فرماندهان سپاه پاسداران، کسی وجود دارد که به این نتیجه برسد که آینده ایران تنها از مسیر آزادی و احترام به خواستههای مردم میگذرد؟
و اگر چنین امکانی در صفوف سازمان تروریستی القاعده وجود دارد، نمیتوان انتظار چنین معجزهای را هم در سپاه پاسداران را داشت؟
زخمهای تاریخ و مسیر آینده
تاریخ به ما میآموزد که ملتهایی که در بحران فرو میروند، گاه از میان همین بحرانها، راه نجات خود را مییابند. ایران نیز در طول تاریخ پرفرازونشیب خود، بارها و بارها از میان خاکستر برخاسته است. اما این بار، وظیفه سنگینی بر دوش ملت و رهبران آن است.
رهبران اپوزیسیون باید بدانند که زمان برای بازیهای سیاسی و رقابتهای شخصی به پایان رسیده است. اکنون زمانی است که باید اختلافها را کنار گذاشت و در برابر دشمن مشترک، متحد شد. مردم ایران، که این روزها با دلار ۸۵ هزار تومانی، فقر گسترده، و سرکوبهای بیرحمانه دستوپنجه نرم میکنند، حق دارند از رهبران خود انتظار همبستگی و حمایت داشته باشند.
از سوی دیگر، سرداران سپاه و ارتش باید بدانند که اگر در این لحظه حساس تاریخی، به یاری ملت برنخیزند، تاریخ آنها را نه بهعنوان مدافعان میهن، بلکه بهعنوان خائنان به ملت ثبت خواهد کرد. شاید در میان آنها کسی باشد که شجاعت و تدبیر لازم را برای آغاز یک تغییر بنیادین داشته باشد؛ تغییری که نه از مسیر خشونت، بلکه از مسیر بازگشت به ملت و ارزشهای انسانی بگذرد.
فریادی برای بیداری
ای ملت ایران، بدانید که امید، همچنان زنده است. تاریخ گواهی میدهد که حتی در تاریکترین روزها، اگر مردم متحد شوند و برای آیندهای بهتر بجنگند، هیچ قدرتی نمیتواند آنها را شکست دهد. این روزها، روزهای سختی است، اما در دل این سختیها، بذر آزادی و سربلندی کاشته میشود.
ای رهبران اپوزیسیون! اگر امروز دست در دست یکدیگر نگذارید و در کنار مردم خود نایستید، فردا در تاریخ، نام شما در کنار کسانی خواهد آمد که خیانت کردند و ملت را تنها گذاشتند.
وای سرداران سپاه! بدانید که فرصت برای اصلاح و جبران اشتباهات، محدود است. شاید امروز شما بتوانید ناجی این ملت باشید و نام خود را در تاریخ ایران بهعنوان قهرمانان ملی ثبت کنید.
فرجام سخن: ایران، فراتر از تاریکی
سرزمین ایران، این کهندیار، بارها و بارها از میان خاکستر برخاسته است. امروز نیز، اگرچه زخمها عمیق و خیانتها گسترده است، اما این ملت شجاع و پرافتخار، روزی دوباره بر پا خواهد ایستاد. آینده ایران، آیندهای است که با خون شهدا، اشک مادران، و اتحاد مردم نوشته خواهد شد.
این فریاد ملت ایران است؛ فریادی برای آزادی، برای عدالت، و برای سربلندی. آیا کسی این فریاد را خواهد شنید؟
بهرام فرخی
*
یک مرید خر به از صد توبره زر، گیله مرد