Thursday, Aug 7, 2025

صفحه نخست » ایران در آستانه فروپاشی یا اصلاح، اتابک فتح اله زاده

Atabak_Fatollahzadeh_2.jpgسردرگمی، آشفتگی و چندپارچگی همچنان بر روح و روان جامعه‌ی زخم‌ خورده‌ی ایران سایه افکنده است. شواهد موجود پس از جنگ اخیر 12 روزه نشان می دهد ، اگر رهبری نظام همچنان با همین رویکرد پیش برود، جز فروپاشی کشور نتیجه‌ای در پی نخواهد داشت. شواهد نشان می‌دهد حکومت فاقد استراتژی مشخصی برای خروج از بحران است و تاکنون تغییری در گفتمان آقای خامنه‌ای مشاهده نمی‌شود.

هرچند اکثریت مردم ایران از جمهوری اسلامی ناراضی‌اند، اما این نارضایتی فاقد سازمان‌دهی، رهبری و انسجام لازم است. بنابراین در بزنگاه‌های سیاسی، کسانی می‌توانند نقش‌آفرینی کنند که از سازمان، سلاح و از پشتیبانی توده‌ای فعال و خشمگین برخوردار باشند.

جامعه‌ی ایران به لحاظ سیاسی سازمان‌نیافته است. احزاب، نهادهای مدنی و سندیکاها هنوز به‌ درستی شکل نگرفته‌اند. اگر به تاریخ ۴۵ ساله‌ی اخیر بنگریم، تنها حرکت سازمان‌یافته، جنبش سبز ۸۸ بود که به شکل مسالمت‌آمیز و حول محور میرحسین موسوی شکل گرفت و میلیون‌ها نفر را به خیابان‌ها کشاند. در مقابل، اعتراضات توده‌ای سال‌های ۹۶ و ۹۸ به دلیل فقدان رهبری و سازمان‌دهی، به‌ شدت سرکوب شد. تجربه نشان داده که این‌گونه اعتراض‌ها، محکوم به شکست‌اند.

واقعیت تلخ‌ تر آن است که هیچ نهاد یا رهبری در خارج از کشور توان سازمان‌دهی در داخل را ندارد. اگر روزی اسرائیل توان امنیتی جمهوری اسلامی را از میان ببرد یا آمریکا اقدام نظامی مستقیم کند، معادله ی قدرت به شکل رادیکالی تغییر خواهد کرد. در آن زمان، گروه‌هایی دست بالا را خواهند داشت که سلاح و سازمان داشته باشند؛ از جمله مجاهدین، پژاک، برخی نیروهای کردی، و نیروهایی در بلوچستان و خوزستان که می‌توانند به‌عنوان نیروی پیاده‌نظام اسرائیل عمل کنند. در نقطه مقابل ، نیرو های نظامی جمهوری اسلامی قرار خواهند گرفت . نتیجه چنین وضعیت دهشتناک ، چیزی جز رفتن به سمت سناریویی مشابه سوریه در ایران نخواهد بود یعنی آغاز جنگ داخلی تمام عیار ، با هزینه های سنگین و سرنوشت ساز . به‌ عبارت دیگر، در این هنگامه کسانی حرف اول را خواهند زد که اسلحه و سازمان‌دهی گسترده دارند؛ بخشی از آنان درون حاکمیت و بخشی دیگر اپوزیسیون برانداز خواهند بود.

نباید فراموش کرد که در چنین شرایطی، اهل تفکر و روشنفکران هیچ جایگاهی نخواهند داشت و کسی برای حرف های آنان تره هم خرد نخواهد کرد .

فروپاشی شوروی و جنگ داخلی تاجیکستان این را به‌خوبی نشان داد. در جنگ داخلی تاجیکستان، روشنفکران بدبخت‌ترین قشر جامعه بودند. من هنوز نامه‌هایی را دارم که از ایرانیان بازمانده در زندان‌ها و اردوگاه‌های استالینی دریافت کرده‌ام. یکی از آن‌ها، دکتر صفوی بود که در جریان جنگ های داخلی به من نوشت: «اکنون آرزوی امنیت دوران شوروی را دارم.»

در مورد سلطنت‌طلبان، تحلیل من این است که آن‌هاعملا فاقد انسجام ، برنامه و عاملیت واقعی در داخل ایران هستند . درست است که بخشی از مردم طرفدار رضا پهلوی می باشند، اما آن‌ها فاقد توان مبارزاتی ، تشکیلات و رهبری میدانی هستند . هنگام حملات اسرائیل به تهران، برخی از آن‌ها راهی شمال شدند. حکومت را نمی‌توان بدون پرداخت هزینه به‌دست آورد. اسرائیل و آمریکا نیز به‌خوبی می‌دانند که گروه نزدیک به رضا پهلوی عاملیت جدی در داخل ندارند. متأسفانه به نظر می‌رسد آقای رضا پهلوی هنوز درنیافته‌اند که نقش ایشان برای برخی قدرت‌های خارجی، بیش از آنکه سیاسی و راهبردی باشد، جنبه‌ای تبلیغاتی و مصرف رسانه‌ای دارد.

اتفاقا با برخی از هواداران رضا پهلوی در ایران در ارتباط هستم. آنان نیز مانند اکثر مردم از نظام فعلی متنفرند، اما حاضر به مبارزه‌ ی میدانی نیستند. بیشتر نگاه‌شان به سیاست، فانتزی است؛ گمان می‌کنند رضا پهلوی مانند آقای خمینی با هواپیما وارد ایران می‌شود ، و با زدن کلید برق ، کشور به دوران پیش از ۵۷ بازمی‌گردد!

یکی از تحلیل‌گران خاورمیانه در گفت‌وگویی به من اظهار داشت: «کنفرانس مونیخ، تصویری کاریکاتورگونه از اپوزیسیون خارج‌نشین سوریه را در ذهن من تداعی ‌کرد من دربسیاری کنفرانس های اپوزیسون سوریه در خارج شرکت داشتم » با این حال، اپوزیسیون سوریه - برخلاف نمونه ایرانی - در عرصه بین‌المللی از انسجام، نفوذ و چهره‌های شناخته‌شده‌تری برخوردار بود. اما آنچه در نهایت سرنوشت سوریه را رقم زد، نه بیانیه‌های خارجی، بلکه گروه‌هایی بودند که در داخل کشور سازمان، اسلحه و پایگاه عملی داشتند.

حال سؤال این است که در این شرایط پیچیده چه باید کرد؟

ما با نظامی هیولا‌ صفت مواجهیم که با نادانی و ایدئولوژی‌های قرون‌وسطایی، استبداد مذهبی را تحمیل کرده است؛ نظامی که ریشه‌های فکری آن به مفاهیم چپ‌ گرایانه‌ی ضد امپریالیستی بازمی‌گردد. به باور من این حاکمیت دشمن اصلی ملت ایران است و همچنان کشور را به سمت انزوا، تحریم و حتی جنگ پیش می‌برد.

از سوی دیگر، دولت نتانیاهو نیز در پی فروپاشی داخلی ایران است؛ هدف او، ایرانی ضعیف و حتی در صورت امکان ایرانی تجزیه‌شده است.

اگر واقع‌ گرایانه به سیاست ایران نگاه کنیم و خواهان تغییر (نه انقلاب) باشیم، باید بپذیریم که نقش فعالین داخل کشور کلیدی است. با اینکه اکنون موج انتقاد از اصلاح‌طلبان شدت یافته و همه دارند تو سر اصلاح طلبان می زنند اما نمی‌توان این طیف را نادیده گرفت. اصلاح‌طلبان، گرچه شامل رانت‌خواران و محافظه‌کاران هم هستند اما یک طبف وسیع هستند . اخیرا 190 نفر از آنان نامه نوشتند که به نظرم نوشته بدی بود . انگار قایل به این نیستند که باید چیزی تغییر بکند. متاسفانه این آقایان به نتیجه نرسیدند که بحران کنونی کشور در ساختار نظام جمهوری اسلامی حل شدنی نیست . در سوی دیگر شخصیت‌هایی مانند موسوی و تاج‌زاده یا شخصیت های پاک دامنی مانند کیوان صمیمی ها هستند که صریحاً خواهان رفراندوم و تغییر در ساختار جمهوری اسلامی شده‌اند. من آنان را اصلاح‌طلب می‌دانم، هرچند گرایش تحول‌خواه نیز دارند.

نکته‌ی مهم این است که اصلاحات، فرزند زمانه‌ی خود است و می‌تواند با تحولات زمان تغییر کند.

سؤال اساسی آن است که آیا اصلاح‌طلبان توانایی اقدام موثر دارند؟

به‌نظر من، با تمام نقدهایی که وارد است، اصلاح‌طلبان هنوز تنها جریان داخل کشور هستند که بر خلاف بسیاری از بازیگران خارجی دارای نیروی انسانی، شبکه ارتباطی با جامعه ، رهبری و بدنه فعال و تجربه سیاسی و سازماندهی دارند. اگر بتوانند بخشی از اصولگرایان را با خود همراه کنند، شاید روزنه‌ای گشوده شود. واقعیت آن است که برخی از افراد مؤثر در هر دو جناح، خواهان تغییرند. نشانه‌هایی از حرکت نیز وجود دارد، گرچه هنوز کافی نیست و نیازمند جسارت و شجاعت بیشتری است.

اگر بخواهیم واقع گرایانه به چشم انداز سیاسی ایران نگاه کنیم و از شعارزدگی فاصله بگیریم باید بپذیریم که تغییر پایدار تنها از دل جامعه و به دست نیروهای داخل کشور محقق می شود . ما چه بخواهیم و چه نخواهیم اصلاح طلبان در حال حاضر تنها جریان ممکن برای عبور از بحران هستند . این به معنای تائید همه عملکرد آن ها نیست و یا دست کشیدن از فکر و اندیشه مستقل خودمان هم نیست ، بلکه به مثابه پذیرش یک واقعیت تحمیلی اما تعیین کننده است .

من فکر می کنم در شرایط فعلی یا باید با عقلانیت به سوی تغییرات تدریجی و مسالمت آمیز رفت . یا در مسیر جنگ ، فروپاشی و تجزیه کشور ، بی هیچ افق روشنی سرگردان شد . من نمی دانم کدام یکی از این دو عملی خواهد شد اما ترک ها می گویند راه بدبختی و جهنم همیشه باز و بی انتهاست . فکر می کنم دنیا هنوز هم به آخرش نرسیده است هنوز هم می توان راهی به سوی تنفس یافت اگر خرد، عقل و جسارت باهم دوستی کنند .



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy