Wednesday, Apr 30, 2025

صفحه نخست » خویشتن ناخویشآگاه (عصر تیرگی فرهنگ ایران)، نیکروز اعظمی

Nikrooz_Azami_3.jpgبه بهانه کتاب تازه ام که با همین عنوان در دست انتشار است

آنچه از آن به "خویشتن ناخویش‌آگاه" تعبیر می‌کنم، دو قلمرو بنیادین دارد: نخست، خویشتن فردی که در هیأت یک شخصیت مستقل متجلی می‌شود؛ و دیگر، خویشتن فرهنگی که در کلیت یک سنت و تاریخ، هویت می‌یابد. هر انسانی، در هر جای این جهان پهناور که زیست کند، می‌تواند با بال‌های اندیشه‌ی خویش به سوی افق‌های دوردست پرواز کند. اما گستره‌ی این پرواز وابسته به میزان فعالیت ذهن و نیروی کنجکاوی اوست. در این عرصه، هیچ فردی بر دیگری برتری ذاتی ندارد؛ آنچه تمایز می‌آفریند، اراده‌ی آدمی در بیدار کردن و به کار انداختن نیروی تفکر است، همان‌گونه که فرهنگ‌ها نیز در نوع و میزان بهره‌گیری از قوای اندیشگی، از یکدیگر متمایز می‌شوند.

اگر از دریچه‌ی رویدادها به سیر تحولات فکری ایرانیان بنگریم، درمی‌یابیم که حیات ذهنی این فرهنگ، جز در دایره‌ی مقدسات دینی، گستره‌ای نیافته است. این همان نقطه‌ای است که تأمل در آن ضروری می‌نماید: ماندگاری در مرزهای بینش اعتقادی، چه کهن و چه نو، هنگامی که در ادوار متوالی همچنان تعیین‌کننده باقی بماند، چیزی جز انس و خوگیری ناخودآگاه با آن نیست.

برای نمونه، اگر در پیوند با شاعران بزرگ ایران تأمل کنیم، درمی‌یابیم که ناخودآگاه فرهنگی ما به حافظ نزدیک‌تر است تا خیام. دلیل این امر آن است که حافظ، خود و به تبع او ما را، در محدوده‌ای رمزآلود همچون «استاد ازل» و «دور گردون» راه می‌برد، اراده و توان خودشناسی ما را به نیرویی فراانسانی حواله می‌دهد. در این چشم‌انداز، ماندن با حافظ کم‌دردسرتر است تا مواجهه با خیام، چرا که همراه حافظ می‌توان در سایه‌ی تسلیم و رضا، تن به گردش روزگار سایید، بی‌آنکه تلخی بیداری و دشواری خودآگاهی خیامی، آرامش ذهن را برهم زند.

این همان "رواداری کاذب" است که بازتاب آن را در بسیاری از عرصه‌های هنری، به‌ویژه در شعر و موسیقی، مشاهده می‌کنیم؛ حال آنکه جهان فکری خیام در نقطه‌ی مقابل آن قرار دارد. هنگامی که او با صراحت می‌گوید: "ای چرخ فلک! خرابی از کینه‌ی توست / بیدادگری شیوه‌ی دیرینه‌ی توست".

در واقع، اعتراض خود را بی‌پرده بر ساحت فلک می‌افکند، در حالی که حافظ، در گفتمانی دیگرگون، همان فلک را می‌ستاید. این دو نگرش، یکی مبتنی بر "ستایش" و دیگری بر "اعتراض"، دو ساحت جداگانه‌ی فکری را ترسیم می‌کنند. اما فرهنگ ما، در اغلب موارد، ستایش را بر اعتراض ترجیح داده است، و اگر اعتراضی هم باشد، اغلب صوری و سطحی است. شاید زمان آن رسیده باشد که به این تمایز بنیادین بیندیشیم و پرسشی اساسی را پیش روی خود بگذاریم: آیا همچنان باید در دایره‌ی خوگیری فرهنگی باقی بمانیم، یا می‌توانیم با شجاعت، نیروی اعتراض را به مثابه‌ی سرچشمه‌ی خودآگاهی مهیا کنیم؟

ستایش بی‌دردسر و گریز از مسئولیت:

مقصود من از این سخن آن است که ما همواره آماده‌ایم هر ستایشی را که زحمت و تکلیف بر دوشمان نگذارد، بپذیریم و در آن سهیم شویم؛ ستایشی که خلوت آرام‌مان را برهم نزند و خواب خوشمان را آشفته نکند. از همین رو، به آسانی دست به ستایش کسانی می‌زنیم که دردسر آفرین نباشد مانند حافظ؛ یا فرهنگ باستانی را به‌گونه‌ای می‌ستاییم که صرفاً در چارچوب یک افتخار توخالی باقی بماند؛ یا از عظمت‌خواهی ایرانیان دم می‌زنیم، بی‌آنکه این "عظمت" را در قالب اراده‌ای پی بگیریم که از صافی نقد عبور کرده باشد. این در حالی است که اگر ستایش، از جنسی باشد که مسئولیت‌پذیری فردی و اراده‌ی آگاه را بطلبد، بی‌درنگ از آن گریزان می‌شویم، مانند ستایش از همبستگی ملی، که لاجرم به وظایف و تکالیفی برای فرد و اجتماع می‌انجامد. چنین ستایشی، برخاسته از آگاهی و مسئولیت است و نمی‌تواند صرفاً در حد یک احساس مبهم یا هیجانی زودگذر باقی بماند؛ اما ما از پذیرش چنین باری طفره می‌رویم، چرا که به‌راستی چیزی از مفهوم مسئولیت در خود نیافته‌ایم.

به همین سبب، نه تنها اعتراضی جدی که مستلزم پذیرش پیامدهای آن باشد در ذهنمان راهی ندارد، بلکه حتی ستایش نیز برایمان صرفاً در بی‌ثمری اش معنا پیدا می‌کند. ستایش، آنگاه که از پشتوانه‌ی اراده‌ای آگاه برخوردار باشد، از سطح یک سرگرمی فکری یا یک آرمان انتزاعی فراتر می‌رود و به نیرویی محرک بدل می‌شود؛ چنان‌که اگر به نتیجه‌ی مطلوب نرسد، لااقل در دام انفعال گرفتار نمی‌ماند. نمونه‌ی آشکار این امر را می‌توان در مفهوم "همبستگی ملی" دید، که اگر ورای فرقه‌گرایی و تعلقات گروهی مورد توجه قرار گیرد، می‌تواند بدیلی معنادار در برابر ساختارهای مسلط و تثبیت‌شده‌ی کنونی باشد. اما این، مشروط به آن است که اراده‌ای آگاه و پذیرای مسئولیت، در پس آن ایستاده باشد، و درست همین‌جاست که ما همیشه در گریز بوده‌ایم.

ستایش کاذب و اسارت ناخودآگاه:

چندی پیش، نویسنده‌ای خطاب به فردی گفته بود که سیاهی روزگار ما از "نجف"برمی‌خیزد(صحیح یا ناصحیح) و آخوند را باید به همان‌جا بازگرداند. فرد مخاطب، که با یک تشر عبدالکریم سروش از هم فرو می‌پاشد، با همراهی و همدلی مجری برنامه تلویزیونی، چنان در حس خودباوری غرق شده بود که سخن نویسنده را نامربوط و خارج از دستور بحث دانست. چنان‌که ذکر شد نویسنده، ریشه‌ی مصیبت امروز ما را در نوعی بینش برخاسته از "نجف" می‌دید؛ در حالی که "فرد مخاطب"، بی‌اعتنا به این ریشه‌ها، مشغول گفت‌وگو درباره‌ی تفاوت‌های ترامپ و پمپئو بود، گویی فلاکت امروز ما برای او نه منشأیی داشت و نه دلیلی.

این صحنه، جلوه‌ی آشکاری بود از همان فقدان "اعتراض" و "ستایش" آگاهانه، ستایشی که نمی تواند چیزی را دگرگون کند، و در عوض، نشان‌دهنده‌ی نوعی سازشگری است که خویشتن فردی و فرهنگی را به اسارت می‌کشاند. فرد مذکور خوب می‌داند که اگر بحث را به خاستگاه واقعی این فاجعه، یعنی ایدئولوژی برآمده از نجف، بکشاند، چیزی برایش باقی نخواهد ماند و تمام سرمایه‌ی ذهن اش فرو خواهد ریخت. از همین رو، در واکنش به نویسنده، با لحنی موجه‌نمایانه می‌گوید: "شما نظرتان برای خودتان محترم است، من هم حق دارم نظر خودم را به مردم بگویم."

اما آنچه در این سخن نهفته است، چیزی جز یک "ستایش" محافظه‌کارانه و عقیم نیست؛ ستایشی که به جایی نمی‌رسد و تنها توجیه‌گر وضع موجود است. او نیک می‌داند که اگر لحظه‌ای پا از این چارچوب بیرون بگذارد و منشأ واقعی فاجعه‌ای چون جمهوری اسلامی را نشان دهد، تمام ذهنیت او، که آلوده به اصلاح‌طلبی دینی و در نهایت، تابعی از ارزش‌های فرهنگ اسلامی است، متلاشی خواهد شد. به همین سبب، مقاومت او، خواه آشکار و خواه پنهان، در نهایت به همین "ستایش کاذب" بازمی‌گردد، و او در ناخودآگاه فردی و فرهنگی خود، بی‌اختیار در همین دور باطل دست و پا می‌زند. بزرگ‌ترین خطا آن است که گمان کنیم با دنبال کردن تحولات درونی یک نظام دینی، می‌توان به شناختی عمیق از فاجعه‌ای به نام جمهوری اسلامی رسید. شناخت جمهوری اسلامی نه در سطح سیاست، بلکه در ریشه‌های فرهنگی آن نهفته است، همان فرهنگی که فرد مذکور، آگاهانه یا ناآگاهانه، همچنان در حال ستایش آن است و به همین سبب نمی تواند به خویشتن فردی و فرهنگی خویش آگاهی یابد.

نیکروز اعظمی



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy