Sunday, Jul 13, 2025

صفحه نخست » چپِ ضد امپریالیست، در تقابل با منافع ملی ایران، ه. آذرخش

azarakhsh.jpgدیدگاه چپ در ایران دچار بیماری خطرناکی شده است که به‌رغم نفوذ بسیار محدود آن در جامعه، همچنان در مطبوعات تأثیرگذار است. نیروهای چپ در ایران به دلایل گوناگون، از جمله فقدان دموکراسی در اغلب مقاطع قرن گذشته، به‌جز دوره‌هایی بسیار کوتاه، هرگز در حیات سیاسی کشور به‌صورت مستقیم و مؤثر حضور نداشته‌اند. این نیروها عمدتاً به شکل گروه‌های زیرزمینی و خارج از ساختار رسمی قدرت، در نقش اپوزیسیون حکومت‌های وقت ظاهر شده‌اند. به‌ویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز، نقش عمده‌ گروه‌های چپ در نقد ستم سیاسی و اقتصادی یا در اعتراض به نبود دموکراسی خلاصه شده است ولی نقشی در ساختار اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، صنعتی، بهداشت و درمان، آموزشی یا به طور مثال محیط زیستی نداشته است. به این دلیل چپ ایرانی به دادن شعارهای کلی، ضد امپریالیستی و کلی گویی های پوپولیستی و غیرعملی آلوده شده و این فرهنگ در بخش وسیعی از پیروان آن نهادینه شده است.

در عرصه‌ی سیاست خارجی نیز، رویکرد ضدامپریالیستی و شعارهای پوپولیستی بر تحلیل‌های آنان سایه انداخته و این مسئله، در عمل اغلب برخلاف منافع ملی تمام شده است. برای درک دقیق‌تر این مدعا، چند نمونه‌ی مهم را بررسی می‌کنیم.

در آستانه انقلاب ۱۳۵۷، نیروهای چپ ایران با تمرکز افراطی بر شعارهای ضدامپریالیستی، از ارائه تحلیلی جامع، منصفانه و واقع‌گرایانه از دوران رضاشاه و محمدرضاشاه بازماندند. آنان به‌جای ارزیابی اصلاحات اقتصادی، روند مدرن‌سازی، تحولات زیربنایی و وجوه لیبرالیسم اجتماعی آن دوره، تمام ظرفیت خود را صرف مقابله با آن‌چه «امپریالیسم جهانی» می‌نامیدند کردند. این جریان، در حالی آزادی‌های سیاسی را به‌عنوان یکی از مطالبات محوری خود مطرح می‌ساخت، که نه در عمل و نه در اندیشه پایبندی واقعی به آن نداشت؛ امری که تجربه چندین دهه حکومت‌های کمونیستی در بخش بزرگی از جهان به‌روشنی آن را آشکار ساخته بود. در نتیجه، نیروهای چپ ناخواسته در هم‌سویی با یکی از ارتجاعی‌ترین جریان‌های تاریخ معاصر ایران قرار گرفتند و در سوق دادن جمهوری اسلامی برای به کارگرفتن روشهای استالینیستی از هیچ تلاشی فروگذار نکردند.

در نشریه «دنیا» (ارگان تئوریک حزب توده ایران)، مقالات متعددی در سال‌های ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۶ با محوریت افشای امپریالیسم آمریکا منتشر شد (مثلاً شماره‌های ۱۲ تا ۱۵)، بی‌آن‌که کوچک‌ترین هشدار یا تحلیلی درباره تهدید بنیادگرایی دینی و ارتجاع مذهبی در آستانه‌ی انقلاب ارائه شود.

پس از انقلاب نیز، حزب توده ایران با خوش‌بینی ساده‌انگارانه، حاکمیت نوپا را به دلیل مواضع ضدامپریالیستی‌اش تأیید و حمایت کرد. حتی زمانی که سرکوب‌های گسترده، تحمیل حجاب اجباری، تصفیه‌های سیاسی، محدودیت‌های قومی و مذهبی و دیگر فجایع آغاز شد، حزب توده همچنان مدافع سیاست‌های کلان نظام باقی ماند. در خاطرات نورالدین کیانوری (نشر اطلاعات، ۱۳۷۱)، آشکارا آمده که وی در دیدارهای خود با رهبران جمهوری اسلامی، بر حمایت بدون قید و شرط از نظام تأکید داشته، چون جمهوری اسلامی را ضدامپریالیست می‌دانست.

یکی از فاجعه‌بارترین لحظات این هم‌سویی، حادثه‌ی گروگان‌گیری در سفارت آمریکا در تهران بود. این اقدام که ایران را وارد چند دهه بحران و انزوا کرد، با استقبال گسترده‌ نیروهای چپ مواجه شد. آنان، از اشغال سفارت با عنوان «سیلی محکم به دهان امپریالیسم» یاد کردند (نشریه‌ی کار، ارگان سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران، آذر ۱۳۵۸). نیروهای چپ در اطراف سفارت حضور فعال داشتند؛ دکه‌های "چای ضدامپریالیستی" برپا کردند، دیوارنگاری‌های نمادین اجرا نمودند، تئاتر خیابانی برگزار کردند و با تمام توان به این اقدام مشروعیت بخشیدند و آتش بیار معرکه شدند.

در امتداد رویکرد ایدئولوژیک پیشین، نیروهای چپ ایران در سال‌های پس از انقلاب نه‌تنها با ایجاد روابط متوازن با غرب مخالفت کردند، بلکه خواستار نزدیکی هرچه بیشتر به اتحاد جماهیر شوروی و سپس جمهوری خلق چین شدند؛ کشورهایی که در عمل، در روند توسعه ایران نقش مؤثری ایفا نکردند و در مواردی حتی به‌صراحت در تقابل با منافع ملی ایران قرار گرفتند. حمایت حزب توده از اشغال نظامی افغانستان توسط شوروی، نمونه‌ای بارز از این ترجیح ایدئولوژی بر منافع ملی بود؛ موضعی که در تضاد آشکار با امنیت منطقه‌ای و منافع ژئوپلیتیک ایران قرار داشت (اسناد دفتر سیاسی حزب، آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی).

در جریان جنگ ایران و عراق، اتحاد جماهیر شوروی با ارائه کمک‌های تسلیحاتی گسترده به رژیم بعث عراق (آن زمان عراق بزرگترین وارد کننده تسلیحات روسی بود)، عملاً در موضعی قرار گرفت که آشکارا با منافع ملی ایران در تضاد بود. با این‌حال، نیروهای چپ نزدیک به مسکو، به‌ویژه حزب توده و سازمان فداییان خلق (اکثریت)، با وجود آن‌که برخی اعضای‌شان به‌صورت داوطلبانه در جبهه‌های جنگ حضور یافتند و حتی جان باختند، در سطح موضع‌گیری سیاسی، نسبت به عملکرد شوروی سکوت اختیار کرده و همچنان اولویت را به وفاداری ایدئولوژیک خود به بلوک شرق دادند. این بی‌صداقتی در برابر تضاد میان منافع ملی و رفتار قدرتی خارجی که مدعی سوسیالیسم بود، نشان داد که بخشی از چپ ایران، در بزنگاه‌های تاریخی، نتوانست مرز روشنی میان تعهد سیاسی و وظیفه ملی ترسیم کند.

حتی پس از فروپاشی شوروی، تغییر چشم‌گیری در این نگرش‌ها پدید نیامد. معیار چپ ایران در مواجهه با مسائل جهانی همچنان نه منافع ملی ایران، بلکه مبارزه با امپریالیسم (آن‌هم به‌طور غالباً ساده‌انگارانه و تک‌خطی) بوده است. نتیجه‌ این رویکرد، تداوم بی‌اثری سیاسی، گسست از جامعه و در نهایت انفعال در برابر فجایع ملی بوده است.

یکی از نمونه‌های اخیر، واکنش چپ‌های ایرانی به بحران غزه و تقابل ایران و اسرائیل در سال ۱۴۰۲ است. (در بیانیه حزب چپ ایران مهر ۱۴۰۲، سایت bepish.org،) حملات اسرائیل محکوم شده، اما هیچ اشاره‌ای به حمله ۷ اکتبر حماس و نیز نقش فعال ایران در تشدید بحران نشده است. این نشان می‌دهد که نگاه چپ ضدامپریالیستی همچنان ناتوان از تحلیل پیچیده و چند‌لایه‌ی تحولات منطقه‌ای و جهانی، و ناتوان در تقدم منافع ملی بر اولویت‌های ایدئولوژیک خود است.

در اوایل دهه ۱۳۶۰، پس از یورش جمهوری اسلامی به حزب توده، فداییان و دیگر گروه‌های چپ، موجی از کادرها به شوروی پناه بردند. آن‌ها در آنجا برای نخستین بار با واقعیت‌های فساد، ناکارآمدی، ناسیونالیسم روسی و دخالت‌های خشن سازمان KGB در امور احزاب ایرانی مواجه شدند. این تجربه به انشعاباتی منجر شد که از جمله در شکل‌گیری حزب دموکراتیک مردم ایران نقش داشت. این جریان جدید به رهبری چهره‌هایی چون ایرج اسکندری و بابک امیرخسروی، به نقد مارکسیسم، لنینیسم و حتی بنیان‌های ایدئولوژیک چپ پرداخت. این حرکت نوید شکل‌گیری یک نیروی سوسیال‌دموکرات ملی‌گرا و دموکرات را می‌داد که در مقاطعی مورد حمایت شخصیت‌هایی نظیر داریوش همایون، خانبابا تهرانی، عبدالرحمان قاسملو و حتی بنی‌صدر قرار گرفت.

بااین‌حال، پس از گذشت بیش از سه دهه، این امید نیز کم‌فروغ شده است. حزب دموکراتیک مردم ایران و دیگر گروه‌های منشعب از چپ کلاسیک، بار دیگر به همان شعارهای ضدامپریالیستی برگشته‌اند. بیانیه‌ها و مواضع اخیرشان درباره‌ی تحولات خاورمیانه، شباهت غریبی با مواضع حزب توده در اوایل انقلاب دارد.

در بیانیه‌ی حزب دموکراتیک مردم ایران درباره حمله‌ی اسرائیل به خاک ایران (۲۳ خرداد ۱۴۰۴- اخبار روز-)، تمرکز اصلی بر محکومیت شدید این اقدام و دعوت به وحدت ملی برای دفاع از تمامیت ارضی کشور قرار گرفته است. با وجود این، در سراسر متن بیانیه، هیچ اشاره‌ای به زمینه‌ها و رفتارهای جمهوری اسلامی در منطقه، از جمله سیاست‌های فرقه‌گرایانه، حمایت از گروه‌های شبه‌نظامی، و تحریکات آشکار علیه کشورهای همسایه، نشده است. این نوع تحلیل ناقص، که بار مسئولیت تنش را یک‌سویه به طرف خارجی منتقل می‌کند، بازتابی‌ست از همان ژن ضدامپریالیستی تثبیت‌شده در بخشی از چپ ایران که همچنان مانع شکل‌گیری نگاهی واقع‌گرایانه به منافع ملی شده است. سکوت درباره عملکرد برون‌مرزی جمهوری اسلامی و نقش آن در شکل‌گیری بحران، نه تنها تحلیل را یک‌سویه می‌سازد، بلکه نشان‌دهنده تداوم یک سنت فکری‌ است که در آن دشمن بیرونی همیشه علت‌العلل است، و مسئولیت داخلی عمداً نادیده گرفته می‌شود.

این گرایش ایدئولوژیک نه‌تنها در تحلیل و سیاست‌ورزی شکست خورده، بلکه نتوانسته با دیگر نیروهای سیاسی ملی و دموکرات وارد اتحاد یا ائتلافی برای تحقق حداقل مطالبات مشترک سیاسی شود. ناتوانی در شکل‌دهی به «اتحاد عمل» برای ایجاد فضای دموکراتیک یکی از نتایج مهم همین نارسایی ایدئولوژیک و تنگ نظری‌هاست.

چپ ایران امروز نیز، علیرغم فقدان پایگاه اجتماعی گسترده، همچنان در رسانه‌ها و فضاهای روشنفکری فعال است. بنابراین، چالش فکری با این گفتمان و ترویج تفکری مبتنی بر منافع ملی، توسعه‌گرایی، عقلانیت سیاسی و سازوکارهای دموکراتیک در سطح وسیع تری از گرایش های سیاسی و به ویژه کنشگران سیاسی و مدنی داخل کشور، اهمیتی حیاتی دارد.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy