Saturday, Jan 25, 2025

صفحه نخست » روزگار تلخ طنزنویسان ایران؛ از هادی خرسندی تا ابراهیم نبوی

tanz.jpgمرگ خودخواسته «ابراهیم نبوی»، طنزپرداز شهیر، نگاه‌ها را متوجه سرنوشت طنزپردازان ایران پس از انقلاب بهمن ۵۷ می‌کند. یکی به ناچار نشریه‌اش را می‌بندد، دیگری در بهترین آثارش غم موج می‌زند، چند تایی که مهاجرت کرده‌اند هم غالبا دل خود را جا گذاشته‌اند و غم دوری از شهر و دیارشان، آن‌ها را ذره‌ذره آب می‌کند

شهره مهرنامی - ایران وایر

تعداد طنزنویسان ایران زیاد نیست، همین تعداد اندک هم معمولا در نشریات «توفیق» در قبل از انقلاب یا «گل‌آقا» در بعد از انقلاب پا‌گرفته و رشد کرده‌اند.

اصولا طنزنویسی به‌خصوص در کشوری مثل ایران کار سختی است؛ آدم‌ها با تحمل اتفاقات ناگوار بی‌شمار و تلخی‌های آزاردهنده، آن‌قدر جدی می‌شوند که خنداندن‌شان تقریبا غیرممکن می‌شود. ضمن این‌که حکومت هم تحمل کار طنز، که معمولا به دنبال نیش و کنایه به دستگاه‌های حکومتی است را تحمل نمی‌کند. حالا کار به این‌جا رسیده که تقریبا همه طنزنویسان سرشناس ایرانی مهاجرت کرده‌اند، نشریه طنز و فکاهی منتشر نمی‌شود و برنامه طنز قابل تاملی هم از رادیو تلویزیون پخش نمی‌شود.

ابراهیم نبوی، پیش از این‌که با ستون طنز خود در روزنامه‌های «جامعه» و «توس» محبوبیت پیدا کند، در هفته‌نامه «گل‌آقا» کار می‌کرد؛ طنز نویسان دیگری مثل «عمران صلاحی» و «هادی خرسندی» و تعدادی دیگر هم که قبل از انقلاب وارد این کار شدند، با هفته‌نامه «توفیق» کار خود را شروع کرده بودند.

بچه «جوادیه» که دنبال آدرس «خونه بهار» بود

عمران صلاحی در سال ۱۳۸۵ که درگذشت، تقریبا همه نشریاتی که در آن‌ها کار طنز کرده بود، تعطیل شده بود. او پیش از این‌که طنزنویس باشد، شاعر بود ولی همه او را به نوشته‌های طنز در نشریات مختلف به یاد می‌آورند. اسفند ۱۳۲۵ در محله «امیریه» تهران به دنیا آمد، ولی شهرت ادبی خود را زمانی که ساکن خیابان «جوادیه» بود به دست آورد.

او که برای محک زدن قریحه خود شعر به انجمن‌های ادبی مختلف سر می‌زد، به‌طور اتفاقی یک سروده طنز را به نشریه «توفیق» فرستاد و آن‌ها هم از کارش استقبال کردند. عمران صلاحی از بیست سالگی رسما عضو تحریریه «توفیق» شد و مطالبش را با اسامی «بچه جوادیه»، «ابوطیاره»، «ابوقراضه»، «مداد»، «زرشک»، «زنبور» و چند امضای دیگر در آن‌جا منتشر می‌کرد.

در توفیق با «پرویز شاپور» و «کیومرث صابری» آشنا شد. با اولی تا زنده بود دوستی کرد و با دومی به نشریه گل‌آقا رفت و سال‌ها کار طنز را ادامه داد. با این حال، وزنه شاعری در کارنامه عمران صلاحی چندین‌بار سنگین‌تر از کار طنز او بود. در نوجوانی در انجمن‌های ادبی با «حسین منزوی» رفاقت کرد و در ادامه کار به در شب شعر «گوته» شعرخوانی کرد. او به واسطه «نادر نادرپور» به رادیو رفت و در آن‌جا استخدام شد.

پس از انقلاب هم حضور در انجمن‌های ادبی را رها نکرد. انجمن‌هایی که از «محمد مختاری» و «احمد شاملو» گرفته تا «علی باباچاهی» و «رضا براهنی» در آن‌ها رفت‌و‌آمد داشتند. او اگرچه کار طنز را در از اواخر دهه ۱۳۶۰ با نشریه گل‌آقا ادامه داد، اما مطالب او در نشریات ادبی مثل «دنیای سخن»، «آدینه» و «کارنامه»، آثار طنز او را بر سر زبان انداخت.

نویسنده‌ای که اولین کار جدی خود را در یک نشریه طنز شروع کرد و تا آخرین ماه‌های زندگی دست از طنزنویسی برنداشت، شاعر برجسته‌ای بود که اشعارش تلخی سرگردانی یک نسل را روایت می‌کرد. روزی در کنایه از اوضاع سخت زندگی در ایران نوشت: «تنها درآمد امسال ما پدرمان بوده»، که به دل خیلی‌ها نشست. جایی اما سرود: «آهای فلک که گردنت از همه‌مون بلندتره / به ما که خسته‌ایم بگو/ خونه بهار کدوم وره» که سال‌ها بعد ترانه‌ای شد روی صحنه، با تصویر «مهسا امینی» در پس زمینه‌اش.

👈مطالب بیشتر در سایت ایران وایر

طنزنویسی که دو بار از ایران رفت

«هادی خرسندی» احتمالا تنها بازمانده طنزنویسان مجله توفیق است. او اگرچه کار خود را سال ۱۳۴۰ با توفیق شروع کرد، اما در ادامه چندان دل خوشی از نوع طنز این مجله نداشت. خرسندی معتقد است که «توفیق» مجله‌ای جنسیت‌زده و مناسب قشر مذهبی بود که به‌شکلی غیرعمدی، به مرور به ابتذال کشیده شده بود.

او از توفیق به «تهران مصور» و «کاریکاتور» رفت، ولی با نوشتن در ستون انتقادی «حاشیه پرداز» در روزنامه «اطلاعات» بود که شناخته شد؛ با این حال، نوشتن در روزنامه کم‌کم موجب دردسر هادی خرسندی شد. او که همزمان با نوشتن در روزنامه اطلاعات، کارمند وزارت «اطلاعات و جهانگردی» شده بود، بعد از چند شکایت از سوی مقامات به وزیر تقاضای انتقال و ماموریت به خارج کرد و در دفتر لندن این وزارت‌خانه مشغول به‌کار شد.

رابطه او با حکومت بعد از انقلاب هم خوب نشد. او ۲۶ بهمن ۱۳۵۷ به تهران برگشت و بعد از انقلاب مشغول طنز نوشتن برای روزنامه کیهان شد، اما یک ماه‌ونیم بعد، وقتی که عده‌ای به‌خاطر مطالب انتقادی‌اش علیه انقلابیون تندرو مقابل روزنامه تجمع کرده و علیه‌اش شعار «اعدام باید گردد» سر دادند، دوباره به لندن برگشت، اما هیچ‌گاه طنز را رها نکرد.

هادی خرسندی حال و با ایران‌وایر آخرین شرح حال خودش را هم به طنز گفت: «در کودکی به‌دنیا آمدم، از مادری حامله و پدری پشیمان. هفتاد و پنج سال است برای رسیدن به آینده‌ای بهتر کوشش می‌کنم. مهم‌ترین کاری که امروز می‌کنم، کمک به شرکت‌های داروسازی است. آن‌ها سعی می‌کنند من نه حالم خوب شود نه بمیرم، تا همین‌طور دارو مصرف کنم. من هم دارم با آن‌ها همکاری می‌کنم. دو فرزند نزدیک به پنجاه دارم که برای دیدن آن‌ها باید با وکیل‌شان تماس بگیرم. دو تا نوه دارم که توی اینستاگرام هستند. همسرم با تلفن پیش دوستانش از من تعریف می‌کند اما با خودم حرف نمی‌زند. به مسافرت علاقه دارم، اما نمی‌دانم به کجا بروم. جوک‌های تازه را دوست دارم ولی قبلا آن‌ها را شنیده‌ام. همیشه برای کسانی که می‌روند به کلیسا دعا می‌کنم. از وقتی آلزایمر گرفته‌ام پارکینسونم خوب شده، چون یادم می‌رود تکان بخورم.»

هادی خرسندی طنز‌نویس را آدم آزادی‌خواهی می‌داند که با همه ارکان قدرت درگیر است. می‌گوید ابراهیم نبوی طنزنویس خوبی بود که «عقرب دوری از وطن جگرش را بد نیشی زده بود.»

درباره سبک طنزنویسی ابراهیم نبوی، خرسندی به ایران‌وایر می‌گوید: «سبک مخصوص خودش را داشت. علاوه بر طرز مقاله، بیشتر کارهای ستونی‌اش کوتاه‌نویسی‌هایی بود جمع و جور. تکنیک‌اش چنین بود که یک خبر یا رویداد را کالبدشکافی می‌کرد، آیه آیه، تکه تکه، راجع به آن می‌نوشت. از زوایای مختلف، ابعاد گوناگون موضوع را بررسی می‌کرد و پیش می‌رفت. شماره شماره، بند به بند، مثل ماده‌های قانون! در انگلیسی این سبک را Bullet Point Writing می‌گویند.»

او یک نمونه ماندگار از این دست کارهای ابراهیم نبوی را نوشته «پنج دلیل روشن: عملیات یازده سپتامبر را ایرانی‌ها انجام ندادند» دانست و گفت که او طنزنویسی بود که مطلب را به‌زور علامت تعجب به خورد خواننده نمی‌داد.

طنز موردپسند بیت

شاید شناخته‌شده‌ترین طنزنویس پس از انقلاب، کیومرث صابری باشد. او اگرچه کار خود را با مجله توفیق آغاز کرد و با هادی خرسندی و عمران صلاحی در آن مجله هم‌دوره بود، اما پس از سال ۵۷ با انقلابیون همراه شد و همراه ماند.

کیومرث صابری که از بیست‌سالگی مشغول طنزنویسی برای توفیق شده بود، بعد از انقلاب در دوره ریاست جمهوری «محمد‌علی رجایی»، مشاور فرهنگی او شد و بعدا با ریاست جمهوری «علی خامنه‌ای» همچنان مشاور فرهنگی باقی ماند. از همان هنگام رابطه دوستی میان این طنزپرداز و علی خامنه‌ای شکل گرفت.

صابری در دهه شصت طنزنویسی را با نوشتن در ستون «دو کلمه حرف حساب» روزنامه اطلاعات از سر گرفت و در نهایت هفته‌نامه گل‌آقا را در سال ۱۳۶۹ منتشر کرد.

ابراهیم نبوی که خود در دهه هفتاد برای گل‌آقا می‌نوشت، درباره رابطه علی خامنه‌ای و کیومرث صابری بعد از انتشار گل‌آقا نوشت: «سال اول رهبری نظام در نامه‌ای گل‌آقا را ستود و از آن حمايت کرد. اما در سال دوم نامه‌ای از دفتر رهبری آمد که در آن تلویحا از این‌که در شماره ويژه نوروز اثری از اسلام و انقلاب نبود، انتقاد شده بود. اين نوشته معنی‌دار بود. از آن پس صابری تصميم گرفت مجله را از سياست دور کند. همین رابطه دوگانه صابری با حکومت، نگاه طنزپردازان و مخاطبان را به او متفاوت کرد. ابراهیم نبوی نوشت که در آخرین سال کار گل‌آقا تلفن‌هایی که از سوی نهادهای امنیتی می‌شد کیومرث صابری را نگران کرد و وادار به تعطیلی نشریه.

با این حال وب‌سایت‌های حکومتی ایران پر است از تمجید گل‌آقا و کیومرث صابری؛ از جمله خاطرات متعددی از تعریف «روح‌الله خمینی» از طنز کیومرث صابری در ستون روزنامه اطلاعات.

هادی خرسندی درباره او به ایران‌وایر می‌گوید: «طنزپردازی که همراه حکومت است، وقت خود را تلف می‌کند. این به دَرَک، وقت ما را هم تلف می‌کند. گل‌آقا یک نشریه فکاهی بود. یعنی خنده‌دار. خنده‌دار بود ولی طنز نبود.»

کیومرث صابری در نهایت خودش گل‌آقا را سال ۱۳۸۱ تعطیل کرد و دو سال بعد به‌دنبال ابتلا به سرطان خون در ۶۳ سالگی درگذشت.

از زندان تا لندن

یکی دیگر از طنزنویسان ایرانی که ساکن لندن شده، «محمدرضا عالی‌پیام»، ملقب به «هالو» است. او هم از جمله نویسندگانی است که در دهه ۱۳۶۰ در دستگاه‌های حکومتی چون صداوسیما، سپاه و وزارت خارجه فعال بود، اما به مرور به فیلم‌سازی و فعالیت شرکت تبلیغاتی بسنده کرد و در عوض، اشعار طنز انتقادی می‌سرود.

با این حال، چیزی که موجب بازداشت او و خروج‌اش از کشور و مهاجرت به لندن شد، حکم ۱۶ سال زندان به‌دلیل سرودن اشعار طنز و دیگر فعالیت‌های سیاسی این شاعر و طنزنویس بود. محمدرضا عالی‌پیام، بارها به‌دلیل فعالیت‌های خود بازداشت شده بود، اما از نوشته‌های اعضای خانواده‌اش این‌طور بر می‌آمد که هر بار بازداشت، دشواری‌های خودش را داشت.

سال ۱۳۹۵ وقتی این طنزنویس را پس از بازگشت از پاسارگاد بازداشت کردند، عروس او در اینستاگرام نوشت که فعالیت سیاسی‌اش موجب شده همه دارایی‌اش، از موسسه تبلیغاتی و فیلم‌سازی گرفته تا خانه و ماشین‌اش را از دست بدهد و فعالیت حرفه‌ای او ممنوع شود.

در برابر طنز او چاره‌ای جز خندیدن نداشتید

اگر سرنوشت طنزنویسان مطرح ایرانی مهاجرت بوده است، «علیرضا رضایی» احتمالا در میان دلتنگ‌ترین مهاجران ایرانی جای داشته است.

او که در دوران دانشجویی در مازندران به اجرای نمایش‌های طنز پرداخته بود، بعد از دانشگاه کار طنز را به‌طور پراکنده ادامه داد. بعد از اعتراضات ۱۳۸۸ به ناچار مهاجرت کرد و مدتی با «کامبیز حسینی» در نوشتن برای برنامه‌های طنز «پارازیت» و «پولتیک» همکاری کرد. زندگی علی‌ضا رضایی در غربت حدود ۹ سال طول کشید و در ۴۴ سالگی درگذشت.

کامبیز حسینی، تهیه‌کننده و مجری برنامه طنز رادیویی و تلویزیونی درباره همکاری با علیرضا رضایی به ایران‌وایر گفت که او آن چیزی که اصل و پایه طناز بودن است را داشت. به گفته کامبیز حسینی، علیرضا رضایی در بیان کردن و انتشار آن‌چه به نظرش طنز بود، ابایی نداشت.

او اضافه کرد: «علیرضا این شجاعت را داشت که بدون ترس از قضاوت شدن، آن‌چه به نظرش طنز بود را به نام خودش و با امضای خودش عرضه کند و سرش را بالا بگیرد و شرمنده نباشد. ویژگی بارز او طبیعی بودنش بود. علیرضا برای تولید طنز نیاز نداشت زور بزند، فکر کند و حساب و کتاب کند. او خودش را ول می‌کرد و هر آن‌چه به ذهنش می‌رسید با اعتماد‌به‌نفس عرضه می‌کرد.»

این مجری برنامه‌های طنز به ایران‌وایر گفت که علیرضا رضایی، طنزنویسی بود که کارش را به‌طور غریزی بلد بود و انجام می‌داد. به گفته او علیرضا رضایی مخاطب را می‌خنداند چون خودش به جک‌هایش می‌خندید. جوری طنز خود را بیان می‌کرد که مخاطب چاره‌ای جز خندیدن نداشت.

اما همین طنزنویسی که مخاطب را هر طور شده می‌خنداند، دل‌تنگ ایران بود و به گفته کامبیز حسینی دل‌تنگی‌هایش را وارد طنز می‌کرد. آدم غمگینی که کارش خنداندن دیگران بود. مرگ او در جوانی سرنوشت تلخ دیگری برای یک طنزنویس ایرانی مهاجر رقم زد. هر چند به گفته هادی خرسندی، کم نیستند طنزپردازان و کمدین‌های آمریکایی که سرنوشت تلخ و مرگ غم‌انگیزی داشته‌اند: از «رابین ویلیامز»، «فردی پرینز» و «چارلز روکت» گرفته تا «تپنی هنکوک» و «ری کومبس».



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy