در سالهای اخیر، واژهی «پنجاهوهفتی» در فضای سیاسی و اجتماعی ایران بهگونهای رایج شده که گویی نه یک اصطلاح تاریخی، بلکه یک چکش برای کوبیدن هر مخالف یا منتقد خاص است. این تعبیر، به جای آنکه ابزاری برای تحلیل سیاسی باشد، بیشتر نقش یک برچسبزنی هیجانی و تقلیلگر را بازی میکند؛ و درست در همینجا است که از مسیر علمی و منصفانه خارج میشود.
۱. چرا «پنجاهوهفتی» علمی نیست؟
از منظر علوم اجتماعی، مفاهیمی علمی زمانی معتبرند که:
• بر اساس داده و تعریف روشن ساخته شده باشند،
• قابل آزمون و بازسازی توسط پژوهشگران دیگر باشند،
• و بتوانند مرزهای دقیق میان گروهها یا پدیدهها را مشخص کنند.
«پنجاهوهفتی» در معنای رایج امروز، هیچکدام از این معیارها را برآورده نمیکند. این برچسب، بهجای توضیح علل و زمینههای انقلاب ۱۳۵۷، به فرد یا گروه نسبت داده میشود تا از پیش، مشروعیت مواضع آنان را بینیاز از بحث و دلیل، سلب کند. در عمل، این اصطلاح بیشتر به حوزهی پروپاگاندا و جنگ روانی تعلق دارد تا جامعهشناسی یا علم سیاست.
۲. سیاست، نسلی نیست؛ فردی، حزبی و فلسفی است
سیاستورزی را نمیتوان صرفاً به سال تولد یا تجربهی یک نسل فروکاست. افراد یک نسل میتوانند مواضعی بسیار متضاد داشته باشند، همانگونه که در سال ۱۳۵۷ هم بخشی از یک نسل از انقلاب حمایت کرد و بخش دیگری به آن اعتراض یا بیاعتنایی نشان داد.
سیاست، برخلاف بیولوژی، محصول زیست فردی، تربیت فکری، محیط اجتماعی و انتخابهای اخلاقی است. یک پزشک اصلاحطلب زادهی ۱۳۳۰، یک کارگر چپگرای زادهی ۱۳۷۰، و یک فعال آنارشیست زادهی ۱۳۸۰، ممکن است در اصول بنیادی آزادیخواهی اشتراک داشته باشند، بیآنکه به یک نسل تعلق داشته باشند.
۳. تناقض تاریخی در کاربرد «پنجاهوهفتی»
اگر قرار باشد «پنجاهوهفتی» را به معنای کسی که در انقلاب ۱۳۵۷ سهم یا نقش داشت در نظر بگیریم، باید یادآور شد که هم خمینی پنجاهوهفتی بود و هم محمدرضاشاه. شاه، حتی پیش از خمینی و نیروهای ملی، لیبرال، سوسیالیست و کمونیست، در نطق معروف تلویزیونی آبان ۱۳۵۷، برای ناآرامیها و رشتهتظاهراتهای اعتراضی آن سال و سال پیش از آن، واژهی «انقلاب» را به کار برد و عملاً آن رخدادها را به رسمیت شناخت. شاه در این خطابه تلویزیونی از جمله به معترضان گفت: «من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم. [...] و آنچه را که شما برای بدست آوردنش قربانی دادهاید، تضمین میکنم. تضمین میکنم که حکومت ایران در آینده بر اساس قانون اساسی، عدالت اجتماعی و اراده ملی و به دور از استبداد و ظلم و فساد خواهد بود».
. این واقعیت نشان میدهد که انقلاب ۱۳۵۷ نه فقط پروژهی مخالفان، که بخشی از روایت و واکنش حکومت وقت هم بود.
۴. انقلاب بهمن؛ محصول دو خطا
انقلاب بهمن ۱۳۵۷ هم حاصل اقدامات اشتباه حکومت وقت بود -- از سرکوب طولانیمدت نیروهای سیاسی و مدنی گرفته تا اصلاحات شتابزده و بیپشتوانه در سالهای آخر که بیشتر از آنکه اعتماد بیاورد، بحران مشروعیت را تشدید کرد -- و هم نتیجهی خطاهای شناختی و عملی مخالفان حکومت. مخالفان، در فضای هیجانی و پر از امیدهای آرمانگرایانه، بسیاری از واقعیتهای اجتماعی و پیامدهای قدرتگیری نیروهای غیرلیبرال را نادیده گرفتند.
از میان چهرههای شاخص سیاسی، تحلیلگران و فعالان منتقد و مخالف حکومت شاه، تنها تعداد انگشتشماری از روشناندیشان دورنگر توانستند، ضمن حفظ مواضع انتقادی خود و بدون مماشات با حکمرانان، با اعلام موضع کتبی و صریح حساب خود را از حساب براندازی و انقلاب جدا کنند. این اقلیت کوچک، که همزمان منتقد اقتدارگرایی شاه و بدبین به پیامدهای قدرتگیری جریانهای ارتجاعی یا مصالحهپرهیز بودند، در فضای پرالتهاب آن سالها صدایی کمشنیده ماندند.
۵. چرا تنزل دادن موضع سیاسی به «پنجاهوهفتی» مغرضانه است؟
چنین تقلیلگرایی، دو آسیب مهم دارد:
• حذف تاریخمندی و پیچیدگی: انقلاب ۱۳۵۷ حاصل شبکهای از عوامل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی بود که به هیچوجه در ارادهی فردی معدود اشخاص خلاصه نمیشود.
• انسداد گفتوگو: وقتی برچسب به جای استدلال مینشیند، گفتوگو تعطیل میشود. آنکه برچسب میزند، خود را از زحمت شنیدن و فهمیدن بینیاز میبیند.
۶. آیا نسل Z یا افراد ۱۶ تا ۵۰ سالهی ۱۴۰۴ لزوماً بهترند؟
نسلها، تجربهها و فرصتهای متفاوت دارند، اما «برتری سیاسی» یک نسل نسبت به دیگری، فرضی سادهانگارانه است. نسل Z شاید ابزار ارتباطی پیشرفتهتر، دسترسی به اطلاعات بیشتر، و تجربهی زیست در جهان شبکهای را داشته باشد، اما همچنان در معرض همان خطاهای شناختی، هیجانات زودگذر و فریبپذیری قرار دارد که نسلهای پیشین را نیز گرفتار کرده بود.
تجربهی تاریخی نشان داده است که هر نسل میتواند هم چهرههای روشنفکر و آزادیخواه پرورش دهد، و هم جریانهای اقتدارطلب و عوامفریب. برتری سیاسی، نه در سن و سال، بلکه در توانایی نقد خویش، پذیرش گفتوگو، و وفاداری به اصول دموکراسی و حقوق بشر معنا پیدا میکند.
۷. پایانبندی؛ سیاستورزی فراتر از تقویم
اگر سیاست را به نسل محدود کنیم، به دام نوعی جبرگرایی زیستی میافتیم؛ گویی اندیشه و انتخاب انسان محکوم به تاریخ تولد اوست. چنین نگاهی، گذشته را به کاریکاتور و حال را به میدان تعصب بدل میکند.
جامعهای که میخواهد از تجربهی ۱۳۵۷ درس بگیرد، باید به جای مقصرسازی نسلی، به تحلیل دقیق زمینهها، خطاها و فرصتهای از دسترفته بپردازد. تاریخ، آینهای است که اگر از آن برای زدن دیگران استفاده کنیم، جز شیشههای شکسته نصیبمان نخواهد شد.
سیاست، در نهایت، هنر انتخابهای واقعبینانه، عملگرایانه و اخلاقی در زمان حال است؛ انتخابهایی که مسئولیتش مآلاً بر دوش فرد است، نه سال تولد او.