در حالی که دونالد ترامپ، اسراییل و رهبران منطقه از «سپیدهدم تاریخیِ خاورمیانهای نو» سخن میگویند، جمهوری اسلامی ایران در وضعیتی قرار گرفته که بیش از هر زمان دیگر میان دوام، سازش و فرسایش در نوسان است. تحریمهای تازه اسنپبک، عقبنشینی در پروژههای اتمی، شکستهای پیاپی نیروهای نیابتی، تغییر رژیم در سوریه، توافق غزه، انزوای دیپلماتیک و فرسودگی اقتصادی، حکومت را در موقعیتی قرار داده که نه توان پیشروی دارد و نه امکان عقبنشینی آسان. پرسش اصلی این است: در نظمی که خاورمیانه نو در حال شکل دادن به آن است، ایران چه جایگاهی خواهد داشت؟
دیوید اعتباری - کیهان لندن
خاورمیانه نو الزاماً به معنای صلح یا ثبات نیست، بلکه نشانه تغییر در الگوهای قدرت است. کشورهای عربی با شتاب به سوی عادی ساختن روابط با اسرائیل میروند، بازیگران نوظهور منطقهای چون ترکیه و عربستان سعودی با دیپلماسی چندجانبه و اقتصاد غیرنفتی در حال گسترش نفوذند، و نقش ایالات متحده جای خود را به رقابت میان واشنگتن و مسکو میدهد. در چنین صحنهای، جمهوری اسلامی از بازیگری پرتحرک و ماجراجو به قدرتی منزوی و محتاط بدل شده که بیش از هر چیز درگیر مهار بحرانهای داخلی خویش است.
اصل بنیادین سیاست جمهوری اسلامی در چهار دهه گذشته روشن است: بقاء، بالاتر از هر چیز. در لحظههای خطر، حکومت همواره میان ایدئولوژی و بقاء، دومی را برگزیده است؛ از جام زهرِ ۱۳۶۷ تا نرمش قهرمانانه ۱۳۹۲ و برجام. هرگاه موجودیت نظام در خطر بوده، سازش به عنوان تاکتیک بقاء پذیرفته شده است. امروز نیز همین منطق حاکم است. رهبران جمهوری اسلامی میدانند که یک جنگ تمامعیار با اسرائیل، حتی در صورت حمایت جانبی روسیه یا چین، میتواند به فروپاشی داخلی آن بیانجامد. بنا بر گزارشهایی از مسکو و تأیید مقامات رژیم ایران از جمله عباس عراقچی، تلآویو نیز تمایلی به آغاز جنگ ندارد. در نتیجه، هر دو طرف به بازدارندگی حسابشده بسنده کردهاند.
از سوی دیگر، اقتصاد ایران به نقطه هشدار رسیده است. رشد منفی، کاهش صادرات نفت و محدود شدن منابع ارزی، تابآوری کشور را به حدود دو سال آینده محدود میکند. اما حتی در آستانه فروپاشی، حکومت احتمالاً باز هم دست به سازش محدود و موقت خواهد زد؛ اما برای برداشتن تحریمها و خرید زمان، و نه برای اصلاح ساختار.
در سوی دیگر، مردم و نیروهای اپوزیسیون نیز گرفتار نوعی فلج استراتژیکاند. بخش بزرگی از جامعه چشم به دو سناریو دوخته است: جنگی که بتواند نظام را از بیرون متزلزل کند، یا فروپاشی اقتصادی که از درون آن را ویران سازد. اما هر دو سناریو بیش از آنکه محتمل باشند، آرزومندانهاند. جنگی فعلاً در کار نیست، و اقتصاد، هرچند در حال سقوط، هنوز آنقدر فرو نپاشیده که مردم را به قیام همگانی بکشاند، به ویژه زمانی که بجای سازماندهی، در انتظارِ دیگران نشستهاند. در خارج از کشور نیز بیشتر انرژی اپوزیسیون صرف کسب مشروعیت از قدرتهای خارجی و امید به تغییر رژیم از بیرون شده است، نه ساختن شبکههای واقعی در داخل. از این رو نوعی توازن صبر شکل گرفته است: حکومت میکوشد با سرکوب، سازش و زمانخریدن دوام آورد؛ مردم و اپوزیسیون نیز منتظر بحرانی هستند که شاید هرگز نرسد.
در چشماندازی واقعبینانه، ایران در آستانه مرحلهای دو ساله قرار دارد که میتواند سرنوشت نسلها را رقم بزند؛ یا رژیم وارد چرخه تازهای از دوامِ بدون ثبات میشود، یا مسیر برنامهریزیشدهای از سوی مخالفان برای گذار و بازسازی نهادی آغاز میگردد. اگر این دو سال، همچون سالهای گذشته، در انتظار و امیدِ بیبرنامه بگذرد، فرصت تاریخیِ تغییر یکبار دیگر از دست خواهد رفت.
در چنین شرایطی، پاسخِ کارآمد نه در انتظار فروپاشی یا جنگ و تغییر رژیم از سوی آمریکا و اسرائیل، بلکه در آغاز بازسازی ساختارمند است؛ همان دو مرحلهای که در کتاب «فراتر از ایدئولوژی: نقشهراه فن سالار بسوی ایران آزاد» تشریح شده است: تشکیل گروه پژوهش و برنامهریزی برای طراحی مسیر گذار و شبیهسازی ساختارهای کشورداری آینده، و سپس ایجاد ستاد تکنوکراتیکِ فراجناحیِ گذار برای اجرای عملی آن. اکنون، بیش از هر زمان، اجرای این طرح میتواند جایگزین «انتظار برای سقوط» باشد، زیرا آینده را نه آنان که منتظر دیگراناند، بلکه کسانی میسازند که از هماکنون سرنوشت خود را به دست میگیرند.
*دیوید اعتباری نویسنده کتاب Beyond Ideology: The Technocratic Roadmap to a Free Iran و بنیانگذار سازمانStop Child Executions و از نظریهپردازان گذار ساختارمند، دموکراتیک و فنسالار در ایران است.