برای ارزیابی اینکه آیا توافق صلح شرم الشیخ پرزیدنت ترامپ - که با هدف کاهش تنش ها در خاورمیانه، «کانتِینمِنت» یا مهار جاه طلبی های هسته ای ایران و تثبیت ائتلاف های منطقه ای طراحی شده است - گزینه های آمریکا، اروپا و اسرائیل را برای تغییر رژیم (رژیم چِنج) در تهران توسعه خواهد داد یا محدود می سازد، ابتدا باید واقعیتی هوشیار کننده را پذیرفت: اگر تغییر رژیم در چارچوب پس از سال ۱۹۷۹ ایران روزی ابزار سیاستی قابل اجرا بوده باشد، به نظر میرسد در شرایط کنونی این امکان تا حدود زیادی تضعیف شده است.
وضعیت کنونی تهران
تهران در عرصه کنونی جهانی کاملاً در وضعیت آسیب پذیر و منزوی قرار دارد، با این حال حاکمیت با چنگ و دندان به تصویر کنترل داخلی میچسبد. تحریم های اقتصادی، شکست تحقیرآمیز نظامی، از بین رفتن نیروهای نیابتی اش در سوریه، لبنان و غزه، و گسترش نارضایتی داخلی، آن را در تنگنای استراتژیک قرار داده است؛ همانند شطرنج بازی که تنها مُهره آخرِ خود را در زمین باخته حفظ کرده است.
بازخوانی اقدام ترامپ درباره جلوگیری جنگنده های اسرائیلی که قصد «حذف» رهبر جمهوری ایران را داشتند (که او آن را چرخشی آگاهانه از تشدید تنش توصیف کرد) این تغییر مسیر را برجسته میسازد. آنچه بسیاری از تندرو ها نقطه فروپاشی نهایی رژیم می پنداشتند، در نهایت مُهار شد و نشان داد که اجتنابِ آگاهانه ای از تکرار هرج و مَرجِ عراق، افغانستان و لیبی وجود دارد.
سایه آن جنگها همچنان بر واشنگتن و اروپا سنگینی میکند: در غیاب یک جایگزین سیاسیٍ کارآمد و منسَجم که بازتاب دهنده تکثر واقعی اجتماعی، سیاسی و قومی ایران و آمادگی اداره کشوری ۹۰ میلیونی باشد، هر فروپاشی اجباری میتواند ایران را به تجزیه، جریان نفت منطقه را مُختل و فضا را برای مداخله نیروهای ماجراجو باز کند. که نه واشنگتن، نه اورشلیم، نه اروپا و نه دولتهای عرب تمایلی به گشودن دوباره آن «جعبه پاندورا» را ندارند.
البته، اپوزیسیون در تبعید صدای خود را بلند نگه داشته است، ولی فاقد رهبری رنگین و فراگیر است که قادر باشد جامعه مُتکثر ایران را بسیج و متشکل سازد. در چنین خلأیی، سیاستگذاران غربی به اجماعی نسبی رسیده اند که اکنون مُهار (containment) نظام و نه فروپاشی، چارچوب عملی ترجیحی است.
در تحلیل اخیر آقای کریم سجاد پور در نشریه «Foreign Affairs» او بر این باز تعریف تأکید دارد. او رژیم ایران را شکننده اما ماندگار توصیف میکند؛ عُریان در عرصه بینالمللی، اما برخوردار از قدرتِ سرکوب درونی. برخلاف نُخبگان عصر پادشاه فقید ایران، رهبران کنونی در ایران برنامه ای برای «تبعید امن» ندارند - آنان قدرت را با اجبار حفظ خواهند کرد، نه با مصالحه.
سجاد پور معتقد است که تحریم ها و انزوای سیاسی مشروعیت نظام را تضعیف کرده اما کنترل آن را تحت تأثیر قرار نداده و اینکه حکومت سرکوب را به صورت علمی پالایش کرده است.
تنش زدایی راهبردی ترامپ
رویکرد پرزیدنت ترامپ بازتاب واقع گرایی تازه ای است. گرچه طرح «صلح و توافق» او با ایران از سوی تندروهای باد انتقاد گرفته، طرح او به جای تقابل، بر فشار کنترل شده متکی است؛ فرمولی شامل محاصره نظامی، خفه کردن مالی و انزوای دیپلماتیک در کنار تعامل حساب شده. ترامپ بارها بر «ترجیح توافق با ایرانیها» تأکید کرده و اخیرا وضعیت دشوار آنان را یادآور شده. ترامپ نشانه هایی از «تمایل تهران برای توافق» را یادآور شده و اطمینان داده که خواهد توانست به تفاهمی عمل گرایانه دست یابد.
از دید پرزیدنت ترامپ، این نه تسلیم بلکه اقدام اضطراری برای حفظ ثبات است. دُکترین تازه مهار (containment) او در پی انجِماد میدان نبرد است - با حفظ وضع موجود، امتیازاتی ملموس در زمینه موشک، نیروهای نیابتی و برنامه هسته ای ایران اخذ کند، بدون آن که منجر به بی نظمی و آشوب منطقه شود.
پیامدهای مهار (کانتِینمِنت): نیش ها و نکات مثبت
با این همه، چنین سیاستی در عین آرام کردن قدرتهای جهانی، ناگزیر مردم ایران و اپوزیسیون در تبعید را خواهد آزرد. برای شهروندان عادی، به معنای تداوم خفقان اقتصادی و تعویق رویای «زن، زندگی و آزادی» است؛ برای اپوزیسیون خارج از کشور که فروپاشی قریبالوقوع رژیم را تبلیغ میکردند، رنگ خیانت ژئوپلیتیکی دارد.
اما در دل این رنج، آگاهی مهم و شفافی نهفته است - اینکه هیچ بازیگر خارجی، هر قدر قدرتمند یا خیر خواه، نمیتواند زایش سیاسی ایران را رقم بزند. تنها خود ایرانیان دارای عاملیت و اراده جمعی لازم برای باز تعریف سرنوشت سیاسی خویش اند. تجربه تاریخ ما - از انقلاب مشروطه ۱۲۸۵، انقلاب ۱۳۵۷، تا اعتراضات ۱۴۰۱ - گواه این مدعا است که دگرگونی راستین در ایران همواره از درون برخاسته و به مشارکت کلّ ملت تکیه داشته است.
اپوزیسیون در دو راهی و نقطه عطف
این واقعیت باید به مثابه آموزش و هشداری برای اپوزیسیون در تبعید تلقی شود. بزرگترین کاستی ماندگار آن - «پاشنه آشیل» در میان نسلها - تمرکز بر رقابت ها بجای هم گرایی، و دلبستگی به آنچه که بود، بجای آینده نگری (آنچه که خواهد بود) است.
نسل جوان ایران، که با فناوری و جهانی شدن همنوا است، خواهان رهبری خلاق و آینده نگر است، نه قهرمان سازیِ مقدس یا فرقه گری و یا کارزار های تخریب گری دیگر اندیشان. الگوهای کهنه سیاست تبعیدی گسسته نمیتوانند ملتی ۹۰ میلیونی را برانگیزد. اگر اپوزیسیون نتواند متحد شود، گفتمان خود را نو کند یا بازتاب دهنده تکثر درونی جامعه ایران باشد، در حاشیه بیشتر خواهد ماند، در حالیکه تاریخ به پیش خواهد رفت.
تحول و باز آرایی اپوزیسیون درون ایران
در داخل کشور نیز زمین سیاست، آرام اما چشمگیر، در حال تغییر است. زیر فشار اقتصادی و فرسودگی ایدئولوژیک، بازماندگان جریان موسوم به «اصلاح طلب» آشکارا نقش «منتقد مجاز» را کنار میگذارند. نسل جوان تر اصلاح طلبان، کارگزاران سرخورده، تکنوکرات های میان رده، اتحادیه های کارگری و گروههای مهم جامعه مدنی گامهایی به سوی جنبشهایی بر میدارند که به دنبال تغییر بنیادین و دگرگونی کلّ نظام هستند، نه فقط اصلاح و ترمیم آن. این احتمال میتواند به وجود آید که یک حرکت هم گرایی میان مخالفان داخل و خارج کشور شکل گیرد که یک پیکره واقعی «اپوزیسیون ایران» با تعریفی نوین و آینده نگر را ارائه دهد.
پیامدهای راهبردی
در نهایت، طرح صلح ترامپ رویای آزادی ایران را خاموش نمیکند؛ بلکه مسیر آن را متحول میسازد. با مهار و متوقف کردن ماجراجویی خارجی رژیم، کانون کنشگری به درون و مرکز منتقل میشود: به شهروندان ایران، به نخبگان متفرّق و به نسل تازه نو آوران و آرمان گرایان.
بدینسان، حقیقتی ژئوپلیتیکی یادآور میشود: دگرگونی پایدار در ایران نه از بمباران یا تحریم، بلکه از خاک اراده ملی ایرانیان زایش خواهد کرد. سیاست کانتِینمِنت یا مُهار، شاید به طور پارادوکسیکال، گهواره برای پرورش و ظهور حاکمیت حقیقی و خیزش ملّی اصیل آینده باشد.
-----------------------------
مهرداد مارتی یوسفیانی متخصص ارتباطات راهبردی بین المللی است و از فعالان کار کشته کارزار های سیاسی و چند ملیتی در ایالات متحده و عرصه بین المللی است. او پیشتر به عنوان مشاور ارشد راهبردی رضا پهلوی خدمت کرده است.

در قابِ غربت، رضا بی شتاب