جنگل نمادها
سروش سرخوش - ویژه خبرنامه گویا
فضای مجازی، به ویژه در حوزهی سیاست، دیگر یک «تالار گفتگو» نیست؛ یک «جنگل نمادها» است. در این جنگل انبوه و تاریک، بقا نیازمند تصمیمگیریهای آنی است. مغز انسان، که برای صرفهجویی در انرژی تکامل یافته، برای ناوبری در این محیط پرآشوب، به غریزهی باستانی خود پناه میبرد: اعتماد به «میانبرهای شناختی» (Cognitive Shortcuts). مخاطب، پیش از آنکه با «متن» یک اندیشه روبرو شود، به دنبال «نشانه»های خالق آن میگردد تا او را به سرعت در یکی از دو قبیلهی آشنای «خودی» یا «غیرخودی» دستهبندی کند. این، مقدمهی برپایی دادگاههای دو ثانیهای است.
کارخانهی پیشداوری؛ چرا مغز به میانبر علاقه دارد؟
این فرآیند، از حماقت یا شرارت نیست؛ محصول یک ویژگی تکاملی است. همانطور که متفکرانی چون دنیل کانمن نشان دادهاند, مغز ما دارای دو سیستم عامل است: یکی سریع، غریزی و خودکار (سیستم ۱) و دیگری کند، تحلیلی و پرهزینه (سیستم ۲). در جنگل نمادها، فعال کردن سیستم ۲ برای تحلیل دقیق هر محتوا، انرژی روانی عظیمی میطلبد. بنابراین، مغز به صورت پیشفرض، به سیستم ۱ پناه میبرد. این سیستم، برای قضاوت، به دنبال الگوهای آشنا و نشانههای ساده میگردد. این ویژگی، در دنیای سیاست امروز، به یک آسیبشناسی ویرانگر تبدیل شده است.
یونیفرمهای میدان نبرد سیاسی
در این دادگاههای دو ثانیهای، «استدلال» متهم ردیف آخر است. آنچه در جایگاه شهود قرار میگیرد، «نشانه»ها هستند؛ یونیفرمهایی که تعلق قبیلهای فرد را فریاد میزنند:
یونیفرم بصری: ریش به مثابه پرچم. در یک زمینهی سیاسی به شدت دوقطبیشده، جزئیات ظاهری مانند ریش، از یک انتخاب شخصی به یک پرچم قبیلهای تبدیل میشود. «مغزِ سادهساز» ، با دیدن این نشانه، یک آبشار از پیشداوریهای بستهبندیشده را فعال میکند («پنجاهوهفتی»، «حکومتی»، «مذهبی») و دیگر نیازی به خواندن متن نمیبیند.
یونیفرم تباری: نام به مثابه شجرهنامه. نامها نیز به شجرهنامههای سیاسی تبدیل شدهاند. مغز به دنبال اتصال افراد به شبکههای آشنا و از پیش قضاوتشده است. مثلا نام «سروش»، به صورت خودکار، سایهی عبدالکریم سروش و سروش دباغ را احضار میکند و فرآیند تحلیل مستقل را مختل میسازد. به مصداق آن که هر کس سبیل دارد نسبتی در شناسنامه اش با ما ندارد؛ هر کس که نامش سروش بود هم نسبتی با عبدالکریم سروش و پسرش ندارد!
یونیفرم کلامی: واژگان به مثابه رمز عبور. خطرناکترین یونیفرم، کلامی است. استفاده از واژگان کلیدی خاص («مقاومت»، «براندازی»، «رفیق»، «امر ملی»)، مانند یک رمز عبور عمل کرده و فوراً فرد را در یک اردوگاه سیاسی مشخص طبقهبندی میکند. پس از شنیدن رمز، گوشها بر روی هر استدلال متفاوتی بسته میشود.
هزینهی میانبرها؛ مرگ گفتگو
پیامد این فرآیند، مرگ تدریجی «گفتگو» و «تفکر پیچیده» است. وقتی همه چیز به شناسایی سریع دوست از دشمن تقلیل مییابد، دیگر فضایی برای ایدههای فراجناحی، تحلیلهای چندلایه، یا هرگونه اندیشهای که در قالبهای آشنای قبیلهای نمیگنجد، باقی نمیماند. گفتمان عمومی، به بیانیههای جنگی میان قبایل متخاصم تبدیل میشود و حقیقت، اولین قربانی این جنگ است.
دعوت به انضباط شناختی
پادزهر این بیماری فراگیر، نه در تکنولوژی، که در اخلاق نهفته است. تنها راه مقابله، یک انتخاب آگاهانه، دشوار و فردی برای «تعلیق قضاوت» و روی آوردن به «انضباط شناختی» است؛ یعنی تعهد به درگیر شدن با «متن» پیش از برچسب زدن به «نویسنده». این، دعوتی است به شنا کردن برخلاف جریان رودخانهی غرایز تکاملیمان. این، همان وظیفهی دشواری است که من خودم را به آن متعهد میدانم: خلق فضایی که در آن، اندیشه بر هویت، و استدلال بر قبیله، ارجحیت دارد.
(سروش سرخوش، تحلیلگر استراتژیک و روانکاو فرهنگی مستقل است. تحلیلهای او، فراجناحی بوده و به هیچیک از جریانهای سیاسی داخل یا خارج از ایران وابستگی ندارد. راه ارتباط با نگارنده در توییتر در آدرس https://x.com/sarkhosh1341 )
پینوشت: تراژدی یک عدم انطباق تکاملی
تکیهی مغز بر «میانبرهای شناختی»، در اصل یک عیب نیست؛ بلکه یک مزیت تکاملی درخشان است. این سیستم سریع و غریزی (سیستم ۱)، ابزاری بوده که نیاکان ما برای بقا در جنگلهای واقعی و فرار از تهدیدهای آنی، به آن مجهز شده بودند.
آسیبشناسی ویرانگر، زمانی متولد میشود که ما از همین ابزار باستانی برای ناوبری در «جنگل اطلاعات» مدرن استفاده میکنیم؛ جایی که تهدیدها، نه ببرهای دندانتیز، که ایدههای پیچیده و روایتهای چند لایه هستند. این وضعیت، مانند نصب یک موتور جت جنگنده بر روی یک اتوبوس مدرسه است. آن موتور، یک شاهکار مهندسی برای نبرد هوایی است، اما در بستر نامتناسب خود، تنها به تخریب و فاجعه منجر میشود.
این، تراژدی روان انسان در عصر سیاست مدرن است: کارآمدترین ابزار بقای ما، به خطرناکترین ابزار برای تخریب «تفکر»، «گفتگو» و «حقیقت» تبدیل شده است.

نامهای خیالی از صمد بهرنگی، اسماعیل لیاقت