
دستگاه پروپاگاندای برخی از به اصطلاح جمهوری خواهان و به اصطلاح ملیون ایران تلاش می کند تا بطور مشکوکی بدیهیات تاریخ ایران را دستکاری و تحریف نمایند. یکی از این دستکاری ها در ارتباط با رضاشاه بوده و می باشد. آنان نقش مدافع و مداحان استبداد سلطنتی را دارند و با نوشته ها و سخنانی در فضای مجازی و غیرمجازی که هیچگونه انطباقی با واقعیت تاریخی و مستندات تاریخی در مورد رضاخان میرپنج ندارند نشر می دهند. آنان با جعل تاریخ کودتای سید ضیاء و رضاخان را فعالیتی عادی در تاریخ سیاسی ایران جلوه می دهند. برخی پا را فراتر گذاشته اند و رضاخان را ملی گرا و همطراز با محمد مصدق قرار داده اند. اگر وجدان تاریخی مان را فعال نکنیم در چند سال آینده این ستایشگران استبداد یا دنباله روان آنان مدعی خواهند شد که اساسا در سوم اسفند ۱۲۹۹ کودتائی رخ نداده است و از روی خیرخواهی و انسان دوستی انگلیس به رضاخان کمک نموده تا به قدرت برسد.
پر واضح است کمبود وجدان تاریخی در جامعه باعث رونق گرفتن پروپاگاندای پوچ استبدادیان و مداحان استبداد می شود و در نتیجه شرایط برای به قدرت رسیدن استبدادیان مهیا می گردد. از طریق انتقال تجربه ها به جامعه بویژه نسل جوان و نسل های بعدی است که وجدان تاریخی بیدار میگردد. اگر وجدان تاریخی در دوران انقلاب فعال میشد هرگز خمینی حامی شیخ فضل الله نوری و کاشانی کودتاچی روی کار نمی آمد. پس وجدان تاریخی بما می گوید که باید تجارب منتقل شوند تا راه و روش مبارزه با استبدادیان گوناگون روشن شود.
در این راستا می باشد که انتقال تجربه تاریخی را برای بیدار کردن وجدان تاریخی وظیفه خود دانسته ام و تاریخ را آنطور که واقع شده است را بیان نمایم. جامعه و ملتی که وجدان تاریخی اش ضعیف باشد به استقلال و آزاد و دمکراسی نخواهد رسید. زیرا از خود نمی پرسیم چرا و به چه علتی ایران و ایرانیان بعد از ۱۵۰ سال تلاش برای اصلاح جامعه و مبارزه بر علیه استبداد و استبدادیان هنوز حکومت های خودکامه یکی پس از دیگری بر ما حکومت می کنند و به آزادی و دمکراسی نرسیده ایم و در این وضعیت هستیم. این سوالی است که پاسخ اش را با رجوع به گذشته و نگاهی تاریخی به عملکرد سیاسی و تفکر کردن سیاسی مان باید جستجو کنیم. با بیدار کردن وجدان تاریخی مان است که می توانیم ذهنیت خود و جامعه را عوض کنیم و به باورهای دمکراتیک نائل آییم. آنگاه دموکراتیک فکر کردن را می آموزیم و دموکراتیک عمل کردن را عمل خواهیم کرد. به تبع آن هدف مان تنها و صرفا سرنگونی حکومت های خودکامه نخواهد شد بلکه هدف مان تاسیس یک جامعه دموکراتیک از شهروندان صاحب حق و حقوق خواهد بود و برای رسیدن به این مهم لازم می باشد از حکومت خودکامه و توتالیتر حاکم عبور کنیم.
در مطلب پنجم مختصر گونه ای از اقدامات جاه طلبانه و سرکوبگرانه رضاخان را از کودتای اول در سوم اسفند ۱۲۹۹ تا منصب شدنش به رئیس الوزرائی آوردم. تمامی اقدامات رضاخان عمدتا توسط انگلستان برنامه ریزی می شد.
حکومت دیکتاتوری رضاخان با حمایت انگلیس و توافق روسیه شوروی برسرکارآمد، در قبال آن رضاخان قول داد که منافع «انگلیس و روسیه شوروی» را تضمین کند وترکیب کابینۀ وی بیانگر تمایلات و خواسته های هر دو سفارت می باشد.
محمد علی مجد مینویسد: با گذشت زمان، نقش بریتانیا در قدرت بخشیدن و ابقای رضاخان آشکارتر گردید. ویلیام اچ. هورنیبروک، وزیر مختار آمریکا در ایران، در سال ۱۹۳۴ صراحتاً در گزارش خود مینویسد: «فقط همین حقیقت که شاه کنونی تاج و تخت خود را مدیون بریتانیاییها و اعضای کابینه هم به نوبه خود پُستهایشان را مدیون شاه هستند به تنهایی کافیست که هر ناظر عاقلی را بر آن دارد تا پیش از آنکه باور کند پسر عموهای انگلیسیمان نفوذشان را در پایتخت ایران از دست دادهاند، بایستد و چشم و گوش خود را بیشتر باز کند. از این فرصت استفاده کرده و تقریباً به دقت ارتباط اعضای کابینه با بریتانیاییها را بررسی کردهام. مطمئن هستم که بیشتر از سه چهارم آنها را قطعاً میتوان حامی بریتانیا دانست، البته نه از روی انتخاب، بلکه از روی ترس. با دقت که امیدوارم ماهرانه هم بوده باشد، زیرِ زبان تعداد قابل ملاحظهای از مقامات ایرانی را درباره موضوع نفوذ بریتانیا کشیدهام. البته به گمانم آنها از بریتانیاییها، بیشتر از هر خارجی دیگری، نفرت دارند، ولی از آنها میترسند، و در نهایت احترام به هرگونه توصیهای که از سفارت بریتانیا صادر شود عمل میکنند.(۱)
دکتر رسول رئیس جعفری، استاد تاریخ اقتصادی، با رجوع به مستندات مختلف معتقد است که برنامه تغییر حکومت یا تغییر شاه قاجار روی میز انگلیسی ها بوده است.
او می گوید: «سر پرسی کاکس»، مامور بین النهرین در تلگرامش به وزارت خارجه انگلستان میگوید باید در تهران در جستجوی عناصر میانه روی غیر بلشویکی باشیم که معتقدند این کشور تنها با کمک ما نجات خواهد یافت، ادامه داد: او میگوید ما باید معاهده دیگری تدوین کنیم که مجلس آن را بپذیرد و حکومت اعلیحضرت پادشاه بریتانیا بتواند باز هم به ایران کمک کند. کاملا ممکن است در چنین معاهدهای تغییر شاه یا تغییر سلسله از ما خواسته شود که البته ما برای انجام این خواسته درنگ را جایز نخواهیم دانست، یعنی کاملاً برنامه تغییر حکومت یا تغییر شاه روی میز بوده است. وزیر مختار انگلیس در تهران بر اساس این پیشنهاد میگوید من در حال حاضر سرگرم گردآوری عناصری هستم که «سر پرسی کاکس» در خط مشی اول پیشنهاد کرده و این مشکلتر از آن چیزی است که در لندن تصور میشود. این موضوعی بود که نورمن سفیر بریتانیا در ۲۴ بهمن ۱۲۹۹ عنوان کرده است و میگوید ممکن است ترک قوای بریتانیا و یا تغییر شاه لازم شود و اگر کارها با نظم پیش رود بدون مشکلی جدی انجام خواهد شد، اما من به امکان تغییر در سلسله معتقد نیستم تنها چیز دیگری که میتواند جایگزین دربار فعلی شود یک جمهوری است که البته من از آن بیمناک هستم که بسیار زود شکل جمهوری شوروی را به خود بگیرد.
انگلیسی ها به صراحت در اسناد رسمی خود عنوان کردند که باید تغییر شاه، ایجاد جمهوری یا یک دیکتاتوری اتفاق بیفتد، یادآور شد: آیرون ساید فرمانده نیروهای نظامی بریتانیا در ایران در دسامبر ۱۹۲۰ برای یافتن آن نیرو وارد قوای نظامی ایران شد ۱۷ آذر ۱۲۹۹ به وزارت جنگ نوشت یک افسر ایرانی توانا باید فرماندهی قزاقها را به دست بگیرد و این موضوع بسیاری از مشکلات را برطرف میکند و به ما مجال میدهد تا با مسالمت و آبرومندی این کشور را ترک کنیم. از سوی دیگر میگوید میگویند باید مسئله کودتا و خلع سلاح یک چهره مدنی و یک چهره نظامی داشته باشد. چهره مدنی به سید ضیا طباطبایی که قبلاً ضد بلشویک و مورد اعتماد بریتانیا و روزنامه نگار بوده و سابقه جدی در برخورد با طبقات اشرافی داشته است رسید.(۲)
محمّد قلی مجد پژوهشگر ایرانی در کتاب « از قاجار به پهلوی » با استناد به «اسناد وزارت امورخارجه آمریکا» علل سقوط حکومت مشیرالدوله و صدارت رضا خان را اینگونه بررسی می کند: کرنفلد می افزاید:« سفر شاه از همه بیشتر رضاخان را خوشحال کرد. {در واقع باید بگویم} براساس اخبار موثّقی که به من رسیده است او در پی این است که ولیعهد نیز کشور را ترک کند تا با استفاده از این فرصت خود را نایب السلطنه کند. شکّی نیست که روس ها به این قضیه تن نداده و مخالفند.» امّا دوران سلطنت قاجارها به سرآمده بود: «رسیدن به ریاست وزرا پایان آمال و آرزوی رضاخان نیست . وی درصدد است سلطنت غیررسمی کنونی خود را به شاهنشاهی قانونی تبدیل کند؛ البتّه این کار به همین زودی انجام خواهد شد. خانوادۀ سلطنتی نیز متوجّه شده است که به روزهای پایان عمر خود رسیده است. ولیعهد و همچنین سالار السلطان، عموی شاه، صراحتاًبه من گفتند که سلسلۀ قاجار نیز محکوم به فناست.
در ۱۲ نوامبر ۱۹۲۳ رضاخان اعلامیه ای صادر کرد: « همه می دانند که در یک کشور مستقل هیچ چیز از این بدتر نیست که فردی از آن ملّت به آلت دست عمّال خارجی تبدیل شده یا به بیگانگان اجازه دهد در امور سیاسی کشور دخالت کنند.» کرنفلد در این زمینه می نویسد: « کاملاً آشکار است این اعلامیه برای اغفال کسانی منتشرشده که گمان می کنند رئیس الوزرا به مدد سفارت های خارجی به این منصب رسیده است وقراراست آلت دست ودرخدمت آنان باشد.» روزنامۀ طوفان در این زمینه می نویسد :« این بیانیه با حسن نیّت صادرنشده است؛ صادرکنندۀ آن کسی است که نفوذ سفارت های خارجی در شکل گیری کابینۀ وی مؤثّر بوده است.» ( رالف اچ،ساپر،نمایندۀ کمپانی سینگر،بریتانیا را عامل اصلی کناره گیری مشیرالدوله معرّفی می کند):«رئیس الوزرای پیشین با شروط قرارداد ما موافقت کرده بود و آن را به هیأت وزرا و میلسپو نیز ارائه کرده بود و درنظرداشت ماه آینده این قرارداد را به عنوان لایحه به قوّۀ مقنّنه معرّفی کند. می توان گفت مخالفت بریتانیا تا اندازه ای در سقوط او نقش داشته است. رضاخان اکنون رئیس الوزرا وعملاً دیکتاتور ایران است. این روزها او در رکاب شاه است و او را تا مرزهای کشور بدرقه میکند. شاه احتمالاً در اروپا خواهندماند.» انگلیسی ها نتوانستند خوشحالی خود را از این وقایع پنهان کنند.
در مجمع سالیانه بانک شاهنشاهی ایران در لندن در دسامبر ۱۹۲۳، سرخیو بارنز، رئیس، با اشتیاق فراوان انتصاب رضاخان را اعلام می کند و می گوید:« شاهنشاه ایران در حال ترک ایران و سفر به اروپا بود» و سپس اضافه می کند : « سال گذشته خبرازپیروزی ای دادم که تشکیلات نظامی سردار سپه به همراه خود آورده و سخن ازآرامشی به میان آوردم که سراسر ایران رادرنتیجۀ کنترل نظامیان قرار گرفته؛ سردار سپه اکنون با به دست آوردن فضای عمل بیشتر تلاش می کنند توانایی اجرایی خود را بیشتر به کارگیرد ... و به نظر می رسد که با ارتشی متشکّل از سرداران مردمی و وفادار، ایران به سمت نظمی مستحکم و ثباتی بیشتر پیش می رود که سالهاست ایران هرگز به خود ندیده است.» (۳)
بر اساس«اسناد وزارت امورخارجۀ آمریکا» از کتاب محمّدقلی مجد« از قاجار به پهلوی» حکومت دیکتاتوری رضاخان با حمایت انگلیس و توافق روسیه شوروی برسرکارآمد، در قبال آن رضاخان قول داد که منافع «انگلیس و روسیه شوروی» را تضمین کند وترکیب کابینۀ وی بیانگر تمایلات و خواسته های هر دو سفارت می باشد که در زیر میخوانید:
رضا خان در ۷ اکتبر ۱۹۲۲ استعفای خود را از وزارت جنگ اعلام کرد؛ یک سال بعد از پس گرفتن«استعفای»خود،در نهم اکتبر ۱۹۲۳،رضاخان دست به کودتا[یی دیگر] زد در ۲۸ اکتبر ۱۹۲۳ بر مسند ریاست وزرا تکیه زد:« وزیر جنگ بدون درنظرگرفتن مراحل قانونی، قوام السلطنه،رئیس الوزرای پیشین را دستگیر کرده و به زندان انداخته است؛ دستگیری شماری از افراد برجسته نیز انتظار می رود. وزیر جنگ مدّعی است که مدارکی علیه اودارد که ثابت می کند قوام درصدد توطئه بوده است. با این حال بسیاری بر این عقیده اند که این تنها بهانه ای است برای سرنگون کردن دولت و حاکم کردن دیکتاتوری بر کشور. اوضاع بسیار وخیم است.» بعدازظهرروز دوشنبه، ۹ اکتبر ۱۹۲۳ ، قزّاق ها منزل قوام السلطنه را محاصره و پس از دستگیری قوام، اورا به وزارت جنگ منتقل کردند. یک هفته بعد، زمانی که کرنفلد گزارش خود را می نویسد، وی همچنان در بازداشت به سر می برد. ترس از تکرار حوادث پس از کودتای سوّم اسفند ۱۲۹۹ و دستگیری های فراوان، باعث شد که جوّ متشنّجی در شهر حکمفرما گردد. کرنفلد اذعان می کند که اتّهام توطئه چنین که به قوام نسبت داده شده است، تنها بخشی ازنقشۀ رضاخان برای رسیدن به نخست وزیری است:
براساس گزارش های موثّقی که به دست ما رسیده است، مجازات تعیین شده برای قوام از این قراراست: تبعید از ایران ومصادرۀ بخش قابل توجّهی از اموال وی. من کاملاً مطمئن هستم که اتّهام وارده به قوام هیچ پایه و اساس درستی ندارد و نابجاست. امّا مجازاتی که برای وی تعیین شده دقیقاً متناسب با خواسته ها ونقشه های وزیر جنگ است.شاه،یکشنبه بعدازظهر، ۱۳ اکتبر، مرا به گفتگوی کوتاهی دعوت کرد به من گفت که وزیر جنگ می کوشد به هر نحو ممکن پس از سرنگونی دولت مشیرالدوله، به مقام ریاست وزرا دست یابد.
از آنجا که وی امیدوار است به هدف خود دست یابد، لذا سعی می کندهر گونه مانعی را، از سر راه خودبردارد. ایران به شدّت ازنداشتن رئیس الوزرایی کارآمد رنج می برد. اکنون تنها سه تن ممکن است متصدّی این مقام شوند:مستوفی الممالک، مشیرالدوله وقوام السلطنه. از آنجا که مجلس چهارم در آخرین اقدام خود، کابینۀ مستوفی الممالک را ردّ صلاحیت کرد، بعید به نظر می رسد که شاه تا زمان تشکیل مجلس پنجم، او را به عنوان رئیس الوزرا انتخاب کند. مشیرالدوله هم کمترین اشارۀ وزیر جنگ باعث استعفایش می شد. بنابراین تنها کسی که به حساب می آمد قوام بود. و همین، برای ازمیان برداشتن دلیل کافی بود؛ وزیر جنگ نیز همین کار را کرد؛ ودقیقاً با این کار هم شاه و مشیرالدوله را مرعوب کرد؛ و هم به آرزویش دست یافت. در رابطه با مصادرۀ اموال قوام می توان گفت که ازمدّتها قبل رضاخان در فکر این کار بوده است؛ حتّی پیش از آنکه دوستانش توطئۀ قوام علیه جان او را کشف کنند. با توجّه به اینکه وزیر جنگ همۀ ثروت هنگفتش را از طریق اخّاذی و زورگیری به دست آورده، بدون شک اموالی را هم که دادگاه به عنوان جریمه از اقوام می گیرد، به خود اختصاص خواهد داد.
همانطورکه کرنفلد پیش بینی کرد، قوام به شرط اینکه ایران را ترک کند و به اروپا برود، در ۲۲ اکتبر از زندان آزاد شد. پس از تبعید « هیچکس در مورد توطئه ای که به قوام نسبت داده میشد سخن به میان نیاورد وماجرا کاملاً فراموش شد و اصل ماجرا در هاله ای ازشکّ و تردید فرو رفت.» همانطور که ازنوشتۀ کرنفلد برمی آید، مشیرالدوله به شدّت ازرضاخان می ترسید:
«مشیرالدوله اگرچه از معدود سیاستمداران ایران است که می توان ادعای شرافت و پاکدامنی و با فرهنگی کند،امّا به شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت نیز شهرت دارد. این مسامحه و دست به دست کردن او هم ممکن است ناشی از همین شکست اخیر باشد. روابط او و وزیر جنگ روزبه روز بدتر می شود. وزیر جنگ در عمل دیکتاتور مطلق ایران است وهمۀ امور را در دست دارد. اقدام اخیر وی درزندانی کردن بدون محاکمه قوام، به شدّت به اعتبار و حیثیت کابینۀ فعلی لطمه زده است. مشیرالدوله آشکارا ازگرفتن تصمیمی قاطع دراینباره واهمه دارد.»
مشیرالدوله در ۲۲ اکتبر ۱۹۲۳ از کار کناره گیری کرد: « شب گذشته رئیس الوزرا استعفای خود را تقدیم کرد که مورد پذیرش شاه قرار گرفت. وزیر جنگ از سوی انگلیسی ها حمایت می شود، از هر وسیله ای برای فشار آوردن به شاه استفاده می کند تا او را به نخست وزیری منصوب کند.» گوتلیب نیز در مورد کناره گیری مشیرالدوله در ۲۲ اکتبر،چنین اظهارنظر می کند:« کاملاً روشن است که رضاخان ، وزیر جنگ ، به ریاست وزرا منصوب می شود.» تلگرام کرنفلد در ۲۹ اکتبر ازاین قراراست:«رضا [خان ]به منصب ریاست وزرا دست یافت. وی هنوز تشکیل کابینه نداده است. شاه در چهارم نوامبر عازم اروپا می شود.رضاخان همواره مورد حمایت بریتانیا بوده است، امّا هرگزموفّق نشده بود اطمینان روس ها را جلب کند.... تا وقتی که روس ها مخالف نخست وزیری اوبودند. شاه به خوبی توانست در مقابل فشارهای وی ایستادگی کند. برای ازمیان بردن این مخالفت ها وی کاملاً آماده بود هرگونه تضمینی که روس ها مطالبه کنند ، بپردازد.»
گوتلیب در این باره می نویسد: « من کاملاً مطمئن هستم که رضا خان دیروز به سفارت شوروی رفت تا ایشان را متقاعد کند برای تشکیل کابینه تحت ریاست خود، از وی حمایت کنند و مقامات شوروی نیز به دو شرط حاضر شدند از وی حمایت کنند. اوّل این که چندین تن ازملیّون را وارد کابینه خود کند؛ دوّم ، منافع روسیه در شمال ایران را کاملاً تضمین و قبول کند... گفته می شود رضاخان به هر دوی این خواسته ها تن در داده است...» کرنفلد در نوشته های خود توضیح بیشتری در این زمینه می دهد و همانطور که پیش از این ذکر شد، پس از تبعید قوام السلطنه به دست رضاخان، مشیرالدوله استعفا داد:« اگرشاه نمی دانست که سفارت روس به نخست وزیری رضاخان رضایت ندارد، وزیر جنگ در کار خود عجله نمی کرد. وزیر جنگ نیز به هر طریق برای مصالحه با سفارت روس فرصت را از دست نمی دهد. زمانی که شاه متوجّه شد هیچ قدرت خارجی از او حمایت نمی کند، تسلیم شد و ۲۸ اکتبر رضاخان را به ریاست وزرا منصوب کرد ودرهمین زمان اعلام کرد برای معالجه کشور را به مقصد اروپا ترک خواهد کرد.»
در ۲۹ اکتبر ۱۹۲۳ رضاخان کابینه خودرامعرّفی کرد:« مطالعۀ سوابق اعضای کابینه، ملاک های انتخاب رئیس الوزرا راکاملاً روشن میسازد وشکّی در این زمینه باقی نمی گذارد . آشکار است که وی امیدوار است هر دو سفارت را از خود راضی کند؛ دو قدرتی که به او کمک کردند به خواستۀ خود برسد. مدیرالملک،یکی از دوستان کاملاًشناخته شدۀ انگلیسی ها،به تازگی به عنوان رئیس معاونت خوار و بار در وزارت مالیه برگزیده شده است. از سوی دیگر، روس ها احتمالاً به ذکاءالملک گرایش داشته باشند؛ وی در دوران خدمت خود در کابینه مستوفی الممالک به عنوان وزیر خارجه، خوش خدمتی خود را به روس ها بر همگی آشکار ساخت.»(۴)
رضاخان پس از مطمئن شدن از استحکام مقام خویش در نخست وزیری و حذف کردن تمام موانع ممکنه با شتاب هر چه تمامتر در صدد پایان دادن به سلطنت قاجار بود، تا بر تخت سلطنت نشیند و تاج شاهی بر سر نهد. تنها مانعش قانون اساسی مشروطه بود که سلطنت را در اولاد مظفرالدین شاه ثبیت کرده بود. رضاخان و ایادیش روزوشب طرح های مختلف می ریختند تا این مانع را از پیش پای او بردارند. نخست به فکر افتادند تا احمد شاه را راضی به استعفا نمایند. اما بر فرض راضی کردن،او به استعفا سلطنت به برادرش یا یکی دیگر ازخانوادۀ اش می رسید. در این صورت مانع برطرف نمیشد. با این حال رضاخان یکی از رجال دولت را به فرنگ می فرستد تا شاه را تطمیع کند و از او استعفا بگیرد و آن شخص از شاه جواب منفی می شنود، بازمیگردد. در نهایت از این نقشه منصرف شده،به نقشۀ دیگر می پردازند و آن نقشه ایست که ناپلئون بناپارت در فرانسه کشید و از راه ریاست جمهور موقّتی دست خود را به اریکۀ سلطنت فرانسه رسانید.
در نوشته بعد توضیح خواهم داد چگونه رضاخان کودتای دوم خود را عملی کرد و خود را شاه خواند.
ادامه دارد
محمدعلی مجد، انتخاب رضاخان به پادشاهی و نقش بریتانیا (در اسناد وزارت خارجه آمریکا)، نشریه مطالعاتی و پژوهشهای سیاسی
رسول رئیس جعفری، «نگاهی به فرایندهای قباحت زدایی از کودتاها و تحریف تاریخ ایران» سایت جماران نیوز
جمال صفری، مصدق، نهضت ملی و رویدادهای تاریخ معاصر جلد ۹ ص ۱۹- ۲۰
جمال صفری، مصدق، نهضت ملی و رویدادهای تاریخ معاصر ایران جلد ۹ به نقل از - محمّدقلی مجد « از قاجار به پهلوی » مترجمین رضا مرزانی - مصطفی امیری - ناشر: مؤسّسۀمطالعات و پژوهشهای سیاسی - ۱۳۸۹ - صص ۲۵۵ - ۲۵۸)
مطلب قبلی...

حدیث نفس عظما، مهران رفیعی

حدیث نفس عظما، مهران رفیعی
مطلب بعدی...

هر بهار، ابوالفضل محققی

هر بهار، ابوالفضل محققی