Wednesday, Jul 16, 2025

صفحه نخست » اگر این شکست به نقطه‌ای برای بیداری بدل نشود، سرنوشت ایران چیزی نخواهد بود جز...

perpanchi.jpgمهدی پرپنچی - جنگ دوازده‌روزه میان ایران و اسرائیل، فراتر از هزینه‌های نظامی و سیاسی آن، به نقطه‌ای تعیین‌کننده در ذهنیت جامعه ایران بدل خواهد شد. جنگی که شاید از نظر نظامی همچنان ادامه پیدا کند، اما از منظر روانی، به پایان رسیده است: پایانی به سود واقع‌بینی، و به زیان توهم و خودفریبی. برای میلیون‌ها ایرانی، این جنگ تصویری عریان و بی‌پرده از وضعیت امروز ایران و نظام جمهوری اسلامی ترسیم کرد: ساختار سیاسی فاسد، فرسوده و ناکارآمد، مردم خسته و سرخورده، اقتصاد منزوی، بیمار و غیرمولد، جامعه‌ چندپاره و سردرگم، و نیروی نظامی ناتوان در برابر تهدید! تصویری دهشتناک که نه با تبلیغات و دامن زدن به احساسات ملی‌گرایانه قابل ترمیم است، و نه با امنیتی‌سازی فضا قابل انکار.

ناتوانی حکومت در مهار جنگ و تبعات آن و ضعف شدیدش در روایت‌سازی، در کنار سکوت یا بی‌تفاوتی بخش بزرگی از جامعه، نشانه‌ای روشن از شکافی است که سال‌هاست میان مردم و حاکمان، عمیق‌تر می‌شود. مردمی که به‌درستی خود را وارث تمدنی کهن و سرزمینی پهناور می‌دانند، شاهد آن بودند که کشوری نوساز و کوچک، شکستی تحقیرآمیز را بر حاکمان نالایق‌ ایران تحمیل کرد. پیامدهای تلخ نزدیک به پنج دهه سیاست‌های مداخله‌جویانه جمهوری اسلامی، به‌وضوح پیش چشم ایرانیان آشکار شد و آنان را با جایگاه و امکانات واقعی کشورشان در جهان، آشنا‌تر کرد. آنان همچنین دریافتند که صرف‌نظر از میزان مخالفت یا موافقت‌شان با نظام سیاسی کشور، هزینه سیاست‌های مخرب آن را مردم ایران یک‌جا می‌پردازند و خواهند پرداخت. آنچه این رویداد را به یک نقطه عطف در ادراک تاریخی ایرانیان از وضعیت فعلی خود بدل می‌کند، هم‌زمانی آن با تحولی زیرپوستی در لایه‌های اجتماعی ایران است.

نسل جدید، نه با آرمان‌های انقلاب، که با عمل‌گرایی، خواسته‌های فردی، رفاه‌محوری و نگاه جهانی زندگی می‌کند. نسلی که در بستر شبکه‌های اجتماعی، بازارهای آزاد دیجیتال و سبک زندگی جهانی رشد کرده است، پیوندی با مفاهیمی چون «آرمان‌های جهان اسلام» یا «مقاومت منطقه‌ای» احساس نمی‌کند. خواسته‌ی این نسل، زندگی عادی، آزادی فردی و فرصت توسعه است، نه تکرار روایت‌های انقلابی. شکاف میان جمهوری اسلامی و این نسل، دیگر صرفاً سیاسی یا نسلی نیست؛ بلکه به سطحی تمدنی رسیده است.

جمهوری اسلامی کماکان در چارچوب ادبیات امنیتی دهه شصت شمسی و ایدئولوژی‌های شکست‌خورده دهه هفتاد میلادی عمل می‌کند، در حالی که نسل امروز ایران در جهانی دیگر تنفس می‌کند. از همین‌رو، حتی جنگی با این ابعاد نیز نتوانست انسجامی عاطفی یا ملی حول حاکمیت پدید آورد؛ برعکس، احساس شکست، بی‌پناهی و بی‌اعتمادی را در دل جامعه عمیق‌تر کرد. در کنار این تحولِ نسلی، روایت تاریخی نیز در حال بازنویسی است. ایرانیان، به‌درستی به تاریخ و تمدن گذشته خود افتخار می‌کنند، اما جهان امروز را نمی‌توان با شکوه تاریخی دیروز اداره کرد. قدرت در عصر حاضر، محصول توسعه، دیپلماسی، فناوری و پیوند با اقتصاد جهانی است.

شکست در این جنگ، فرصتی است برای بازنگری. فرصتی برای عبور از توهم قدرت نظامی به واقع‌گرایی ملی. برای درک این حقیقت که امنیت و رفاه، بیش از هر چیز، به داشتن حکومتی دموکراتیک و توسعه‌محور و بازسازی رابطه‌ دولت و ملت و پیوستگی با دنیای مدرن وابسته است، نه به بازتولید دشمنی و انزوا. شکست جمهوری اسلامی در جنگ با اسرائیل را باید در امتداد شکست‌های تاریخی ایران، از چالدران تا ترکمانچای، درک کرد: لحظاتی که ضعف ساختاری، غرور بی‌پشتوانه و انکار واقعیت، به تحقیر ملی انجامید.

آن شکست‌ها، هرچند تلخ، به بیداری نخبگان و آغاز مسیر اصلاح انجامید.

اما امروز، خطر بزرگ‌تر است: نظامی که نه‌تنها شکست می‌خورد، بلکه جامعه را از توان بازسازی و امید نیز تهی کرده است. اگر جامعه امروز ایران، ناظر خاموش وقایع جاری باشد و تلاشی برای ایفای نقش فعال در آن نکند، اگر این شکست به نقطه‌ای برای بیداری بدل نشود، سرنوشت ایران چیزی نخواهد بود جز تکرار ناکامی‌های گذشته در شکلی سهمگین‌تر؛ یک سرزمین سوخته و ملتی شکست‌خورده، گرفتار در چنبره‌ نظامی که نه توسعه می‌فهمد، نه آداب دوران مدرن را می‌شناسد، نه صلاح ملک را درمی‌یابد، نه می‌داند چگونه بجنگد، و نه چگونه صلح بسازد.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy