Saturday, Apr 19, 2025

صفحه نخست » به بهانه‌ی یک نامه؛ درباره‌ی یک نسل، یک شاه و ما، بهروز فتحعلی

Behrouz_Fathali.jpgخانواده‌ کامکار، بی‌تردید از چهره‌های برجسته‌ موسیقی معاصر ایران هستند؛ خانواده‌ای که نه‌تنها هنر ورزیده اند، بلکه با نجابت و فروتنی خاصی، سهم خود را در فرهنگ این سرزمین ایفا کرده اند. در رفتار و گفتار آنان، آنچه به چشم می‌آید، نوعی از روحیه‌ نسل گذشته است: نسلی که در بنای جامعه نو, تلاش می ورزید و در عرصه سیاست, جانب میانه را می گرفت. این میانه لعنتی را! میانه ای که بظاهر، معقول و مسئولانه بنظر می رسید اما در خود, بلایی بنام "بی‌موضعی‌" را نهان داشت.

اینکه سخن از خانواده کامکار رفت, به بهانه‌ نامه‌ای است که بتازگی از سیاوش کامکار, که از نسل سوم کامکارهاست, در فضای مجازی منتشر شده است. نامه ای که محتوای آن, برائت جستن از پادشاهی خواهان و همردیف قرار دادن آنان با نیروهای چپ و راست و در یک کلام: جانب میانه را گرفتن است. یعنی تلاش برای کنار آمدن با همه! یعنی اسیر همان بلای "بی موضعی" بودن!

متن این نامه, مرا به دو تجربه و تأمل تاریخی دیگر کشاند. تجربه و تأمل نخست, به مراسم بزرگداشت زنده یاد دکتر محمد علی مجتهدی باز می گردد. این شخصیت نامدار را کمتر کسی است که نشناسد. وی در سال های پیش از بهمن سیاه ۵۷, همزمان با استادی دانشکده فنی دانشگاه تهران, مدیریت دبیرستان البرز را نیز که افتخار تربیت بسیاری از نسل های جوان ایران را در مسیر کسب مدارج بالای تحصیلی در کارنامه خود داشت, عهده دار بود. او همچنین در دوره هایی, رئیس دانشگاه پهلوی, دانشگاه ملی ایران و دانشکده صنعتی پلی تکنیک تهران می بود و مسئولیت تأسیس دانشگاه صنعتی آریامهر نیز که به دستور مستقیم شاه انجام گرفت, با نام او گره خورده است.

روزی فیلمی را که از مراسم بزرگداشت دکتر محمدعلی مجتهدی تهیه شده بود, می دیدم. این مراسم, در یکی از شهرهای آمریکا و به همت شاگردان پیشین دکتر مجتهدی و در حضور او ترتیب داده‌ شده بود. در قسمت پایانی برنامه، دکتر مجتهدی پشت میکروفون رفت تا از شاگردان سابق خود قدردانی کند. زمانی که لب به سخن گشود, سراپا گوش شدم. گمان می‌کردم اکنون این استاد گرانقدر, اشاره‌ای به حکومت دورانساز پهلوی کرده و از محمد رضا شاه و خدمات درخشان او یاد خواهد نمود. با اشتیاق منتظر بودم تا او بویژه از نقش کلیدی شاه در شکل‌گیری نهادهایی که او خود نیز در ایجاد آنها فعال بود, سخن بمیان آورد. اما در اوج حیرت, دیدم تنها به تکرار دوباره و دوباره همین یک جمله بسنده کرد:

«برای ایران کار کنید، به ایران فکر کنید.»

اخیرا نیز, کلیپی از کلاس درس استاد و شاعر نامدار کشور, دکتر شفیعی کدکنی, در حضور دانشجویانش دیدم که در آنجا به تلویح می گفت که اثر یک سیاستمدار برجسته, در زمان حیاتش شناخته نمی شود و گذشت زمان, قدر و مرتبه او را آشکار می کند. البته مثال های او در این مضمون, قوام السلطنه و وثوق الدوله بودند. از این استاد گرامی و برجسته نیز, سخنی از محمد رضا شاه نشنیدم. در خوش بینانه ترین حالت, شاید می شد چنین استباط کرد که ایشان با صنعت کنایه, به نوعی از محمد رضا شاه نیز قدردانی کرده است.

این سکوت دکتر مجتهدی و یا شاعر گرانقدر, شفیعی کدکنی, در باره‌ شاه و سازندگی های آن روزگار درخشان، تنها منحصر به آنها نیست. چنین رویکردی, در سال های پس از انقلاب ویرانگر ۵۷, هم در آنان و هم در دیگر شخصیت های همطراز آنان از همان نسل، چه آنان که در زمان شاه, به خطا, رو در روی حکومت شاه ایستاده بودند و چه آنان که خود به نوعی, با پروژه‌های مدرن‌سازی دوران پهلوی درگیر بودند، کمابیش رایج بوده و هست. بسیاری, غالباً ترجیح داده اند که نامی از شاه به زبان نیاورده و یادی به نکویی از او و خدمات بزرگ او نکنند; مبادا به آنها برچسب «سلطنت‌طلب» زده شود. به دیگر سخن, به شاه، در تمامی این سال های جمهوری نکبت اسلامی, نه‌ تنها مخالفان، بلکه بسیاری از موافقان نیز کم‌لطفی کرده اند; گاه از روی ترس، گاه از روی مصلحت!

برخی اوقات فکر می‌کنم هنوز هم حتی, بسیاری از کسانی که شعار «جاوید شاه» را سر می‌دهند، آنچنان که باید شاه را نشناخته اند.شاه را باید محصول یک دوران تاریخی منحصر‌به‌فرد دانست. کسی که همزمان, در برابر سه جبهه می‌جنگید:

- اسلام‌گرایان شیعه

- جریان چپ

- خطر نفوذ شوروی

اما او بی‌عیب نبود. عیب بزرگ شاه, با آنکه همواره هشدار می داد که ما از تمدن بزرگ می گوییم اما دشمنان, در صدد ایجاد وحشت بزرگ هستند, بی‌علاقه گی او به حفظ قدرت بود! با این وجود, وجوه بزرگ شخصیتی شاه بسیار بود. شاه, یک میهن پرست به معنای واقعی کلمه بود و در تمامی سال های حکومت خود, در راه رفاه و سربلندی ملت خود از هیچ کوششی دریغ نورزید. در زمان پادشاهی او بود که در مبارزه با فقر وعقب ماندگی, زیربنایی‌ترین پروژه‌های نوسازی کشور رقم خورد. او مسیری را در پیش گرفت که رو به سوی توسعه و رفاه میهن داشت و در این راه, دستاورد های درخشانی را برای کشور بجا گذاشت.

در شرایط خطیر کنونی کشور, دیگر فرصتی برای تردید و یا کتمان این حقیقت باقی نمانده است که تنها راه نجات و سعادت کشور, بازگشت به ریلی ست که رضاشاه و محمد رضا شاه برای توسعه ایران ترسیم کردند.

دربرابر تابش آگاهی بخش انوار حقیقت نباید ایستاد. تنها راه ثمربخش, گفت‌وگو با نسل‌ جوان‌ و نخبه است. نسلی که باید دریابد که سیاست, داشتن «موضع سیاسی» است; سیاست، چیزی فراتر از خواندن کتاب و تحلیل وقایع تاریخی است؛ سیاست, عمل است، تجربه است. هیچکس با مطالعه صرف، بنا یا تکنسین نمی‌شود؛ باید ساخت، باید آزمود، باید زمین خورد و دوباره برخاست.

سپاس از کامکارها، که بی‌آنکه بدانند، بهانه‌ای شدند برای این درد دل و یادآوری این جمله بورخس که:

«گاهی آدمی, در خلوت خود باید بیاندیشد که چه حرف هایی را نمی خواهد با خود به ابدیت ببرد.»

سعدی, این استاد بی نظیر سخن نیز, آنچه را که من در ده ها سطر, قصد بیانش را داشتم, در این دو بیت گزیده خود, به بهترین شکل ممکن, بیان نموده است:

گرچه پیش خردمند, خامشی ادب است

به وقت مصلحت, آن به که در سخن کوشی

دوچیز طیره عقل است, دم فرو بستن

به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی

بهروز فتحعلی



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy