Thursday, Oct 9, 2025

صفحه نخست » تحریم دیکتاتورها، پیامی از بهشتی که زیر پای زنان آگاه است

khamashegh.jpgقاسم سلطانی

برخی زنان، آگاهانه یا ناخودآگاه، شیفته‌ی قدرتی می‌شوند که ریشه در خرد و عشق ندارد.

دل‌سپاری به قدرت و توانایی در ذات خود ایرادی ندارد، چرا که قدرتِ راستین همان نیروی زاینده‌ی زندگی است.

اما فاجعه آن‌گاه آغاز می‌شود که زنی، جذب قدرتِ نامشروع مردی می‌شود، قدرتی که نه از عشق، که از ترس، عجز و نیاز به سلطه زاده شده است.

در این لحظه، او ناآگاهانه سوخت این آتش ویرانگر می‌شود و چرخه‌ای از خشونت را تداوم می‌بخشد.

سال‌ها پیش، مردی بلژیکی به نام مارک دوترُو، دو دختر نوجوان را ربود، ماه‌ها در زیرزمین زندانی کرد و سرانجام به قتل رساند.

اما تراژدی، تنها در جنایت او نبود، بلکه در واکنشی بود که جهان شاهدش بود:

پس از دستگیری، هزاران زن از سراسر جهان برای این مرد روان‌نژند نامه‌های عاشقانه فرستادند.

روان‌شناسان این پدیده را هیبرِستوفیلیا (Hybristophilia) می‌نامند؛

میل بیمارگونه به دلبستگی عاطفی و جنسی به جنایتکاران و مردان خشونت‌ورز.

پرسش اینجاست: چه زخمی در روان این زنان نهفته است که جذب چنین تاریکی می‌شوند؟

آیا در پس این دلبستگی، آرزوی انتقام از جهانی است که آنان را نادیده گرفته است؟

یا در چهره‌ی آن مرد، تصویری از قدرت مطلق را می‌بینند که در زندگی‌شان هرگز تجربه نکرده‌اند؟

شاید این، بازتولید همان الگوی کودکی باشد؛ جست‌وجوی پدر سختگیر و سلطه‌گری که عشق را با کنترل می‌آمیخت.

یا شاید در توهم «نجات»، در طرحواره‌ی ناجی، به سر می‌برند: این باور که می‌توانند شیطان را با عشق خود رستگار کنند.

مولانا این راز را در قانون ازلیِ جذب چنین می‌سراید:

در جهان هر چیز چیزی جذب کرد
گرم گرمی را چشید و سرد سرد

ناریان مر ناریان را جاذب‌اند
نوریان مر نوریان را طالب‌اند

قانونی که مولانا بیان می‌کند، در روان‌شناسی امروز با نظریه‌ی تکرار اجباری (Repetition Compulsion) هم‌خوان است؛

جایی که فرد، روابط آسیب‌زا را بازتولید می‌کند تا شاید سرانجام نتیجه‌ای متفاوت بگیرد،

اما اغلب همان زخم را دوباره تجربه می‌کند.

اگر انرژی عاطفی زنان، به جای تقویت مردان قدرت‌طلب و ناسالم، صرف پرورش مردان خردمند و مشارکت‌جو شود،

ظرفیت صلح و امنیت، نه فقط در خانواده، که در ساختار سیاسی نیز افزایش خواهد یافت.

دیکتاتور بدون تحسین و تغذیه‌ی روانی اطرافیانش، همچون آتشی بی‌هیزم خاموش می‌شود.


در مقیاسی بزرگ‌تر، دیکتاتور سیاسی همان روان‌نژندِ زیرزمین است؛

با این تفاوت که جنایتش ردا و پرچم بر تن کرده است.

او هزاران انسان را به نام عدالت می‌کُشد، شکنجه می‌دهد، تحقیر می‌کند،

و جامعه، از ترس یا شیفتگی، تماشا می‌کند.

اگر دوترُو قربانیانش را در سکوت دفن می‌کرد، دیکتاتور قربانیانش را در هیاهوی شعار دفن می‌کند.

هر دو از یک سرچشمه تغذیه می‌کنند: از بی‌عشقی و نیاز بیمار به کنترل مطلق.

در هر دو، عشق مرده است و بی‌عشقی، چهره‌ی دیگر دوزخ است.

قدرتِ طبیعی از جنس فضاگشایی و همدلی است،

اما قدرت نامشروع از ترس، عجز و انتقام زاده می‌شود.

وقتی زنی به چنین قدرتی دل می‌سپارد، در حقیقت به ترس درون خود پناه برده است، نه به عشق.

اگر زنان در مردانِ معنوی و معنادار سرمایه‌گذاری کنند، صلح و امنیت به جهان بازمی‌گردد.

انتخاب‌های عاطفی و همراهی‌های آگاهانه‌ی زنان است که می‌تواند مردان خردمند را تقویت کند و مسیر جامعه را تغییر دهد.

هر مرد خردمند، از آغوش زنی بیدار یا از مهر مادری آگاه برمی‌خیزد،

و پشت سر هر مرد بی‌رحم، زنی خسته یا انتقام‌جو؛ یا جامعه‌ای که سکوت کرده است.

اکنون زمان آن است که زنان، مردان خودشیفته و دیکتاتورصفت را تحریم کنند؛

نه از سر نفرت، که از سر عشق و احترام به زندگی.

زیرا بدون تغذیه‌ی عاطفی زنان، هیچ دیکتاتوری پایدار نمی‌ماند.

بهشت، زیر پای زنانِ سالم است

زنانی که تاریکی را به نام قدرت به رسمیت نمی‌شناسند،

و عشق را نه ابزار سلطه، که نیروی آفرینش می‌دانند.





Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy