ایران وایر - اظهارات اخیر «مهدی کوچکزاده»، نماینده مجلس پس از آتشسوزیهای اخیر لسانجلس، با واکنشهای زیادی روبهرو شده است. او در صحن علنی مجلس گفته بود بهعنوان مالیاتدهنده راضی نیستم یک قران از مالیات من قبل از غزه، برای «لسانجلسیهای پفیوز» خرج شود.
این اولین بار نیست که کوچکزاده از الفاظ نامناسب و توهینآمیز استفاده میکند. او زمانی که «کاترین اشتون»، نماینده پارلمان اروپا به ایران سفر کرد، او را «عجوزه» نامید. وقتی عکسهایی از لحظات چرتزدن یا کارهای متفرقه نمایندگان مجلس در صحن مجلس منتشر شد، عکاسان را «هرزهنگار» و «نفوذی» خواند و در سال ۱۳۸۶ در صحن علنی، با خبرنگار روزنامه «شرق» درگیر شد و او را «زنازاده» خطاب کرد.
همان زمان «ابراهیم نبوی»، نویسنده، روزنامهنگار و طنزپردازی که روز گذشته ۲۶دی۱۴۰۳ به زندگی خود پایان داد، در واکنش به توهین کوچکزاده به خبرنگار شرق در یادداشتی، از دوران همدانشگاهیبودن با کوچکزاده نوشت و از خبرنگار شرق بهجای او عذرخواهی کرد.
«ایرانوایر» این یادداشت را بهبهانه درگذشت خودخواسته ابراهیم نبوی و اظهارات جنجالی اخیر مهدی کوچکزاده بازنشر میکند.
متن کامل یادداشت را در زیر میخوانید:
منِ سید ابراهیم نبوی نادان در سال ۱۳۵۶، یکی از کارهایم که حالا مثل سگ از آن پشیمانم، این بود که بچه سوسولهای بیتفاوت به سیاست را نصیحت کنم و بکشانم به فعالیت انقلابی و سیاسی و کتابهای دکتر شریعتی را بدهم بخوانند؛ دستم بشکند الهی!
این مهدی کوچکزاده از آن بچه پولدارهای سوسول دخترباز دانشکده کشاورزی بود که یک روز در حال خراب کشفاش کردم. احساس نجات بشر فاسد به من دست داد و مخش را حسابی زدم. یواشیواش از آن کارهای بد دست برداشت و گاهی کتاب میخواند و به تدریج انقلابی و نسبت به مسائل سیاسی فعال شد؛ اما تا بعد از انقلاب هم بهسختی میشد از فضای سوسولی دانشکده درش آورد.
بعد از انقلاب، شجاعتش گل کرد و همراه شد با بقیه بچههای دانشگاه و دست از خوردن زهرماری هم برداشت. بشکند این دست که نمک ندارد. ای داور نبوی! آبت نبود، نانت نبود، چی بود که یک موجودی را که میشد یک معلم دبستان خوب شود، کاری کردی که به چنین جانوری تبدیل شد؟
بعد از انقلاب، مهدی کوچک زاده که در رشته خاکشناسی دانشکده کشاورزی درس میخواند، مدتی رفت جهاد سازندگی. همیشه تلپ بود در سازمان دانشجویان مسلمان و همیشه هم در هر جلسهای وقت میگرفت تا حرف بزند. بچهها هم چون میدانستند چه درفشانی میخواهد بکند، معمولا به او وقت نمیدادند. این اصطلاح جا افتاده بود که «باز کوچکزاده میخواد حرف بزنه»، و این آغاز فاجعه بود.
👈مطالب بیشتر در سایت ایران وایر
در همان جهاد سازندگی بود که اینقدر خنگبازی در آورد که بچهها برای اینکه از سر بازش کنند، فرستادندش برای پشتیبانی جنگ. رفت و در همانجا از بخت بد مجروح شد و برگشت. یک پایش را از دست داد. آن روزها دو فرزند داشت و تازه زندگی را شروع کرده بود.
بالاخره یک روز آمد به خانه ما، بدجور بریده بود. احساس میکرد سرش را در جنگ کلاه گذاشتهاند و الکی الکی پایش را از دست داده است. بچهها تلاش کردند تا از این حال درش بیاورند، بدجور بریده بود. تا بالاخره بورس گرفت و رفت هلند و در همان رشته خاکشناسی درسش را با پول وزارت جهاد بهعنوان جانباز جنگ خواند و برگشت.
وقتی برگشت، زندگی در هلند عقلش را سر جا آورده بود. بچه پرروی دانشکده، راه ورود به قدرت را پیدا کرد. رفت به جهاد دانشگاهی و از آنجا وارد فرمول «اللهکرم» و «احمدینژاد» شد. مطابق این فرمول، شما اگر پررو باشید و یک مدرک دانشگاهی هم داشته باشید و یک چفیه هم روی دوشتان بیندازید، میتوانید تمام مشکلات زندگیتان را حل کنید.
اوایل دهه هفتاد بود، من مسوول غرفه گل آقا در نمایشگاه بینالمللی کتاب بودم که یکباره دیدم این بچه پررو با آن چشمهای زاغول هیزش که همیشه خدا در دانشکده باید کنترلش میکردی، دارد به من نگاه میکند. آمد نزدیک و گفت: «توی ضدانقلاب هم در گل آقا علیه نظام هنوز فعالیت می کنی؟»
من هم مثل امروز کمی عصبانی بودم، گفتم: «هرکی گفت نون و پنیر، تو یکی سرتو بذار و بمیر! بشکنه این دست که نمک نداره! خوبه من بالا و پایین تو رو دیدم. خوبه من عرقخوری و دختربازیات رو دیدم» (در اینجا از همه عرقخورهای عزیز و دختربازهای محترم عذر میخواهم، علت اینکه این حرفها را به او زدم این بود که خیلی جانماز آب میکشید) او هم رفت و به راهی که داشت ادامه داد.
میگوید: «هرکه گریزد ز خراجات شهر، جورکش غول بیابان شود.»
من خیلی آدم احمقی بودم که این بچه پرروی نادان را از یک زندگی معمولی که در آن میتوانست حداقل یک معلم ریاضی خوب در دبستان یا مدرسه راهنمایی شود، به طرف سیاست کشیدم! من از خبرنگار شرق هم از طرف این بچه پررو عذر میخواهم. واقعا عذر میخواهم.
امروز خواندم که بچه پرروی دانشکده ما، یعنی مهدی کوچکزاده، با یک خبرنگار روزنامه شرق درگیر شده، من از آن خبرنگار عذر میخواهم، این تازه روز خوبش است، قبلا گاز هم میگرفت.
خانه یا پرچم