Tuesday, Jul 22, 2025

صفحه نخست » نا گفته های پروژه رفراندوم میر حسین موسوی و آلترناتیو غرب، عطا هودشتیان

Ata_Houdashtian.jpgمخالفین و موافقین

پیام آقای میر حسین موسوی، نخست وزیر سابق جمهوری اسلامی که از دوران اعتراضات سال ۸۸ تا امروز به حبس خانگی محکوم شده است، بحث های زیادی را در میان محافل ایرانی در داخل و خارج کشور پدید آورد. این پیام پس از انتقاد کوبنده به سران جمهوری اسلامی، خواسته های خود را در تعامل با جهان، تغییر قانون اساسی، تشکیل مجلس موسسان، و برپایی یک رفراندم سراسری جهت تغییر نظام حاکم در ایران، اعلام کرده است.

پس از انتشار پیام مذکور، وابستگان به رژیم اسلامی آنرا شدیدا محکوم کرده و آنرا گامی در مسیر تضعیف جمهوری اسلامی، دانستند. برخی دیگر پیام مذکور را گامی در جهت حفظ رژیم دانسته اند. لیکن عده ای دیگر از آن استقبال کردند و حتی اطلاعیه ای با امضا بیش از ۸۵۰ تن از اصلاح طلبان سابق و حتی برخی از شخصیت های اپوزسیون سکولار دمکرات در دفاع از بیانیه موسوی منتشر کردند. از سوی دیگر ۱۷ تن از کنشگران شناخته شده در ایران، همچون نرگس محمدی، برنده جایزه صلح نوبل و نسرین ستوده وکیل نام آور ولی زندانی، بیانیه ای را در حمایت از ضرورت رفراندوم منتشر نمودند که بر اهمیت این جریان دوچندان افزود. آن‌ها به عاملیت مردم اشاره کردند، و همچنین از «تشکل‌ها، گروه‌ها و کنشگران» خواستند با همکاری یکدیگر زمینه را برای «برگزاری رفراندوم و تشکیل مجلس موسسان» فراهم کنند.

اما نقاط ضعف و قوت پروژه رفراندوم و بیانیه میر حسین موسوی چیست؟ جایگاه ویژه آن کدام است؟ از اولی شروع کنیم.

نادیده های بیانیه

میر حسین موسوی در بیانیه خود حمله اسرائیل به ایران را در جنگ ۱۲ روزه محکوم کرد، لیکن جمهوری اسلامی را همچون یک رژیم جنگ طلب و عامل اصلی این ستیز، مورد خطاب قرار نداده است. بیانیه از «جنبش زن زندگی آزادی» که دستاورد بزرگ مردم ایران بوده است، نامی نبرده و از مسلح کردن نیروهای اسلامی جنگ طلب در منطقه توسط رژیم اسلامی سخن نگفته است. بیانیه در برابر حملات اسرائیل، از «دفاع ملی» گفته است، گویی ستیز نظامی میان رژیم اسلامی و اسرائیل یک «جنگ میهنی» بوده است، یعنی جنگی که در آن مردم برای دفاع از میهن خود پشتیبان حکومت وقت می باشند. که هرگز چنین نبوده است. مردم ایران در جنگ ۱۲ روزه از حکومت دفاع نکردند. و بلاخره از همه مهمتر اینکه این بیانیه پروژه رفراندوم را درشرایطی عنوان میکند که هیچ امکان عملی برای تحقق رفراندمی شفاف و با نظارت بین المللی با وجود این رژیم وجود ندارد. این همه خواننده را میتواند در هاله ای از توهم و خوش خیالی نسبت به رژیم اسلامی بکشاند، و میدان را برای برخی منتقدین صادق ، از جمله شیرین عبادی، برنده جایزه نوبل صلح، باز نگهدارد. اینها و بسیاری بیشتر از جمله انتقادهای مشروع به بیانیه مذکور است.

بیانیه موسوی و بهمراه آن بیانیه ۱۷ تن، هم اکنون میان اطلاح طلبان سابق و اپوزسیون سکولار دمکرات موجی را پدید آورده، که در درون بسیار نا همگون بوده و تا این مرحله، نه از یک ساختار هماهنگ، و نه از یک بدنه رهبری قابل عرض برخوردار نیست، و رابطه اش با خواسته های مردم نا مشخص است.

اما نقاط قوت بیانیه کدام اند؟

رفراندوم ناممکن و رفراندم ممکن

بیانیه موسوی در ضرورت تغییر قانون اساسی و ساختار نظام حاکم بر ایران، نشان میدهد که وی، بدنبال چند اقدام دیگرش در سالهای اخیر، و بهمراه بسیاری از اصلاح طلبان سابق، از جمهوری اسلامی گذر کرده و ادامه حیات این رژیم را بر خلاف منافع ملی مردم ایران میداند. در هنگام انجماد سیاسی و خطر فروپاشی رژیم از یک سو، و ناتوانی عیان اپوزیسیون کلاسیک، از سوی دیگر، این بیانیه در فضای سیاسی ایران توانسته جایی باز کند. اما میدانیم که با وجود استبداد حاکم و خامنه ای در راس آن، امکان برپایی یک رفراندوم شفاف و دمکراتیک وجود ندارد و نظارت سازمانهای بین المللی در ایران در این مسیر ناممکن است. پس چگونه موسوی مدعی برپایی رفراندوم شده است؟ در این رابطه راه های خروج و سناریوهای محتمل کدامند؟

در صورت کناره گیری و یا مرگ خامنه ای، هنوز هیچ چیز نشان نمیدهد که لایه های درونی خود رژیم سکان قدرت را از دست بدهند و رژیم سرنگون شود. در این سناریو امکان مانور اصلاح طلبان پیشین بسیار کم است. اما اگر مرگ خامنه ای به تزلزل جدی و سپس فروپاشی نظام بیانجامد، امکان مانور این گروه بسیار خواهد بود. برخی تصور کرده اند که در این صورت انتقال قدرت روندی بی دقدقه را طی خواهد کرد. اما لزوما شاید چنین نباشد. زیرا در این صورت نه فقط این گروه احتمالا تنها در میدان نخواهند بود، بلکه حتی میان خودشان ستیزهایی غیر قابل پیش بینی میتواند شکل بگیرد.

در صورت عدم وجود یک ساختار رهبری پرقدرت از اصلاح طلبان سابق، دوران ستیزها و شاید مذاکرات میان نیروهای مدعی قدرت شکل میگیرد. ویژگی این دوران هرج و مرج است، نه نظم و ثبات. در این دوران نیز امکان هیچ رفراندومی وجود نخواهد داشت. چرا؟

نخست آنکه ضامن هرگونه رفراندومی نظم سیاسی است. و برای برقراری آن، یک دستگاه منظم دولتی، اداری و نظامی لازم می آید. برنامه ریزی برای ساختار دولت جدید یک دوره پر آشوب را در بر خواهد داشت. مهمترین وظیفه دولت در این دوره ایجاد امنیت به اتکا به نیروهای نظامی است. اقدامی بسیار پر تنش و پر شکاف.

دولت در عین حال می بایست بتواند تنظیمات اداری کشور را مهیا کرده و امکانات نخستین گامها در مسیر تعامل با کشورهای غربی را مهیا میکند. و تنها در این صورت است که امکان واقع بینانه یک رفراندم دمکراتیک و دعوت از ارگانهای بین المللی برای نظارت بر آنرا میتوان تصور کرد.

دو نتیجه از این تحلیل می توان بدست داد. نکته اول اینکه نخست می بایست گذار از رژیم استبدادی محقق گردد، و سپس رفراندوم برقرار شود. و این مراحل نه در محتوای بیانیه موسوی و نه در محتوای بیانیه ۱۷ تن نیامده است. و نتیجه دوم اینکه برای تحقق این اقدام، یعنی ایجاد امنیت و نظم سیاسی، بنظر نمی آید راهی بغیر از اینکه بخشی از بدنه رژیم که ریزش را پذیرفته، به کمک پروژه رفراندم بیاید، وجود داشته باشد. گمانه این است که ریزش این بخش هم بخاطر پدیداری گسترش موج جدید در بالا، و هم تحت فشار حرکت های مردمی در پاپین، صورت خواهد پذیرفت. بنابراین حرکت مردم در این میان بسیار میتواند معادلات را تغییر دهد.

نتیجه آنکه تنطیمات بعدی، در حوزه برپایی دولت جدید با بخشی از بدنه خود این رژیم صورت می پذیرد. یعنی کلیت رژیم پیشین از میان نمی رود، بلکه بخشی از آن به رژیم بعدی منتقل میشود. نتیجه آن چه خواهد شد؟ و تا چه میزان این انتقال به دمکراتیزه کردن کشور یاری می رساند؟ چه میراثی از نظام پیشین در ساختار جدید باقی می ماند؟

یک آلترناتیو جدید در میدان

اما بنطر نمی آید که نخست وزیر سابق رژیم که ساختار قدرت در ایران را خوب می شناسد، نداند که با وجود این رژیم، امکان یک رفراندم شفاف و دمکراتیک در ایران وجود نخواهد داشت، بنابراین به چه دلیلی طرح رفراندوم را در این دوره به میان میکشد.

ایرادات مرتبط با مشکلات اجرایی طرح رفراندم واقع بینانه اند. و هیچ راهی برای توجیه آنها وجود ندارد. مگر آنکه راه دیگری برگزیده شود و گفته شود که مقصود اصلی پیام موسوی و پیام ۱۷ تن ایجاد فضای روحی - روانی ست که نتیجه سیاسی آن چنین خواهد بود که در آن مردم و مخالفین نظام انگیزه ای بیابند، امکانات گذار از رژیم اسلامی را ببینند و امیدی به آیندهِ بدون آن داشته باشند و برروی رژیم برای عقب نشینی فشار آورند. حامیان پروژه مذبور غالبا این چنین آنرا توضیح میدهند. در این صورت، طرح رفراندم بیشتر از آنکه یک طرح عملی باشد، به تلاشی برای طرح یک گفتمان بدل میشود، گفتمان گذار از رژیم. اما باوجود اینکه گفتمان گذار مدت هاست میان مخالفین محوریت داشته و فرآورده جدیدی نیست، طرح آن در شرایط پس از جنگ ۱۲ روزه، تزلزل قطعی رژیم و نیز ناتوانی اپوزیسیون کلاسیک و شکست روشهای پیشین این جریان، اهمیت ویژه ای پیدا میکند.

اهمیت ویژه این گفتمان سازی، از نگاه این قلم، برپایی یک آلترناتیو جدید است که از آنِ داخل کشور بوده و نزدیک به بدنه نظام و رانده شدگان رژیم اسلامی است. آلترناتیو جدید، صورت کهنه ای در لباس تازه است و جریانی را فرامیخواند که هم نزدیک به قدرت است و هم از ایدئولوژی نظام گذر کرده، و نزد ایرانیان متفاوت با آلترناتیوهای موجود دیگر در صحنه، جلوه میکند. در عین حال این روند به مردم خطاب میکنند و میخواهد به اتکا به اهرمهای مدنی و اجتماعی فشار بروی استبداد افزایش یابد. زیرا اگر روند جدید میخواهد توفیق یابد، تنها به اتکا به حضور فعال مردم و ایجاد یک موج اجتماعی وسیع است که از افتادن به تله باند بازی های همیشگی بالایی ها خارج میشود. این نگاه بیانیه موسوی و ۱۷ تن را بیشتر قابل پذیرش میکند.

اما برای آنکه این روند جدید هدف مند شود، و از رقابت ها و ستیزهای سیاسی همیشگی بدور بماند، راهی بغیر از برپایی یک ساختار رهبری متکثر ندارد. این ساختار می بایست بسرعت شکل بگیرد، تا گفتگوها پیش از انتقال قدرت به ستیزهای همیشگی در بعد از انتقال کشیده نشود و ثبات کشور تضمین گردد.

غرب و آلترناتیو جدید

حال از نگاه دیگری به پیام موسوی نگاه کنیم. با وجود ضربه پذیری تقریبا مطلق رژیم، بحرانهای اقتصادی و سیاسی و ناتوانی در مدیریت کشور، همه جهانیان و خصوصا خود ایرانیان داخل کشور نگران ثبات و امنیت آینده ایران هستند. به عبارت دیگر موضوع اصلی تنها گذار از رژیم نیست، بلکه کدام نیرو میتواند ثبات کشور را در جریان گذار و پس از آن با اطمینان بیشتری تعمین کند.

ایده مرکزی که میان خطوط گفتمان گذار اصلاح طلبان سابق درک میشود این است که مدل لیبی، که جنگ داخلی دستاورد آن بود، و یا عراق، که ایالات متحده کسی را از خارج به کشور آورد و یا مدل سوریه که یک نظامی خارج از دستگاه سیاسی حاکم در آن کشور قدرت را بدست، گرفت برای ایران کار ساز نیست. و چه بسا که به مدل های دیگری باید اندیشید که در آن جریانی از درون کشور که نظام را می شناسد، در قدرت جای گرفت.

اما ترجیح کشورهای غرب و ایالات متحده کدام است؟

از ذهن آنها بی خبریم اما میدانیم که در صورت فروپاشی رژیم اسلامی، به احتمال غریب به یقین، غرب خواهان یک ایران بهم ریخته و آنارشیک و در خلا قدرت نیست. حدس ما این است که غرب خصوصا ایالات متحده که خواهان جنگی پرخطر در منطقه نخواهد بود، و یک مدل قدرت با ثبات و با امنیت که در پی تعامل با جهان باشد، را ترجیح میدهد. و اینکه این مدل بی تردید نیازمند یک بازوی نظامی پرتوان برای حفظ امنیت کشور خواهد بود.

بنابراین پرسش این است که از نگاه غرب، آیا این آلترناتیو جدید که حامیانش روز به روز افزایش می یابد، ‌و خواهان تعامل با غرب است و جنس قدرت در ایران را می شناسد، شانس بیشتری برای تامین امنیت و ساختن دولت جدید و گذار مسالمت آمیز از رژیم کنونی را، بیشتر نخواهند داشت؟ افرادی از اصلاح طلبان سابق نظیر مصطفی تاج زاده، ‍نرگس محمدی، و شخصیت مستقلی همچون نسرین ستوده و بسیاری نظیر آنها که از ایده رفراندم میر حسین موسوی حمایت کردند. اما مقصود لزوما خود این افراد نیستند، بلکه نیروهای نزدیک و یا شبیه به آنها و موجی که گفتمان برخواسته از این فضا ایجاد کرده، مو رد نظر است.

اگر یک جنبش مردمی به تنهایی و بدون یک دستگاه رهبری قادر به برانداختن رژیم استبدای نیست، آلترناتیو جدید تا چه میزان همگام و در پیوند با مردم خواهد بود و تا چه میزان خواسته های مردم را انعکاس خواهند داد، تا این حرکت تکرار کرده های گذشته نباشد، تا موج جدید به یک بروکراتیسم سیاسی بالا نشین و بی حاصل بدل نشود.

جولای ۲۰۲۵



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy