Thursday, Aug 14, 2025

صفحه نخست » ما و مهاجران افغانستانی، نژادپرستی یا خود بزرگ‌بینی، محسن نکومنش

nekoomanesh.jpgمحسن نکومنش - ویژه خبرنامه گویا

طبق گزارش سازمان بین‌المللی مهاجرت، در طی ۱۶ روز پس از جنگ دوازده روزه‌ی ایران و اسرائیل، بیش از نیم میلیون مهاجر و پناهجوی افغانستانی از ایران اخراج شده‌اند. این رویداد، عنوان یکی از بزرگ‌ترین جابه‌جایی‌های اجباری جمعیت در دهه‌‌های اخیر را به خود اختصاص داده است. روند بازگرداندن انبوه افغانستانی‌ها که از ابتدای سال جاری خورشیدی آغاز شده بود پس از جنگ ایران و اسرائیل به اوج خود رسید و تا رقم بیش از ۵۰ هزار نفر در یک روز بالا رفت. بر اساس منابع خبری، ایران قصد دارد ۴ میلیون افغانستانی دیگر را نیز در یک بازه‌ی زمانی کوتاه اخراج کند.

جمعیت اتباع افغانستانی در ایران این کشور را به یکی از بزرگ‌ترین میزبانان مهاجران در دنیا تبدیل کرده است و با توجه به بحران‌های اقتصادی، زیست‌محیطی و اجتماعی که ایران با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کند، نگرانی بخشی از مردم و برخی کارشناسان را به دنبال داشته است. ادعا می‌شود که با وجود استاندارد بین‌المللی پذیرش جمعیت مهاجر که حداکثر سه درصد از جمعیت کشور میزبان است، تنها جمعیت مهاجران افغانستانی به ده درصد جمعیت ایران رسیده است. همچنین مقامات جمهوری اسلامی ادعا می‌کنند، با وجود برخی مخالفت‌های رسانه‌ای، اکثر مردم ایران از یورش‌های رژیم برای اخراج اتباع افغانستانی حمایت می‌کنند.

با توجه به سانسور حاکم بر فضای رسانه‌ای در جمهوری اسلامی و سابقه‌ی اظهارات خلاف واقعیت از سوی مقامات رژیم در همه زمینه‌ها، باور به اظهارات و آمار و ارقام سخنگویان حاکمیت خردمندانه نیست. در زمینه تعداد مهاجران افغانستانی، سال‌هاست شاهد بزرگ‌نمایی‌ها و گاه کوچک کردن آمار جمعیت، متناسب با سود یا زیان آن برای جمهوری اسلامی بوده‌ایم. با این حساب، کنکاش در آمارهای موجود و برآورد درست یا نادرستی آن‌ها فعلاً دردی را درمان نمی‌کند. آنچه برای ما اهمیت دارد این است که رژیم تا چه میزان و چگونه در توجیه رفتارهای مکرر غیرانسانی خود با مهاجران و پناهجویان افغانستانی نزد مردم ایران موفق بوده است.

از سوی دیگر، به عواملی که موجبات بی‌تفاوتی روشنفکران ایرانی در مورد حقوق اولیه‌ی پناهجویان و مهاجران افغانستانی را فراهم کرده، خواهیم پرداخت. البته در قیاس با گذشته، افراد و انجمن‌های بیشتری در داخل و خارج کشور به موج جدید هجوم به مهاجران و اعمال خشونت‌های بدنی و روانی واکنش نشان داده‌اند، اما این واکنش‌ها هنوز هم نسبت به گستردگی خشونت‌ها ناچیز بوده است.

اگرچه ادعاهای اخیر رژیم مبنی بر جاسوسی عده‌ای از افغانستانی‌های ساکن ایران به سود اسرائیل، در جهت توجیه رفتارهای غیرمسئولانه و بی‌رحمانه‌ با مهاجران، از نظر بسیاری از ناظران بی‌پایه است اما روشن است که حتی در صورت همکاری چند مهاجر با دستگاه اطلاعاتی نتانیاهو باز هم اخراج چندصد هزار نفر در طی چند روز، بدون کمترین توجهی به حقوق اولیه و کرامت این انسان‌ها توجیه‌پذیر نیست. منطقی و موجه این است که آن چند نفر محاکمه و بر اساس قانون مجازات شوند و ابدا منطقی و منصفانه نیست که با زنان و مردان پناهجو و حتی کودکان و سال‌خوردگان مانند مجرمین رفتار شود.

حرکت‌های اعتراضی و مقاومت‌های مکرر مردم ایران در برابر زورگویی‌های حاکمیت، به خصوص در سال‌های اخیر، نشان داده که سرکوب‌های رژیم نمی‌تواند مردم را از متن حوادث به حاشیه براند. رژیم از واکنش مردم بیمناک است و هر اقدامی را تا حدودی با امکان واکنش مردم می‌سنجد. پس این پرسش به وجود می‌آید که چه‌گونه عوامل رژیم جرأت می‌کنند، در شرایط شکنده‌ی پس از حملات کمرشکن اسرائیل، موج عظیمی از کتک زدن، توهین، تحقیر و دستگیری در خیابان‌های شهرهای مختلف به راه بیندازند. این در حالی است که کمتر از سه سال پیش بدرفتاری با یک شهروند ایرانی، مهسا امینی، که در نهایت به مرگ او انجامید به درستی موجب انبوهی از حرکت‌های اعتراضی در بسیاری از شهرهای ایران شد که ترکش‌های آن هنوز هم کم وبیش بر پیکر استبداد حاکم پرتاب می‌شوند. آیا فعالان سیاسی و اجتماعی ایران تنها نسبت به ستم به هموطنان‌شان حساسیت دارند و واکنش نشان می‌دهند؟

اقدام اخیر رژیم در اخراج انبوه پناهجویان و مهاجران، نه تنها در ایران بلکه در جهان، کم سابقه است. هر ایرانی باید حس کند که این اقدام حکومت یک رسوایی نه تنها برای حاکمیت که برای جامعه‌ی ایرانی است. اگر اکثریت فعالان جامعه‌ی مدنی ایران از حداقل حساسیت عدالت‌طلبانه در زمینه‌ی حقوق «غیرخودی» بهره‌مند باشند در برابر چنین فجایع و توهین‌هایی به انسان و انسانیت واکنش جدی نشان خواهند داد. سکوت بسیاری از مردم و به ویژه پیشگامان حرکت‌های سیاسی و اجتماعی در این زمینه موجب شده تا بار دیگر بسیاری از فعالان مدنی افغانستانی، ایرانیان را به نژادپرستی متهم کنند. برخی از این دوستان هم اعتقاد دارند که ایرانی‌ها نژادپرست‌ترین ملت دنیا هستند.

طبعا اتهام نژادپرستی به همه‌ی ایرانیان و دشنام به عموم ایرانیان منصفانه و علمی نیست اما واکنش تند جامعه‌ی مدنی افغانستان به انفعال ما قابل درک است. سقف بالای تحمل ایرانیان در برابر افکار و اظهارات نژادپرستانه از سوی حاکمیت و حتی برخی از مخالفین حکومت واقعیتی است انکارناپذیر در مقابل چشم ما ایرانیان.

با وجود انواع تبعیض‌ها و توهین‌ها نسبت به افغانستانی‌ها در ایران، که از چشم هیچ ناظری پنهان نمی‌ماند، تا پیش از سال ۱۳۹۰ کمتر واکنشی نسبت به این بی‌عدالتی‌ها حتی از سوی جامعه‌ی مدنی ایران دیده شده بود. انفعال امروز اکثریت‌مان، از جمله بخش بزرگی از فعالان سیاسی و اجتماعی، در برابر فاجعه‌ی اخراج چندصد هزار نفر در عرض مدتی کوتاه هم ابدا با ادعاهای بزرگ و درشت متمدنانه‌مان هم‌خوانی ندارد.

تنها محکوم کردن جمهوری اسلامی، بدون انتقاد جدی از مردم و به ویژه قشر مدعی روشنفکری ما، برای تغییر این روند کافی نیست. با توجه به رسوایی‌های پی‌در‌پی جمهوری اسلامی در زمینه‌های گوناگون و موارد متعدد، محکومیت رژیم آسان‌ترین شکل موضع‌گیری در چنین مواردی است. باز هم پرسش اصلی در این‌جا بی‌جواب می‌ماند: چرا جمهوری اسلامی با وجود ترس از اعتراض مردم در بسیاری از تصمیمات سیاسی، جرات می‌کند چنین رسوایی ملی را به نام ملت ما رقم بزند؟

حتی برای ما، ایرانیانی که سال‌هاست در خارج از ایران زندگی می‌کنیم، روشن است که بسیاری از مردم، به ویژه در میان طبقه‌ی متوسط نه تنها با حضور افغانستانی‌ها در کشورشان مشکلی ندارند بلکه بسیاری از آنان با مهاجران رفتاری انسانی و برابر با هموطنان خود دارند. با توجه به حجم محدودیت‌ها برای مهاجران روشن است که اگر کمک‌های معنوی بخش بزرگی از مردم ایران نبود جامعه‌ی مهاجر بارها در زیر فشار حاکمیت کمر خم کرده بود و قادر به ادامه‌ی همین زندگی پررنج هم نمی‌بود. بارها از وابستگان خود شنیده‌ایم که در بسیاری موارد میزان اعتماد ایرانیان به پاکدستی افغانستانی‌ها بیشتر از اعتمادشان نسبت به هموطنان‌شان است. مردم کلید خانه و زندگی‌شان را در اختیار افغانستانی‌ها قرار می‌دهند و در حل امور روزمره‌ی مهاجران افغانستانی، مانند خرید موبایل و موتورسیکلت، که رژیم نهایت کارشکنی را دارد، به آن‌ها کمک می‌کنند.

این هم قابل فهم است که هجوم انبوه پناهجویان، به ویژه پس از حاکمیت دوباره‌ی طالبان با چراغ سبز آمریکا، مشکلات بسیاری را برای حکومت و مردم ایران به دنبال داشته است. اما اصولا در تمام دنیا بخش زیادی از مشکلات ناشی از مهاجرت به فرد مهاجر ارتباط ندارد و مسئولین کشور میزبان و مراجع بین‌المللی باید در این زمینه چاره‌اندیشی کنند و جهت کاستی‌های موجود بازخواست شوند.

متاسفانه بخشی از جامعه‌ی ایرانی به همان نسبت که خود را در برابر غرب و اتباع کشورهای غربی حقیر می‌بیند با نگاهی سرشار از تفرعن به اتباع کشورهای همجوار یا نزدیک به ایران می‌نگرد. به لحاظ سنتی بیشتر طبقه‌ی مرفه ایران و ناسیونالیست‌های افراطی بوده‌اند که با تکیه بر اقتدار گذشته‌های دور کشور و هم‌چنین رشد سریع اقتصادی ایران در دهه‌ی پایانی حکومت شاه به مدد فروش بالای نفت، نگاهی از بالا به پایین نسبت به بیشتر کشورهای همسایه و اصولا کشورهای کمتر توسعه‌یافته داشته‌اند. اما در سال‌های اخیر، بیش از پیش، برخی افراد ظاهرا عدالت‌طلب را هم دیده‌ایم که ایرانیان را تافته‌ای جدا بافته از مردم دیگر کشورهای اسلامی هم می‌دانند.

شخصا، به ویژه پس از انتشار رمانم «از هرات تا تهران» در زمستان ۱۳۹۰، در پیوندی تنگاتنگ با انبوهی از دوستان افغانستانی قرار گرفتم و بیش از پیش نسبت به چنین نگاهی از سوی بسیاری از هموطنانم نسبت به اهالی افغانستان حساس شده و هستم. عجیب این است که بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی بر اساس کینه‌ای که از جمهوری اسلامی دارند، کینه‌ای که با توجه به جنایات و بی‌کفایتی رژیم کاملا قابل فهم است، در بسیاری موارد جمهوری اسلامی را با طالبان مقایسه می‌کنند اما به محض این‌که ایران را با افغانستان یا ایرانی را با افغانستانی مقایسه کنی غیرت ملی‌شان به جوش می‌آید و این قیاس را کاملا غیرمنطقی و به دور از واقعیت و حتی توهین‌آمیز می‌دانند. بارها از هموطنانم شنیده‌ام که می‌گویند جمهوری اسلامی نماینده‌ی مردم ایران نیست اما بدون کمترین شناخت از جامعه‌ی افغانستان اطمینان دارند که اکثریت مردم افغانستان خواهان حاکمیت طالبان هستند.

از آن‌جا که در تعریف و شمول واژه‌ی «نژادپرستی» یا همان «راسیسم» غربی مناقشه زیاد است در اینجا ما خود را درگیر تبیین این واژه نمی‌کنیم و من از عبارت «نگاه از بالا به پایین» یا «نگاه توأم با تفرعن» استفاده می‌کنم. می‌پذیرم که به احتمال زیاد و با معیارهای امروز عمل ما ایرانیان مصداق بارز نژادپرستی است. اساسا برای کسی که روح و روانش در زیر این نگاه له می‌شود عنوان آن کمتر اهمیت دارد!

نگاه از بالا به پایین نسبت به افغانستانی‌ها نه تنها به اقشار کم‌سواد جامعه‌ی ایرانی محدود نمی‌‌شود بلکه به نظر می‌آید در بخش بزرگی از باسوادها این تفرعن شدیدتر هم باشد. در واقع هراس طبقه‌ی ضعیف جامعه‌ی ایران از حضور میلیون‌ها نیروی کار افغانستانی اگرچه درست نیست اما قابل فهم است. نگرانی این طبقه به توجیه نژادپرستانه یا نگاه از بالا به پایین نیاز ندارد. برای کارگر ایرانی می‌تواند مهاجر افغانستانی تهدیدی برای معاش او و خانواده‌اش به حساب بیاید. با این‌که می‌دانیم نیروی کار افغانستانی عمدتا در شاخه‌هایی از بازار کار ایران مشغول است که نیروی کار ایرانی حاضر به کار در آن شاخه‌ها نیست و یا این که نیاز بازار کار در این شاخه‌ها بیشتر از ظرفیت نیروی کار داخلی است.

اما نگاه از بالا به پایین عمدتا از سوی طبقه‌ی متوسط و مرفه اعمال می‌شود. این نگاه از طرف رژیم و رسانه‌هایش، زمانی که به دلیل ناکامی در اداره‌ی امور تحت فشار افکار عمومی قرار می‌گیرند، تقویت و مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد.

از سوی دیگر این نگاه تا حدودی حاصل تصویر اغراق‌آمیز جامعه‌ی ایرانی از «اصالت - نجابت» و توانایی‌های خودش است، تصویری که برخی از رسانه‌های خارج از کشور از طریق نوستالوژی «تونل زمان» در ذهن بخشی از جامعه، که از تحلیل مسائل و مصائب ایران عاجزند ساخته و پرداخته‌اند. مخالفین رژیم ایران سال‌هاست با ننگ حاکمیت جمهوری اسلامی دست به گریبانند و از استمرار حاکمیت رژیم سرگیجه گرفته‌اند. به ویژه جریانات و افرادی که از انتقاد به خود و مردم هراس دارند همواره برای توجیه ادامه‌ی این حاکمیت به دنبال مقصرین فرضی می‌گردند. این مخالفان بارها در پی کوچکترین حرکات سیاسی در داخل کشور به سرنگونی فوری رژیم امیدوار شده‌اند و یا این‌که با وجود تردید خود در این زمینه کوشیده‌اند امیدی کاذب به سرنگونی فوری را به جامعه تزریق کنند.

این سرخوردگی‌های پیاپی، که ذکر دلایل آن در این جا نمی‌گنجد، هر بار ذهن فعالین سیاسی را بر یک عامل خارجی متمرکز می‌کند، مثل مهاجران افغانستانی‌، حمایت غرب از رژیم ایران، مبارزه‌ی مردم فلسطین با اسرائیل و یا تحولات جهانی. در حالی که هر یک از این عوامل می‌توانند بر وضعیت سیاسی ایران تاثیر بگذارند تکیه بر یک عامل تنها به فرافکنی و آب در هاون سرگردانی کوبیدن خواهد انجامید. ساده‎‌لوحانه است باور کنیم که عامل ناکامی رژیم ایران در حل ابتدایی‌ترین مشکلات کشور، کمک این رژیم به فلسطین و مقاومت مشروعش در برابر تجاوزات و جنایات اسرائیل می‌باشد و نبینیم که از اسرائیل و آمریکا که بگذریم، اتفاقا در چهل سال گذشته بزرگ‌ترین ضربات را فلسطینی‌ها از جمهوری اسلامی خورده‌اند.

نهایت بی‌کفایتی و باعث بهت‌زدگی است که برای مقابله با جمهوری اسلامی و سیاست‌های جنگ‌طلبانه‌اش در منطقه به رژیم سرکوب‌گر و فاشیستی نتانیاهو دل ببندیم. شیفته‌گی تا مرز بندگی به اسرائیل، امریکا و سایر کشورهای غربی و امید بستن به آنان برای نجات کشور از چنگال جمهوری اسلامی، روی دیگر سکه‌ی بی‌رونق تفرعن نژادی و ملی است. تصادفی نیست که بیشتر کسانی که خود را در برابر کشورهای غربی و سرسپردگان‌شان در خاورمیانه بی‌مقدار می‌بینند نگاهی سرشار از تفرعن به مردمان کشورهای همسایه و نزدیک‌مان دارند.

به نظر می‌آید برای برخی از فعالین سیاسی ایرانی صرف سرکوب مشکل اصلی نیست بلکه ملیت و ماهیت سرکوبگر مهم‌تر از خود سرکوب است. بارها شنیده‌ایم که گفته شده سرکوبگران تظاهرات در خیایانهای تهران و شهرهای بزرگ «افغانی» یا عرب بوده‌اند. بعید نیست که جمهوری اسلامی در سرکوب اعتراضات مردمی از اتباع کشورهای دیگر که هوادار اعتقادی‌اش هستند هم استفاده کند. اما آیا قابل انکار است که بزرگترین گروه نیروی سرکوب و مشخصا رهبران سرکوب‌های رژیمِ، ایرانی هستند؟ کدام نگاه سرکوب شدن توسط نیروهای ایرانی را طبیعی و موجه، اما سرکوب شدن توسط افغانستانی‌ها و عرب‌‌ها را مایه‌ی سرشکستگی می‌داند؟ کدام افراد و جریانات اصرار دارند ثابت کنند که سرکوبگران اعتراضات مردم در ایران غیرایرانی هستند؟ بالاترین آماری که از نیروهای لشکر فاطمیون داده شده بیست و هشت هزار نفر است که عمدتا در جنگ سوریه به کار گرفته شده‌اند، این در حالی است که در عرض پنجاه سال گذشته میلیون‌ها افغانستانی و شاید معادل نیمی از جمعیت امروز افغانستان مقاطعی از عمر خود را در ایران گذرانده‌اند. حالا فرض کنیم شماری از لشکر فاطمیون هم در سرکوب‌های داخلی به کار گرفته شده باشند. آیا نیروی تعیین کننده در جنگ حاکمیت با مردم ایران لشکر فاطمیون بوده است؟

بارها از مفسرین سیاسی کم‌اطلاع، که اغلب برای بیماری‌های سخت، نسخه‌های آسان می‌نویسند، شنیده‌ایم که گناه سرکوب‌های حاکمیت را به گردن افغانستانی‌ها و اعراب انداخته‌اند. این در حالی است که عقل سلیم و فارغ از تفرعن ملی و نژادی، مقصر سرکوب مردم را رژیم حاکم بر ایران می‌داند و نه یک نوجوان ایرانی-افغانستانی که مثلا با وعده‌ی گرفتن اقامت برای خود و خانواده‌اش قربانی سیاستهای رژیم شده است.

از ایرانیان مقیم خارج از کشور به ویژه ساکنان کشورهای اروپایی، که خود طعم تلخ تبعیض و زهر زبان تبعیض آلود نسبت به مهاجران را چشیده‌اند، انتظار می‌رود شاخک‌هایشان نسبت به نگاه نژادپرستانه بسیار حساس شده باشد و نگاهی برابر به هم‌نوعان خود داشته باشند. بسیاری از آن‌ها هم موفق شده‌اند بر این نگاه تبعیض‌آلود غلبه کنند. اما هنوز بخش بزرگی از ایرانیان نگاهی تنگ‌نظرانه نسبت به مردمان کشورهای همسایه دارند و در برخی مهاجران ایرانی این خودشیفتگی تقویت هم شده است.

بررسی دقیق دلایل این امر طبعا به تحقیق بیشتر نیاز دارد. اما با تکیه بر تجربه شخصی نزدیک به چهل سال اقامت در سوئد، دیده‌ام که بسیاری از ایرانیان خارج از کشور خود را تافته‌ی جدابافته می‌دانند. حتی شنیده شده که برخی از فعالان سیاسی مخالف رژیم، از مقایسه‌ی ایرانیان خارج از کشور با سایر مهاجران توسط میزبانان اروپایی خود به شدت نالیده‌اند و این مقایسه را غیرمنصفانه دانسته‌اند! بخش بزرگی از هموطنان تصور می‌کنند هر ایرانی که رژیم جمهوری اسلامی را باطل بداند و از دین اسلام هم بریده باشد، دیگر کاملا با فرهنگ تعبدی تسویه حساب کرده و در آغوش گرم سکولاریسم اروپایی پناه خواهد گرفت. این گروه خوش ندارند با اعراب، ترکها و افغانستانی‌ها قیاس شوند. یک شاهد این مدعا حضور پرشور و شر و نسبتا بالای ایرانیان ضد اسلام در بیشتر احزاب راسیست و نئونازیست اروپایی است. گمان این ساده‌لوحان این است که نژادپرستان اروپایی ایرانیان را به لحاظ آریایی بودن‌شان از خودشان می‌دانند و در داوری‌های تحقیرآمیزشان نسبت به مسلمانان و اصولا مردم جهان سوم ایرانیان را متفاوت با سایر مسلمانان و هم‌سنگ و هم‌وزن اروپایی‌ها می‌بینند!

متاسفانه بخشی از نیروهای چپ ایرانی با سابقه‌ی عدالت‌طلبانه نیز کاملا از تفرعن ایرانی فاصله نگرفته‌اند. این یک واقعیت است که بخشی از عدالت‌طلبان ایرانی، چه مذهبی و چه غیرمذهبی، تمام تلاش خود را به کار برده‌اند تا با معیارهای اومانیستی هماهنگ شوند و تا حدود زیادی موفق هم شده‌اند. گروه‌های بسیاری از این عدالت‌طلبان، چه در داخل و چه خارج از کشور، سال‌هاست به مبارزه در این راستا ادامه داده‌اند. پس از سال ۱۳۹۰ در موارد متعددی این ایرانیان در داخل و خارج کشور علیه تحقیر و توهین به افغانستانی‌ها موضع گرفته‌اند. اگر حضور همین روشنفکران واقعی نبود حتما امروز شاهد ستم‌های بیشتری به مهاجران و پناهجویان افغانستانی در ایران بودیم. اما با وجود حضور ایرانیان پاکدل و انسان‌دوست در صحنه‌ی مبارزات سیاسی و اجتماعی باز هم جا دارد سطح انتظار از متخصصان علوم انسانی و سیاسی خودمان را بالاتر ببریم.

روشنفکر ایرانی ناچار است پیش از پایان حاکمیت رژیم، تکلیفش را با خودش روشن کند. نمی‌توانیم انتظار حاکمیتی دموکراتیک و مدرن را بر جامعه‌ی ایران داشته باشیم در حالی که خود را در زندانی، پذیرای تبعیض و جداسازی خودی از بیگانه، با معیارهایی چون ملیت، جنسیت، مذهب، رنگ پوست و نژاد به ضریح تاریخ ۲۵۰۰ ساله زنجیر کرده‌ایم.

دنیای آزاد‌اندیشی هم گاه مثل دنیای میوه‌فروشی «کل‌عباس» عمل می‌کند، همه چیز را «درهم» می‌دهد. اتفاقا اگر باور داریم که آمریکا و اسرائیل برای آزادی کشورمان از بند دیکتاتوری حاکم کمک خواهند کرد، نمی‌توانیم به اسارت همسایه‌ی افغانستانی‌مان در چنگال ارتجاع طالبانی بی‌اعتنا باشیم! اگر دوست داریم اروپایی‌ها ما را هم‌وزن و هم‌سنگ خودشان ببینند نمی‌توانیم از پنجره‌ی بالاخانه‌ی خیالی‌مان اهالی سوریه، عراق، ترکیه، اریتره و سومالی را تماشا کنیم و آن‌ها را «موجودات مزاحم» بنامیم!

اگر امروز دنیای غرب مثل گروهی از هم‌وطنانمان در مقابل کشتار مردم فلسطین سکوت اختیار کرده و یا فاجعه‌بارتر از آن از کشتار ضدانسانی کودکان حمایت می‌کند این ابدا به مفهوم عروج این گروه به ملکوت مدرنیته نیست، نه، شوربختانه این به معنای عقب‌نشینی غرب در وفاداری به ارزش‌های انسانی‌ای ‌است که اتفاقا فرهیختگان غرب در مقاطع مختلف تاریخ سهم بزرگی در راستای نهادینه کردنشان داشته‌اند. دری که بر پاشنه‌ی تفرعن و تبعیض نسبت به هم‌نوع می‌چرخد بهتر است بسته بماند و بسته می‌ماند. ارز‌ش‌های انسانی و احترام به کرامت انسان میراث گرانبهای بشری و جهان‌شمول هستند. بدون احترام به آزادی و حقوق دیگران نمی‌توان مدعی آزادگی و آزاداندیشی شد. برای آزادسازی ایران ناچار باید به عدالت و آزادی برای خود و دیگران ایمان بیاوریم و سرسختانه از حقوق هم‌نوعانمان در سراسر جهان دفاع کنیم.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy