Friday, Oct 17, 2025

صفحه نخست » در قابِ غربت، رضا بی شتاب

برای ناصر تقوایی که همسرِ او؛مرضیه وفامهر نوشت:«هنرمندی که دشواریِ آزاده زیستن را برگزید»

NATAGH.jpg

در قابِ غربت مانده ام بر دار وُ دیوار

تنهایی ام با خود سخن ها گفته بسیار

در سینه ام خورشیدِ فریادی فروزان

من با سکوتِ تلخِ خود خُنیایِ اعصار

جان عاشقِ تصویر وُ رنگ وُ موسیقی بود

با واژه ها پیمان وُ پیوندی پدیدار

من از جنوب وُ شط وُ شرجی«شَروِه1»وُ نخل

دریایی ام دریایِ من دنیایِ بیدار

همراهِ موجِ کوچکی دل در سفر بود

در آسمان آیینه ام رؤیایِ گفتار

من آن رفیقِ«ناخدا خورشیدِ»خوبم

لنجی که با دریا کُنَد نجوایِ اسرار

با قایقی بی بادِبان دریا تباری

سطری به سطری قصه ای از قصه سرشار

بر پشتِ بام خانه خوابیدن به شبها

چون عاشقی در چشمِ محبوبی گرفتار

با بچه ها در کوچۀ پیچک به بازی

فکرم میانِ دفترِ فردایِ دیدار

با خارَک وُ«دِیری2»وُ خرما سبزه وُ گُل

زنبیلِ سبزِ مادرم بر دوشِ گُلزار

اما خیالِ من سر وُ سامان کجا داشت

رقصان به گِردِ آرزو مانندِ پرگار

چندی بَلَم راندم میانِ باد وُ باران

چون شعله ای قد می کشیدم شاد وُ هُشیار

با مردمان در خانه ها بنشست وُ برخاست

بر پرده های سینما نامی وُ آثار

سروِ هنر سرسبزی اش مدیونِ عشق است

آزادگی در ذاتِ او سبزینه ایثار

من جامه ام از سادگی روشن چو مِهرست

توجیهِ رنجِ جانِ من اینک سپیدار

آزاده ای بودم کنارِ مردمِ خویش

هرگز نخوردم نان به نرخِ روز وُ بازار

تبلیغ وُ تدوینِ دروغ از من نیاید

من نیستم بازیچه وُ بزّازِ ابزار

تأیینِ تکلیفِ شما شرم آور وُ شر

ترجیحِ ما نه گفتن وُ تجلیلِ اظهار

با«واژه های مُجرم»وُ سانسورِ انسان

اُستادِ مَسلخ سازِ بی تردید وُ انکار

تنهایی ام بُهتانِ بیداریِ دل بود

آری هیاهویِ شما کَر کرده کردار...

باری ورق برگشت وُ من مغضوبِ آقا

من در وطن بیگانه وُ زندانی وُ خار

چون رانده ای تبعیدیِ دنیایِ بیداد

آزُرده ای دلمُرده وُ بیمار وُ بیزار

من عاشقِ ایران وُ این بوم وُ بَر وُ بام

اما سخن گفتن زِ عشقِ خانه دشوار

دیدم که مرگ آمد صدایم زد به ناگه

گریان به من گفتا: بیا آزاده سردار...

بر رویِ ماسه در کنارِ زورقِ غم

چشم انتظارت مانده ام تنها وُ بیمار

همشهری ام بی ما کجا رفتی؛کجایی!؟

یادش بخیر آن گفتگوها؛قهوه؛اخبار

روزی که اینجا آمدی؛پاریس وُ سرما

بازم همان قلیان وُ قهوه حرفِ دلدار

دلدارِ نازت سینما بود وُ جهانت

با گریه گفتی:عاشقم؛عشقم سرِ دار...

آن دوره گرد آورده سرشیر وُ رُطب را

از دستِ او بِستان مَرو ای یارِ غمخوار

بشنو ببین با تو چه می گوید رفیقا

در می زَنَد او خانه زادِ مهر وُ مَهیار:

با«مُو»چرا قهری؛چرا حرفی نداری!

آخر«»گَپی»با«مُو»بزن ای مُونِس وُ یار

«عامُو»بیا«باخسام3»خریدُم با«فلافل»

اینجا کنارِ«بَمبُو4»وُ«تَش بادِ5»جاندار

«قالُم»نذاری بچۀ خوش تیپِ اروند

«لافُم»کجا«تَمبَل6»بیا ای«نِی زَنِ7»زار!

بندر ندا داده:«بیُو»«عامُو»کجایی!؟

«جاشو»شدی رفتی پِیِ کارت؛تُو عیّار!

گیرُم دلت بشکسته از ظلمِ زمونه

با ما بساز ای نازنین؛بُگذر زِ اغیار

ای«ناصرُو»رفتی!؟کجا رفتی«کُوکامی»!؟

«مُو»بی«کُوکا»باید بِگَردُم«سی»خُودُم خوار!؟

کِی بی خداحافظ تُو از ایی خونه رفتی؟

که دومین بارِ تو باشه مردم آزار!

ایی بازییا رُو در نیار«کُوکا»ی قشنگُم

آفتابی شو دورت بِگَردُم ای جهاندار

نِنِه»ِپیِ ت حیرون وُ سرگردون می گَردَه

تَرسُون وُ پُرسُون اومده افسرده رخسار

«عامو»به جونِ جُفتِمون حالُم خرابه

با معرفت! تنها نرُو سالارِ سالار

چشماتُو وا کُن آسمون نم نم بباره

اُو کَفترِ کِز کرده از یادِ تُو تب دار

با سنج وُ دمام اومده یه آسمون سوگ

با حسرتِ سوزنده وُ ایرون عزادار...

ــــــــــــــــــــــ

1-شَروِه=نغمه های غم انگیز وُ سوزناک.2-دِیری=خرمایِ خشک.3-باخسام=نانِ تنوری؛پیراشکی. 4-بَمبُو=در آبادان؛شیرِ آبِ فشارِ قوی که سرِ هر محله ای بود.5-تَش باد=بادِ داغ وُ آتشین.6-تَمبَل= تنبل.7-نِی زَن=چاخان.دروغگو.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy