مقدمه
تاریخ معاصر ایران مملو از تراژدیهایی است که سرنوشت روشنفکران و فعالان سیاسی را در سایه سرکوب و محدودیت رقم زده است. از خودکشی صادق هدایت در فرانسه، که نمادی از یأس روشنفکری در دوره پهلوی بود، تا مرگهای تلخ افرادی همچون کیانوش سنجری و ابراهیم نبوی در تبعید تحت فشارهای جمهوری اسلامی، هرکدام حکایتی از دردی عمیقتر دارند. این مقاله با بررسی چرخه سرکوب، مهاجرت اجباری، و در نهایت خودکشی، تلاش میکند به این پرسش پاسخ دهد: تا چه زمانی باید شاهد از دست رفتن افرادی چون هدایت، نبوی، و سنجری باشیم؟
۱. صادق هدایت: نماد یأس روشنفکری در دوران پهلوی
صادق هدایت، نویسندهای که آثارش تصویری از یأس، پوچی، و نارضایتی عمیق از شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران را بازتاب میداد، در فروردین ۱۳۳۰ در پاریس به زندگی خود پایان داد. هدایت قربانی فضایی بود که در آن جامعهای منفعل، روشنفکران را به حاشیه رانده و انزوا را بر آنها تحمیل میکرد.
• یأس روشنفکری: هدایت نمایندهی نسلی بود که در برابر استبداد سیاسی، نبود آزادی بیان، و ساختارهای متصلب اجتماعی احساس بیپناهی میکردند.
• غربت و انزوای فرهنگی: گرچه هدایت به امید یافتن فضایی برای خلق آثارش به فرانسه رفت، اما در غربت نیز احساس بیگانگی، انزوا، و پوچی بر او غالب شد.
۲. ابراهیم نبوی و دیگر قربانیان جمهوری اسلامی
ابراهیم نبوی، روزنامهنگار و طنزنویس برجسته، نمونهای از روشنفکرانی است که پس از انقلاب ۱۳۵۷ و سرکوبهای جمهوری اسلامی ناچار به ترک وطن شدند. مانند بسیاری از دیگر فعالان سیاسی و فرهنگی، او نیز در تبعید با بحرانهای عمیق روانی و اجتماعی روبهرو بود که سرانجام به خودکشی انجامید.
• سرکوب سیستماتیک جمهوری اسلامی: جمهوری اسلامی از ابتدای تأسیس خود تا امروز، آزادیهای فردی و اجتماعی را محدود کرده و فضا را برای اندیشیدن و بیان عقاید مسدود ساخته است.
• تبعید و بنبست روانی: تبعیدیان ایرانی، از جمله نبوی، میان وطنی که در آن آزادی وجود ندارد و غربتی که در آن احساس بیگانگی حاکم است، گرفتار بنبستی عاطفی و روانی میشوند.
۳. کیانوش سنجری: صدایی که خاموش شد
کیانوش سنجری، فعال حقوق بشر و روزنامهنگار، یکی دیگر از قربانیان این چرخه تلخ است. او نیز در تبعید و غربت، در پی سرکوبها و محدودیتهای داخلی، به زندگی خود پایان داد.
• خودکشی بهعنوان اعتراض خاموش: سنجری و بسیاری دیگر از تبعیدیان، خودکشی را تنها راه اعتراض به حکومتی میبینند که زندگی را برای آنها بیمعنا کرده است.
• مرگهای رسانهنشده: در کنار این افراد شناختهشده، هزاران ایرانی دیگر نیز در سکوت خبری و بیتوجهی جهانی، جان خود را از دست دادهاند.
۴. چرخهی تکرار: از پهلوی تا جمهوری اسلامی
اگرچه حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی از جهات مختلف تفاوت دارند، اما هر دو در سرکوب آزادیهای روشنفکری و ایجاد فضایی محدودکننده برای اندیشیدن و بیان آزادانه، مشابه عمل کردهاند.
• سرکوب روشنفکری در پهلوی: در دوره پهلوی، فضای بسته فرهنگی و محدودیتهای سیاسی، بسیاری از نویسندگان و هنرمندان را به سکوت یا مهاجرت واداشت.
• سرکوب ساختاری در جمهوری اسلامی: در جمهوری اسلامی، این سرکوب ابعاد گستردهتر و خشونتبارتری به خود گرفته است، تا جایی که حتی مهاجرت نیز پایانی بر فشارها نیست.
۵. جامعه جهانی و مسئولیت آن
یکی از اساسیترین پرسشها در این زمینه، نقش جامعه جهانی در مقابله با این چرخه تلخ است.
• چرا سکوت؟ منافع اقتصادی، سیاسی، و دیپلماتیک بسیاری از کشورها اغلب مانع از اتخاذ موضعی قاطع در برابر نقض حقوق بشر در ایران شده است.
• ضرورت تغییر سیاستها: جامعه جهانی باید از مماشات با جمهوری اسلامی دست بردارد و با حمایت از حقوق بشر و آزادی بیان، جلوی تکرار چنین تراژدیهایی را بگیرد.
۶. نتیجهگیری: پایان چرخه تلخ
از صادق هدایت تا ابراهیم نبوی و کیانوش سنجری، مرگ این افراد نشانهای از یک چرخه تلخ تاریخی است که در آن حکومتهای تمامیتخواه، روشنفکران و فعالان را به حاشیه میرانند و آنها را در انزوای فرهنگی و روانی فرو میبرند. برای شکستن این چرخه، دو تغییر بنیادین ضروری است:
۱. پاسخگویی حکومتها: جمهوری اسلامی باید به نقض سیستماتیک حقوق بشر پایان دهد و فضایی برای آزادی بیان و فعالیتهای اجتماعی فراهم کند.
۲. واکنش قاطع جامعه جهانی: کشورهای دیگر باید با فشارهای سیاسی و اقتصادی، جمهوری اسلامی را به رعایت حقوق بشر وادار کنند.
پیام پایانی: این مرگها، فراتر از تراژدیهای فردی، فریادهایی خاموشاند علیه نظامهایی که حق زندگی و آزادی را از شهروندان خود میگیرند. اگر این چرخه متوقف نشود، هر روز شاهد تکرار تراژدیهایی تلختر خواهیم بود.
پارسا زندی (مشاور حقوقی)
*