Monday, Aug 11, 2025

صفحه نخست » نماد با نهاد: راهِ برون‌رفت از بن‌بستِ کنونی، دیوید اعتباری

etebari22.jpgدیوید اعتباری - کیهان لندن

صحنه سیاست ایران چند سالی است میان دو قطب قفل شده است. حکومت با تکیه بر نزاعِ دائمی با آمریکا و اسرائیل، سرکوب و بحران‌‌آفرینی را تداوم می‌دهد و هزینه‌اش را مردم ایران می‌پردازند. در سوی دیگر، بخشی از اپوزیسیون بیشتر درباره «فردای گذار» سخن می‌گوید تا «چگونه رسیدن» به آن. حتی طرح‌هایی مانند «پروژه شکوفایی ملی»، مستقل از اختلاف نظرها درباره جزئیات، عمدتاً بر «روزِ بعد» تمرکز کرده‌اند. حال آنکه نیرویی که نقشه و سازمانِ سرنگونی را به‌ صورت عملیاتی پیش ببرد، بطور طبیعی در شکل‌ دادنِ روزِ بعد نیز سهم اولیه خواهد داشت. بنابراین، محور بحث باید از درخواست حمایت برای کلیات، به ارائه‌ی نقشه‌ی عملی برای رسیدن به نقطه‌ی گذار منتقل شود.

در این مسیر، نقشِ شخصیتی نمادین نادیده‌گرفتنی نیست. چهره‌ی نمادین می‌تواند سرمایه‌ی اجتماعی را همگرا کند، به میانجیگری بین شکاف‌های درونِ اپوزیسیون بپردازد، اعتماد عمومی را تقویت نماید و زبانِ مشترکی برای گفتگو با جهان بسازد. با این حال، تا زمانی که برنامه، تخصص یا عزمِ پذیرشِ مسئولیتِ اجرایی وجود نداشته باشد، جایگاهِ طبیعی چنین شخصیتی تسهیل‌ و تشویق است، نه ورود به تصمیم‌گیری‌ها و مدیریتِ اجراییِ فن‌سالارانه. به این ترتیب، هم شأن و کارکردِ نمادین پاس داشته می‌شود، هم از بازتولیدِ فرهنگِ شخص‌محوری جلوگیری می‌گردد.

برای تبدیلِ این جهت‌گیری به عمل، می‌توان از یک راهکارِ دو نهادی بهره گرفت که بر تفکیکِ طراحی و اجرا استوار است.

«گروهِ پژوهش و برنامه‌ریزی» به‌مثابه اتاقِ فکرِ تکنوکرات، سناریوها، شاخص‌ها و نقشه‌راه را تدوین و به‌روز می‌کند و استانداردهای پاسخگو را تعیین می‌کند. «ستادِ اجرایی» به‌ عنوان بازوی اجرا، شبکه‌سازیِ میدانی را سامان می‌دهد، لجستیک و حفظِ خدماتِ حیاتی را برنامه‌ریزی می‌کند و هماهنگیِ اجرا را بر عهده دارد. مرزبندی میان نقشِ نمادین و اجرایی در همین معماری حفظ می‌شود؛ یعنی از سرمایه‌ی نمادین بهره گرفته می‌شود و تصمیم و اجرا به ساز و کارهای فن‌سالار، کاردان و پاسخگو سپرده می‌شود.

👈مطالب بیشتر در کیهان لندن

ستونِ نقشه‌ی رسیدن به مقصد، مطابقِ همین چارچوب، همزمان سه مأموریت را پیش می‌برد:

• سازماندهیِ میدانی و شبکه‌ای،
• تأمینِ مالیِ شفاف و پایدار با تکیه بر مشارکتِ خُرد از داخل و دیاسپورا،
• و روایت‌سازیِ منسجم و سنجش‌پذیر.

هسته‌های کوچک و امن، آموزش‌دیده و متصل به ستادِ مرکزیِ سبک‌وزن و پاسخگو، نقاطِ عطفِ مشخصی را هدف می‌گیرند؛ از رشدِ اعتصابات در خوشه‌های صنعتی و پیوستنِ اصنافِ کلیدی تا شکستنِ انحصارِ روایتِ رسمی. تصمیم‌ها به شکل مرحله‌ای و داده‌محور اتخاذ می‌شود؛ بازخوردها سریع در نقشه‌راه منعکس می‌گردد و مسیر، بجای تک‌گویی و هیجان، با سنجش‌پذیری و انضباط پیش می‌رود.

تأمینِ مالی بدون پولِ پاک پایدار نمی‌ماند. نقطه‌ی شروع، مدلِ خُرد است: ۸ میلیون ایرانیِ خارج کشور، اگر بطورِ متوسط تنها ۱۰ دلار کمک کنند، ظرفیتی نزدیک به ۸۰ میلیون دلار در سال فراهم می‌شود. این پشتوانه می‌تواند اعتصاب‌ها را مداوم کند، آموزش و پشتیبانیِ حقوقی بدهد، خانواده‌های آسیب‌دیده را حمایت کند و رسانه حرفه‌ای بسازد. این منابع باید با صندوق‌های شفاف، حسابرسیِ مستقل، پیشخوانِ عمومیِ مخارج و سقفِ کمکِ فردی و‌ سازمانی اداره شود تا اعتماد حفظ شده و نفوذپذیری نیز کاهش یابد.

ساماندهیِ دیاسپورا یا جامعه ایرانیان مهاجر خود یک مأموریتِ استراتژیک است. شبکه خارج کشور باید در قالبی قانونی و پاسخگو در کشورهای محلِ اقامت سازمان یابد تا چهار کارویژه را همزمان پیش ببرد: تأمینِ مالیِ خُرد و مداوم، روایت‌سازیِ حرفه‌ای و چندزبانه، پیوند با نهادهای مدنی، سیاسی و پارلمان‌ها، و پشتیبانیِ فنی و حقوقی از شبکه‌های داخل. شوراهای منطقه‌ایِ منتخب، کمیته‌های تخصصیِ رسانه، حقوق، مالی و فناوری، و سامانه عضویت و دریافت گزارش‌ به‌روز، پیوستِ نهادیِ این شبکه است. چنین ظرفیتی، پلِ اعتماد میانِ داخل و خارج می‌سازد و نشان می‌دهد که سرمایه اجتماعیِ برون‌مرزی به سازمان تبدیل شده است، نه صرفاً هیجان.

حمایتِ خارجی زمانی معتبر و مؤثر است که برنامه و ساختارِ پاسخگو وجود داشته باشد. معیارِ روشن باید این باشد:
• تقسیمِ کارِ تخصصی،
• شفافیتِ مالیِ قابلِ راست‌آزمایی،
• زنجیره جانشینیِ روشن،
• کاهشِ هزینه اجتماعی در هر مرحله،
• و مرزبندیِ دقیق میان نقشِ نمادین و اجرایی.

دیاسپورای سازمانیافته می‌تواند این استانداردها را به شرکای خارجی نشان دهد و حمایت را از سطحِ شعار به همکاریِ قابلِ ارزیابی ارتقا دهد.

سرانجام، و سپس، پاسخ به پرسشِ «فردای گذار» نیز با همین منطق روشن می‌شود. هر نیرویی که امروز بارِ برنامه و سازمان را به دوش بکشد، فردا از وزنِ سیاسی و پذیرشِ عمومیِ بیشتری برخوردار است، اما این وزن باید به قراردادهای زمانبندی شده، ساز و کارهای نظارتی و انتخاباتِ دورانِ گذار گره بخورد تا به فرمانرواییِ شخصی تبدیل نشود.

بن‌بستِ کنونی زمانی گشوده می‌شود که محورِ بحث از «چه کسی» یا «چه کسانی» به «کدام ساز و کار» منتقل شود، و راهِ رسیدن، با کارهای کوچک اما پیوسته‌ای آغاز شود که هر کدام، خشتِ یک فردایِ قابلِ اداره است.

انواع حمایت هنگامی مؤثر است که برنامه و سازمانِ فن‌سالار و غیرایدئولوژیکِ گذار موجود باشد؛ وگرنه درخواستِ آن تنها جنبه تبلیغاتی دارد و همچنان بی‌برنامگی و بن‌بستِ موجود را تقویت می‌کند.

*دیوید اعتباری نویسنده کتاب Beyond Ideology:The Technocratic Roadmap to a Free Iran است. او از بنیانگذاران سازمان Stop Child Executions و از نظریه‌پردازان حوزه گذار دموکراتیک و فن‌سالار در ایران است.





Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy