جامعه ما "فیلسوفان و روشنفکران" التقاطی، بسیار داشته و دارد، التقاط در معنای نوعی درهم آمیختنِ مفاهیم ناهمگن و گاه متضاد، قرو قاطی کردن و چیدمان ناهمسازها، و تعدیل و تقلیل (Adjustment & Diminution) در مفاهیم کلیدی فلسفی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ست.
این مجموعه از" فیلسوفان و روشنفکران" دستاوردهایی مثبت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی درعرصههای مختلف نظری و رفتاری داشتهاند که نمیباید و نمیتوان نادیده گرفت همانگونه که زیان باریهای فکری و نظری و کردارشان را.
افراد این مجموعه دو دسته بودند که من فقط از چند نمونه در حد یاد آوری نام میآورم تا نسل جوان به تحریک" روشنفکر ستیزان" همۀ کاسه کوزهها را برسر یک یا دو گرایش فکری و سیاسی نشکَنَند.
دستهای از این نوع " فیلسوفها و روشنفکرها" در درون و وصل ِ به ساختار حکومتی در رژیم پهلوی و دستهای مخالف این رژیم بودند. برای نمونه احمد فردید و فخرالدین شادمان و احسان نراقی مورد لطف و توجه دربار بودند ودر وزارت خانهها و رادیو و تلویزیون هم شغلها و برنامهها داشتند، اما گروهی ازجمله علی شریعتی وجلال آل احمد در زمرۀ مخالفان حکومت پهلوی بودند. این مجموعه علیرغم اختلاف هایی در سیاست و فرهنگ، کشکولی از غرب ستیزی، مدرنیته هراسی، خردستیزی و گاه ناسازگار با اومانیسم با نگاهی به سنت و گذشته بودند.
احمد فردید، فخرالدین شادمان، داریوش شایگان، سید حسین نصر، جلال آل احمد، علی شریعتی، چند نمونهاند. برخی از این مجموعه یا به قولی "ارواح ِ سرگردان روشنفکری"، همراه با بسیاری از روحانیون و آخوندهای معمم و مکلا با طرح غرب زدگی و مدرنیته هراسی به عنوان یک نوع بیماری تاریخی و فرهنگی به دنبال بومی گرایی و بازگشت به گذشته و سنتها و اصالت"خویشتن خویش" بودند.
افکار این مجموعه برای دو نسل فریبنده مینمود، افکاری برگرفته و اقتباس شده از انتقادهای روشنفکران غربیِ منتقد به غرب و مدرنیته، که گاه در زرورقِ " اسلامی و شرقی" عرضه و تبلیغ و ترویج میشدند.
۱
احمد فردید، استاد فلسفه، "دروس مقدّماتی و زبانِ فرانسه را در یزد خواند. از دارالفنون دیپلم و از دانشسرای عالی تربیت معلم کارشناسی علوم تربیتی گرفت، درس طلبگی خواند و با فلسفه اسلامی آشنا شد. دردوره جنگ جهانی دوم با آلمان همدلی داشت. بعد از جنگ به فرانسه و آلمان رفت تا به تحصیل فلسفهٔ معاصر اروپایی به ویژه اگزیستانسیالیسم و فلسفهٔ مارتین هایدگر بپردازد. او که چهار سال در سوربون درس خواند میپنداشت غرب را میباید "به مثابه نوعی هستیشناسی و شیوه زندگی کنار گذاشت، شرارت و غدهای سرطانیای که آرامش و امنیت ذهنی جامعه شرق و خاصه ایران را نشانه گرفته است". او غرب را نوعی بیمار مسری میدانست و دلهره داشت مبادا بیماریش به فرهنگ ایرانی و اسلامی سرایت کند. وی به دموکراسی و حقوق بشر باور نداشت و با دیدۀ تردید به آنها مینگریست.
" فردید در دههٔ پنجاه و شصت به درسگفتارهای خود در رشتهٔ فلسفه در دانشگاه تهران پرداخت.
"در زمانه تک حزبی حزب رستاخیز تلاش ناموفقی برای نمایندگی شهر یزد در مجلس شورای ملی کرد. تا پیش از انقلاب، فردید فردی بود علاقهمند به فراماسونری و ظاهرا" بی میل نسبت به مذهب. او شاه را نماد فره ایزدی و کاریزماتیک روز میدانست. " " فردید در دهه پنجاه مکرراً در برنامههای رادیو و تلویزیون ملی ایران حضور مییافت. برنامه "مقدمهای بر فلسفه روحانی" وی در سال ۱۳۵۱ به مدت حدوداً یک سال در ۲۵ قسمت در تلویزیون ملی ایران پخش شد. از فردید سخنرانیهایی در رادیو تلویزیون ملی در خصوص ویژگی روحانی مقدس پادشاه در تاریخ ایران باستان پخش میشد.
"فردید پس از انقلاب اسلامی خود را نامزد مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی نمود، ولی در هیچ یک رأی لازم بهدست نیاورد. "
۲
فخرالدین شادمان دکترای حقوق و علوم سیاسی از دانشگاههای پاریس و لندن، نویسنده، استاد دانشگاه، قاضی و دولتمرد دوران پهلوی و نایبالتولیه آستان قدس رضوی بود. وزیر اقتصاد و کشاورزی در دولت هژیر، وزیر اقتصاد و دادگستری در دولت زاهدی، رئیس ایرانی صندوق مشترک ایران و آمریکا، وزیر دادگستری، عضو شورای فرهنگی سلطنتی، عضو هیئت امناء کتابخانهٔ سلطنتی پهلوی، و نویسندۀ کتاب تسخیر تمدن فرنگی بود.
شادمان مسئله اصلی ایران را حمله تمدن فرنگی میدانست که اگر دفع نشود ملت ایران از میان خواهد رفت. او میپنداشت هیولای " بی شرم و دروغگوی غرب " "میخواهد ما را بنده و فرمانبردار خودکند". از نگاه وی " فکلیها و قرتیها "بزرگترین خصم ایران" و ایرانیان نابخردی هستند که "با تضعیف روح ملی به کمک سلطه تمدن فرنگی میروند". " فکلی قادر به تمایز دوست از دشمن نیست و نمیداند که فرنگی یی که "از سر کینه و عناد و به واسطه خودبینی و تعصب، اسلام را موجب بدبختی و بیچارگی ایران میخواند"، در حقیقت "دشمن دین ماست نه دوست ایران".
۳
داریوش شایگان فیلسوف و نویسنده، یکی از مهمترین نظریهپردازانِ تطابقپذیری فرهنگی جهان شرق و غرب، به زمینههای مشترک تاریخی، اجتماعی و فرهنگی میان تمدن ایرانی و تمدن اروپایی میپرداخت. وی شاگرد هانری کربن و متاثر از فردید و هایدگر، اندیشه غرب را "دشمن مرگبار اندیشه شرقی" میپنداشت که با فرهنگ منحطاش " خدایان در آن غروب کردهاند و معنویت در آن سقوط کرده است و خرد به جای وحی نشسته است و غرب در گمشدگی عمیق گرفتار شده است"
او در آثار خود که بیشتریناش به زبان فرانسه منتشر میشد، از جمله کتاب آسیا در برابر غرب، به تلاشی جدی در برابر چالش فلسفی و فرهنگی به مقابله با غرب پرداخته است. در این اثر وی مفهوم غربزدگی جلال آل احمد را گسترش داد. شایگان غربزدگی را" نه فقط جهل نسبت به غرب و ناآگاهی به تقدیر تاریخی خودمان، بلکه همراه با بیگانگی از خودمان" نیز میدانست.
داریوش شایگان سر انجام از افکار پیشین و غربستیزانه خود ابراز تاسف کرد و در نقد روشنفکری دهههای چهل و پنجاه گفت: "ما روشنفکران آن دوره پرت بودیم و تحلیل درستی از جایگاه خود در جامعه و جامعه خود در جهان نداشتیم. میتوانم اعتراف کنم که ما روشنفکران جایگاه خود را ندانستیم و جامعه را خراب کردیم... ما با اسطورهها زندگی میکنیم... باید اعتراف کنم شرمندهام که نسل ما گند زد"
۴
علی شریعتی، نویسنده و پژوهشگر دینی میپنداشت غرب "غیرمسئول و بیمقصد" با "مادیگرایی و تبدیل کردن انسان به یک شئی"، بشریت را به دل فاجعه هدایت خواهد کرد و باید بر انحطاط و از خودبیگانگی و ابتذالی که نتیجه تمدن غربی است فائق آمد.
نقد شریعتی به غرب و مظاهر گوناگون فلسفی، سیاسی، علمی و صنعتی غرب برگرفته از نقد مکاتبی شبیه مکتب فرانکفورت از غرب بود. شریعتی آزادی، دموکراسی و ارزشهای جهانشمول غرب را نفی میکرد.
شیریعتی ملغمه مسلمان شدۀ سارتر، فانون، دوبوار و نوعی اسلام سیاسی - ایدئولوژیک اعتقاد به حقوق بشر را موجب رکود و حتی قهقرا و انحراف میدانست و پیشگویانه از بین رفتن سریع الوقوع غرب را اعلام کرده بود، غربی که ازنگاه وی" همه سر و ته یک کرباسند وهمه را ذلیل و زبون و مقلد ساخته اند".
شریعتی روشنفکران و تجدد خواهانی نظیر ملکم خان و تقیزاده را افرادی میخواند که "برای غرب عنتری میکنند" در حالیکه بازگشت به تشیع حقیقی و انقلابی را نیرویی برای تحقق عدالت اجتماعی میپنداشت.
شریعتی علیرغم مخالفت آشکار با رژیم پهلوی آن چنان دستش باز بود که آزادانه در دانشگاهها و مجامع مختلف سخنرانی میکرد و در حسینیه ارشاد منبرها داشت.
۵
جلال آلاحمد، نویسنده، منتقد ادبی و مترجم، با انتشار"غربزدگی" درعرصه روشنفکری به شهرت رسید. وی راه استادش فردید را پی گرفت و نوشت "فساد یا غربزدگی مراکز جدید سریعاً رشد یابنده شهری را درمینوردد و باید از آن ترسید و به مقابله آن شتافت" و غربزدگی را نوعی بیماری و" وبا زدگی" خواند. آل احمد با ارزیابیهای شتابزده در "خدمت و خیانت روشنفکران" تلویحا روشنفکران مشروطه را قاتل شیخ فضل الله نوری پنداشت و نوشت "من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد".
آل احمد مخالف دیکتاتوری بود و در مبارزه برای دستیابی به آزادی اندیشه و بیان، و لغو هر گونه سانسور و نیز برپائی محافل اهل قلم و کانون نویسندگان ایران تلاشهای ارزشمندی کرد. وی همراه با تعدادی از نویسندگان دردیدار با امیرعباس هویدا، نخست وزیر وقت، خواستار آزادی اندیشه و بیان و لغو سانسور شد. رضا براهنی مینویسد: "... نه من و نه هیچ نویسنده دیگر نسل من نمیتوانیم اثر تلنگری را که غربزدگی جلال به ذهنیت ما زد نادیده بگیرد. جلال معتقد بود که غرب بیمار است و بیماری نیهلیسم و جنون فنآورانه و ماشینزدگی مانند طاعون جهان را تهدید میکند و نوشت "ماشینیسم کشنده زیباییها و شعر و بشریت و آسمان است". به گفتۀ رامین جهانبگلو " آل احمد میخواست ژان پل سارتر ایران باشد" " شاید اگر بیشتر عمر میکرد خود را مورد نقد قرار میداد"
۶
سید حسین نصر، فیلسوف سنتگرا و استاد علوم اسلامی در دانشگاه جرج واشینگتن آمریکا، تجدد ستیز و هراسناک از مدرنیته و غرب، خیال میکند" زوال تمدن غرب فرا رسیده است". " تجدد و مدرنیسم دچار بحران و بنبست است"، و تنها راه نجات سنتها و فرهنگ و دین و تمدن خودش است. وی وضعیت غرب را مرحله انحلال چهره انسان میپندارد. تمدن غربی را به خروس سربریدهای تشبیه میکند که پیش از آن که بمیرد حرکات سریع و بدون هدف انجام میدهد. نصر یکی از رهبران فرقهای به نام "مریمیه" است. وی از ارائه دهندگان ایده علم دینی و از صاحبنظران در موضوع نگرشهای اسلامی به علم است که آرا و نظراتش را در کتب و مقالات مختلف، از جمله مجموعه سخنرانیهایی با عنوان معرفت و امر قدسی برگزار کرد.
" "نصر در سال ۱۳۵۳ انجمن شاهنشاهی فلسفه (مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران) را بنیاد گذاشت و دورههای بلندمدّت و کوتاهمدّت پژوهشی را در زمینههای فلسفه اسلامی و فلسفه تطبیقی برای علاقهمندان دایر کرد. نصر در سال ۱۳۵۷ مسئولیت دفتر مخصوص شهبانو فرح پهلوی را برعهده گرفت."
مسعود نقرهکار
*****
برخی منابع:
مهرزاد بروجردی، روشنفکران ایرانی وغرب، تهران: انتشارات فرزان روز، ۱۳۸۴
احمد بخشایش اردستانی، هایدگر و اندیشههایش در رابطه با روشنفکران دینی در ایران، فصلنامه سیاست، دانشگاه تهران.
امیر مصدق کاتوزیان، چرا فردید هنوز مهم است؟ رادیو زمان، ۴ شهریور ۱۳۹۵
داریوش آشوری، گفتمان غرب زدگی: طغیان روشنفکری جهان سومی برای بازگشت به «خود"، بخارا بهمن و اسفند ۱۳۸۸ شماره ۷۴
عبدالله شهبازی، جایگاه شوان و نصر در فرقه مریمیه، کجاست؟، تارنمای ایبنا
داریوش شایگان، آسیا در برابر غرب، ص ۱۶۸
داریوش شایگان، مصاحبه با اندیشه پویا، شماره ۳۶، مرداد ۱۳۹۵
علی شریعتی، مجموعه آثار، بازگشت به خویشتن وبازگشت به کدام خویش، سخنرانی در دانشگاه جندی شاپور سال ۱۳۵۰ ودر حسینیه ارشاد.
کمیل بهرامی، مقاله هائی در بارۀ روشنفکری و روشنفکران
سید حسن نصر، معرفت جاودان: مجموعه مقالات، نشر مهرنیوشا، ۱۳۸۶
علی قیصری، روشنفکران ایران در قرن بیستم. تهران: انتشارات هرمس ۱۳۸۳
جلال آل احمد، غرب زدگی، انتشارات خرم
رامین جهانبگلو، گفت و گو، تارنمای " میراث خبر"، شهریور ماه ۱۳۸۴
ویکی پدیای فارسی، دانشنامه آزاد، در بارۀ هر شش "فیلسوف و روشنفکر"