تا این لحظه، در پی از دست رفتن جان بیش از یکهزار نفر از همیهنان و میایارد ها دلار از سرمایه و دارئی های ملت ایران که همراه با سرافکندنگی و تحقیر هولناکی برای مردم سربلند ایران در نتیجهی جنگ فاجعهبار دوازده روزه با اسرائیل بوده است، ،شاهد آن هستیم که نظام حاکم تلاشی آشکار و مشهود برای آنکه بدون پاسخگویی یا معرفی هیچ فردی بهعنوان مسئول این فاجعه، بهسادگی از کنار این فاجعه عبور کند.
بیش از هر چیز، حتی عناصر همیشگی و پرسروصدای اپوزیسیون جمهوری اسلامی نیز، بهطرز عجیبی، در این مورد خاص سکوت کردهاند و در عوض در پی تعقیب رؤیاها و سرابهایی غیرواقعی و خیالی برای تغییر رژیم هستند.
اما این به معنای آن نیست که پیشبرد تغییر معنادار، مطابق با آرمانهای میلیونها ایرانی - بهویژه جوانانی که اکثریت جمعیت کشور را تشکیل میدهند و نیازمند تضمین آیندهای امن و پر رونق در سرزمین خود هستند - دور از دسترس باشد. در واقع، چشمانداز گذار مسالمتآمیز از نظامی که بر ایدئولوژی بنیادگرایانه تندرو بنا شده، به سوی حکومتی انتقالی بر پایه منافع ملی و با ساختاری تکنوکرات که بتواند زمینه را برای برگزاری انتخابات آزاد و تدوین قانون اساسی جدید بر اساس حاکمیت مردم و حاکمیت قانون فراهم سازد، در طول چهار و نیم دهه گذشته هیچگاه تا این اندازه امیدبخش نبوده است.
سقوط اهرمهای منطقهای و پیامدهای آن
تردیدی نیست که حوادث یک سال گذشته، بهویژه پس از فروپاشی نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه به رهبری افرادی چون حسن نصرالله و بشار اسد، و اوجگیری آن در قالب عملیات نظامی اخیر اسرائیل و ایالات متحده علیه تاسیسات اتمی ایران و برخی از پرسنل های ارشد سپاه پاسداران، که ضمنا شامل حال برخی از مردم بیدفاع کشورما نیز بوده است، منجر به بازنگری جدی - و شاید مهمتر از آن، زیر سؤال رفتن کلیت دستگاه سیاستگذاری و فرآیند تصمیمگیری در کشور - شده که نتیجه آن چنین فاجعه بی مانندی بوده است.
آتشبس موقتی و نگرانیهای حلنشده
گرچه استقرار آتشبس شکننده در جنگ با اسرائیل - که شاید دوام آن از آتشبس چند ماه پیش میان اسرائیل و حماس هم کمتر باشد - بتواند اندکی آرامش برای رژیم اسلامی و بهویژه سپاه پاسداران و تصمیمگیران ارشد در «دولت پنهان» فراهم آورد، اما واقعیت این است که هیچیک از مسائل اصلی مورد نگرانی اسرائیل و آمریکا حلوفصل نشدهاند. افزون بر این، اگر در هفتههای آینده پیشرفت جدی در این زمینه حاصل نشود، نهتنها خبری از کاهش تحریمها در ازای توافقی احتمالی با آمریکا نخواهد بود، بلکه همانطور که اروپاییها وعده دادهاند، «مکانیسم ماشه» فعال خواهد شد و تحریمهای بینالمللی که پس از توافق برجام در سال ۲۰۱۵ برداشته شده بودند، دوباره اعمال خواهند شد؛ و این روند بحران اقتصادی ایران را بهشدت وخیمتر خواهد کرد.
خسارتدیدگان اصلی، خودِ دولت پنهان
طنز تلخ ماجرا اینجاست که بزرگترین بازندگان تصمیمات اشتباهی که کشور را به این نقطه رساندهاند، خود اعضای ارشد «دولت پنهان» هستند؛ یعنی فرماندهان عالیرتبه سپاه پاسداران و الیگارشهای ثروتمند. در واقع، بیش از سی فرمانده ارشد سپاه که پس از حذف پیشینیانشان توسط اسرائیل در آغاز جنگ دوازدهروزه، به سرعت به پستهای فرماندهی منصوب شدند، با وجود اعلام وفاداری به خامنهای، بهخوبی آگاهاند که تصمیمات سرنوشتساز پیش رو ممکن است به سرنوشتی مشابه برای آنان منجر شود.
لزوم پاسخگویی
مردم رنجکشیده ایران امروز تاوان سیاستهای فاجعهبار آیتالله خامنهای و هم پالکی هایش در «دولت پنهان» را میپردازند. بنابراین، زمان آن فرا رسیده که بهویژه پس از جنگ اخیر، مسئولان این خسارات سنگین به کشور، مورد بازخواست و پاسخگویی قرار گیرند.
بیشک، نماد اصلی شکست نظام، شخص آیتالله علی خامنهای است. با این حال، علیرغم تمام شکستها و رنجهایی که سیاستهای اشتباه او بر مردم ایران تحمیل کردهاند، رفتار او در این شرایط فاجعهبار ملی، ادامه دادن به «روال همیشگی» و انکار رخدادها بوده است! در زمانی که نهتنها مشروعیت شخصیاش بلکه مشروعیت رژیم تحقیرشدهاش از سوی نهادها و نیروهای پرنفوذ داخلی و خارجی به چالش کشیده می شود، تاکتیک او پنهان شدن پشت ظاهر عادیسازی و تظاهر به عادی بودن اوضاع بوده؛ از جمله با انتصاب دوباره برخی از اعضای مجلس خبرگان و شورای نگهبان در حالیکه مردم امروز أساسا خواستار انحلال کل این ساختارها و بالاتر از آن، لغو کلی نهاد رهبری هستند.
نکته مهم این است که حتی پس از جنگ دوازدهروزه، خامنهای کوچکترین نشانهای از پذیرش خطا یا ابراز پشیمانی از خود نشان نداده است. بر خلاف جمال عبدالناصر که پس از شکست ششروزه سال ۱۹۶۷ در برابر اسرائیل، استعفا داد (هرچند تظاهرات مردمی متعاقبا به بازگشت او انجامید)، خامنهای در حالیکه بیش از هزار ایرانی جان باختند و بیش از پنج هزار تن در اثر بمبارانهای اسرائیل مجروح شدند، به مدت سه هفته در غیبت کامل فرو رفت، و سپس، بدون کوچکترین توجهی به سطح آگاهی عمومی ، ناخداگاه از لانه خود بیرون آمد و ادعا کرد که رژیم پیروز او، «سیلی بزرگی» به دشمنان، یعنی آمریکا و اسرائیل زده است.
فراموشکاری عمدی
خامنهای همچنین تلاش کرده است شکستهای پیاپی خود در طول سه دهه گذشته را نادیده بگیرد؛ شکستهایی که کشور را به فقر و انزوا کشانده و منافع ملی مردم را فدای گرایشهای ایدئولوژیک بیاعتبار و منفور او کردهاند - گرایشهایی که حتی در میان بسیاری از علمای برجسته شیعه نیز دارای گوچکترین اعتباری نبوده و نیستند.
چه باید کرد؟
اکنون وظیفه همه ایرانیان با هر گرایش سیاسی است که خامنهای را بابت سیاستهای اشتباهش که چیزی جز تحقیر و شکست به بار نیاوردهاند، پاسخگو بدانند. زمان آن فرا رسیده است که بازنشستگی او تسریع شود، نهاد رهبری لغو گردد و ایران در مسیری تازه قرار گیرد؛ مسیری که بتواند امید را در دل همه ایرانیان زنده کند و کشور را به جایگاه شایسته خود بازگرداند.
این حرکت برای تغییر تنها از راهی مسالمتآمیز و با همکاری کسانی در «دولت پنهان» ممکن است که خود نیز از قربانیان تصمیمات خودسرانه خامنهای هستند. برای آنها، تنها راه فرار از تهدید وجودی، پیوستن به خواسته های عمومی ملت برای ساختن سرنوشتی تازه است. چنین گامی بدون شک با استقبال چهرههای سیاسی و اجتماعی محبوب و آگاه مواجه خواهد شد؛ کسانی که میدانند تنها با پرهیز از خشونت و بیثباتی میتوان از فاجعهای عمیقتر از وضعیت کنونی پیشگیری کرد - فاجعهای که حاصل حکمرانی غیر مشروع و ویرانگر آیتالله خامنهای بوده است.