Wednesday, Apr 16, 2025

صفحه نخست » اکنون "خطیر ایران" نیازمند تصمیمات سخت و دعوت جدید است

kashi.jpgدو راهی خطیر ایران؛ سیاست اصیل یا رفتن به موقعیت ادباری / فهم درست در گرو سیاست اصیل است / نمی‌توان جامعه را به سیاق صد و اندی سال گذشته اداره کرد

گفت و گوی گروه اندیشه با دکتر محمدعلی اکبری عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی

درست است که در عرصه تصمیم‌گیری سیاسی بالاخره یکی باید تصمیم بگیرد. آن که تصمیم می‌گیرد ممکن است بیشتر چپ یا لیبرال یا ناسیونالیست یا مسلمان باشد. اما شرط درست بودن آن تصمیم آن است که جامعه از حیات سیاسی اصیل بهره‌ای ‌ داشته باشد. در بستر تعامل مدام صداهای کثیر، فهم به مثابه یک کلی انضمامی رسوب می‌کند و بستری برای تصمیم درست می‌سازد

:::

این روزها همه از بحران‌های خطیر و انباشت شده سخن می‌گویند. نوبت به برون رفت که می‌رسد دو صدا به گوش می‌رسد، کسانی به صبر و شکیبایی دعوت می‌کنند اعلام می‌کنند راهی جز حل یکی یکی مشکلات نیست. صدای دیگر اما صبر را جایز نمی‌داند. همه چیز فوری است. فرمان به تبعیت از یک منجی می‌دهد. انتظار یک دانای کل را می‌کشد که از راه برسد مردم را نجات دهد. دکتر محمد علی اکبری در گفت وگو با خبر آنلاین، آدرس عجیبی می‌دهد. مقدمه هر برون رفتی را کسب «فهم درست» می‌داند. تحصیل فهم درست منوط به دعوت جدید است، و به شرط این دو، می‌توان با اعتماد بیشتر از یک تصمیم درست سخن گفت. اما فهم درست به چه معناست؟ دعوت جدید چیست؟ به نظرم توجه به مقوله «فهم درست» و «دعوت جدید» دریچه مهمی برای برون رفت از شرایط فعلی می‌گشاید.

فهم درست نه از سنخ نظرورزی‌های انتزاعی جامعه شناسان و اهل فلسفه و سیاست است، نه از سنخ اظهار نظرهای کارشناسی اقتصاددانان و متخصصان روابط بین‌الملل. اصولاً فهم به معنای سوبژکتیو نیست. به این عنوان که یک ذهن قدرتمند بتواند وضعیت را آن چنان که هست دریابد و مخاطبان منتظر و حیران خود را آگاه کند. فهم درست بیشتر شبیه یک اقدام و رویداد جمعی است: «تبیین‌هایی که ادعای فهم درست دارند، به صورت جزایر جدای از هم در جامعه ما زیست می‌کنند، بدون این که دریچه‌های گفت و گو را به روی یکدیگر باز کرده باشند تا از خلال آن بتوانند درک اجتماعی کلانی از فهم درست به مخاطب ارائه بدهند»

دعوت جدید نیز از منظر دکتر اکبری، تدوین یک مانیفست تازه با مبادی و اصول و رهنمودهای تازه نیست. بازهم با یک اتفاق جمعی مواجهیم. به جای آن که یکی از راه برسد و دعوت پیامبرانه‌ای را عرضه کند، همه صداها و نگاه‌ها باور کنند که مشروعیت هستی سیاسی‌شان منوط به وجود دیگری است: «هیچ نیرویی قادر نیست نیروی دیگر را حذف کند. اگر این نکته را در سطح سیاسی مطرح کنیم، یعنی آن که نیروهای سیاسی باید بپذیرند قادر نیستند نیروهای مقابل خود را حذف کنند. پس باید به جای رابطه حذفی به تنظیم‌کنندگی رابطه فکر کنند. در سطح اجتماعی هم هیچ گروه اجتماعی نمی‌تواند گروه دیگر را نادیده بگیرد و حق او را برای زیست اجتماعی فرهنگی مطلوب خود مانع شود. اگر این دو پیش‌فرض را نادیده بگیریم یعنی سطح تنش را بالا می‌بریم و این وضعیت بی‌تصمیمی را تشدید می‌کند» آنچه در این کلام دعوت جدید است، اقرار به وجود دیگران متفاوت است.

دعوت جدید انتقال از مدیریت دیگران، به سمت تنظیم کنندگی مناسبات تعارض‌آمیز نیروهای کثیر است. دیگری مهم‌ترین مشخصه دعوت جدید است و آن را از همه الگوهای دعوت از مشروطه تاکنون متمایز می‌کند. تنها به شرط این دعوت جدید است که فهم درستی از خود ایرانی‌مان پیدا خواهیم کرد.

ارزیابی و اظهار نظر

ابن روزها اصحاب جامعه شناسی و علوم سیاسی و اقتصاد و البته گاهی فلسفه، میاندار بحث‌ها و گفت وگوها شده‌اند. با دکتر اکبری همراهم که بحث‌ها، همه یا در چاله مباحث کلی اما انتزاعی اسیر شده‌اند یا طرح مباحث جزئی و کارشناسانه عرضه کرده‌اند. هیچ‌کدام نتوانسته‌اند درکی از سنخ «کلی انضمامی» به شرایط ایران عرضه کنند.

حتی اهل تاریخ هم که گاهی اظهار نظرهایی کرده‌اند، به لباس فیلسوف و جامعه شناس و اهل سیاست درآمده‌اند. اما به نظرم دکتر اکبری به مثابه یک مورخ، به خوبی توانسته مسیری را نشان دهد که به درک کلی انضمامی می‌رسد. درک کلی انضمامی همان درک اجتماعی است که حاصل یک پراکتیس جمعی است. ایده کلی انضمامی که واژه‌ای هگلی است، به فهم غیرسوبژکتیو اشاره دارد. فهمی که در ساحت بینا بینی و میان سوژه‌ها مستقر می‌شود و مادیت پیدا می‌کند. من قصد دارم آنچه را دکتر اکبری عرضه کرده به زبان اهل سیاست ترجمه کنم و از این زاویه ضمن همراهی کلی با نگاه دکتر اکبری به ارزیابی آن بپردازم.

از منظری ارسطویی، مقصود دکتر اکبری را می‌توان به ظهور سیاست اصیل ترجمه کرد. در این دیار هنوز هم چیزی به نام سیاست اصیل ارسطویی تحصیل نشده است. سیاست در جایی رخ نشان می‌دهد که سوژه‌های آزاد در تعامل با یکدیگر خیر عمومی را تاسیس و فهم می‌کنند. هر مرجعی که بیرون از میدان تعامل و گفت وگوی آزاد میان کنشگران آزاد درکی از خیر عمومی عرضه کند، و برای تحقق آن تدبیر کند، فرمی از سیاست از بالا را تحقق بخشیده است. فرمی که در واقع از سنخ سیاست نیست، بلکه از سنخ ارباب و بندگی است. در ایران پس از مشروطه، بستر اجتماعی ایران هیچ‌گاه قلمرو تعامل میان کنشگران آزاد نبوده است. نه به خاطر آن که استبداد سیاسی مانع شده باشد. به این جهت که اصولاً بسترهای عینی لازم برای وجود چنین سوژه‌هایی نبوده و شکل گیری استبداد سیاسی، یا نقش آفرینی داناهای کل، حاصل همین فقدان بوده است.

سوژه‌ای که احساس آزادی و استقلال کند و برای خود مرجعیتی قائل شود، نیازمند زندگی در فضای شهری است. شهر به معنای واقعی کلمه. نه شهری که یک روستای بزرگ شده است. نیازمند آموزش‌های مدرن و مدنی است. نیازمند تحولاتی در بسترهای اقتصادی و اجتماعی روی نموده باشد. نیازمند ظهور و قوت گیری طبقه متوسط شهری است. نیازمند تحولاتی در قلمرو سنت و مواریث تاریخی است که مهم‌ترین مصداق آن دین است. در فقدان این همه، اصولاً سوژه‌ بالنسبه مستقل و آزادی وجود ندارد تا اصولا سیاست اصیل رخ نشان دهد.

در میان عوامل فوق، دین نقش برجسته‌ای دارد. دین با همه آموزه‌ها و شعائر و اسطوره‌ها و مفاهیم خود، همان کلی انضمامی مد نظر هگل است. تا زمانی که اقتدار این کلی انضمامی به نحو سنتی پابرجاست، ظهور جامعه‌ای متشکل از سوژه‌های بالنسبه مستقل و خودمختار موضوعیت پیدا نمی‌کند. این به معنای ممانعت دین از شکل‌گیری سوژه خودمختار نیست. به باور هگل اصولاً فردیت خود محصول ادیان ابراهیمی است. اما تحصیل فردیت خودمختار مشروط به بازآفرینی دین در فرم و شکل تازه است. حیات دینی در بستر اجتماع مدرن نیازمند بازجایگذاری به نحوی است که نه تنها مانع از شکل گیری سوژه خودمخئار نیست، بلکه مشوق آن است.

مدرن سازی شتابان دوران پهلوی، به جای آنکه کمکی به ظهور این سوژه‌های آزاد و خودمختار کند، بسترساز دین در فرم و فهم سنتی شد و به انقلاب و شکل‌گیری جمهوری اسلامی انجامید. طنز تاریخ آن‌جاست که دقیقاً همین اقدام بود که استحکام و نیروی قدرتمند دین سنتی به منزله کلی انضمامی را در مخاطره شدید قرار داد. ناکارآمدی و فساد ساختاری نظام، بستر وضعیتی را پدید آورد که اکثر ایرانیان به رغم آن که هنوز دین‌دارند، اما جایگاهی برای دین در عرصه بینابین و حیات سیاسی خود قائل نیستند. در چنین شرایطی است که می‌توان از امکان تحقق سیاست اصیل ارسطویی سخن گفت. اینک متولیان حیات دینی موظف‌اند نقش دین و نقش خود را در بستر شکل‌گیری این سنخ تازه از با هم‌زیستی و حیات سیاسی بازیابی کنند.

حال می‌توان در ایران امروز از وضعیتی سخن گفت که هیچ امر و مرجع پیشینی موقعیت تعریف مقوله خیر عمومی مردمان را ندارد. همانقدر که دین این نقش را از دست داده، ایدئولوژی‌ها هم دیگر قادر به ایفای نقش پیشین نیستند. قطع نظر از آن که لیبرال، چپ یا ناسیونالیستی یا دینی باشند. تنها سازوکارهای عملی و جمعی حیات سیاسی است که می‌تواند فهم و تاسیس خیر عمومی را ممکن کند. این فرایند لاجرم با معضل کثرت افراد وگروه‌های اجتماعی مواجه است. دیگر آن دوران گذشت که متولیان ایدئولوژی لییرال، دینی یا متولیان چپ یا ناسیونالیست یا هر فرقه و کلام دیگر، رقابت کنند تا در سرانجام رقابت سوت پایان به نفع یک طرف به صدا درآید. نه تنها قرار است این صداهای متکثر کنار یکدیگر بدوند، بلکه جامعه هر آن ممکن است صدای تازه‌ای ابداع کند و کنار دیگران تشخص‌یابی کند.

درست است که در عرصه تصمیم‌گیری سیاسی بالاخره یکی باید تصمیم بگیرد. آن که تصمیم می‌گیرد ممکن است بیشتر چپ یا لیبرال یا ناسیونالیست یا مسلمان باشد. اما شرط درست بودن آن تصمیم آن است که جامعه از حیات سیاسی اصیل بهره‌ای ‌ داشته باشد. در بستر تعامل مدام صداهای کثیر، فهم به مثابه یک کلی انضمامی رسوب می‌کند و بستری برای تصمیم درست می‌سازد.

فهم درست دکتر اکبری محصول باغ سیاست اصیل است. برآمدن این نحو سیاست ورزی، نیازمند گشودن دریچه تازه‌ای به امروز و امکان‌های فراروی است. اغلب صداهایی که در جامعه امروز ایران با هم در ستیز و رقابت‌اند از سنخ همان مقوله‌ای هستند که دکتر اکبری با عنوان سیاست اللهی از آن ها یاد می‌کند. سیاستی که متکی بر یک منجی همه‌دان است. بیش از دو دهه است که از گشوده شدن میدان رقابت میان این صداها می‌گذرد. اما هیچ کدام نتوانسته‌اند گوی رقابت از دیگری بربایند. ممکن است چند صباحی در نتیجه یک خشم جمعی یا بمباران تبلغیاتی یک صدا به طور موقت سنگین شود و متولیانش را امیدوار کند. اما به سرعت سرد و کم جان می‌شود و از صحنه بیرون می‌رود. همین روزها به صحنه مذاکرات باآمریکا توجه کنید. اگر مذاکرات با موفقیت پیش برود یک صدا قوت پیدا می‌کند و اگر شکست بخورد صدای دیگر.

وابستگی شدید توازن میان صداها به رویدادهای روزمره، نشان از آن دارد هیچ کدام نقش‌آفرین عرصه سیاست ایران فردا نخواهند بود. دیگر جامعه ایرانی را نمی‌توان به سیاق صد و اندی سال گذشته بسیج یا مدیریت کرد. یا حرکت به سمت الگویی بالنسبه اصیل از حیات سیاسی وجود پیدا خواهد کرد یا اینکه همه به سمت آنچه دکتر اکبری با عنوان موقعیت ادباری از آن یاد کرده‌اند پیش خواهیم رفت.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy