واقعیت این است که توان جواب دادن به کامنت ها را ندارم وفکر می کنم آنچه که در نظرم می آید را به نویسم! هرکس بنا به برداشت خود خواهد خواند وقضاوت خواهد کرد. اما دیروز دو کامنت بر نوشته من در ارتباط باچپ های وابسته به نظام مشخصا آقای فرخ نگهدار که امروز ها حب وطن گرفته وهر کس که از جمهوری اسلامی در جنگ با اسرائیل حمایت نمی کند را بی شرم می خواند نهاده بودند.
کامنت اول از نام آقای محسن داوودی بود که خطاب بمن نوشته بودند
"مسلم است اطلاعات امروز
خیلی خیلی بیشتر از پنجاه سال پیش است
چرا عده ای افراد آن دوره را
بی رحمانه
با توجه به اطلاعات امروز قضاوتمیکنند؟"
"کامنت دوم جواب آقای امیر بهبودی بود که نوشته بودند:" این نوشته ها برای ارشاد همراهان سابقش نوشته نشده اینها برای روحیه دادن به خود نگارنده است."
تمامی شب به این دو کامنت وروح خوابیده در بند بند این پیام فکر کردم. تفکری که چهل سال است بربخش عظیم جامعه بخصوص هم نسلان من غالب است. تفکری که هنوز از سر خیر خواهی ودوست داشتن هم که شده برای جوانانی که نمی خواهند مثل ما تن به تحقیر وزندگی گیاهی در زیر سایه حکومتی جاهل بدهند. فردیت قائل نیست .بجای آن ها بعنوان ناصحان راه زندگی نشان می دهد .بی آنکه بر زندگی تحمیق شده خود بنگرد!نسلی که نمی خواهد تن به حکومتی دهد که پدرانشان را تحمیق کرد.ترس خورده ،محافظه کار قانع به نواله ای ناچیز نمود.
نسلی که نمی خواهد مانند پدارانشان آگاه برحقیقت نباشد واقدام به باز بینی دوران پهلوی درسایه اطلاعات امروز نکنداو میخواهد بی هراس در چشمان حقیقت خیره شود.
نمی خواهد مانند پدران وپدر بزرگانی باشد که با تمام وجود برای آزادی مبارزه کرد بی آن که از آنچه که در آن زمان در جامعه تازه پای در عرصه ترقی وتجدد نهاده بود!آگاه باشد سلاح بر کمر بسته و به مبارزه برخیزد.بی آن که نگاهش به آینده باشد. نسلی که واپس نگر بود. اما جامه آینده گان پوشیده بود
چنان در شور اعتقادی ایئدولوژیک غرق بود. که خود داوطلبانه یوغ بندگی جنایت کاری را بگردن انداخت که نخستین
قربانی آن خود وی بود.
نسلی که هنرش برکشیدن جنایت کاری بنام خلخالی وگماشتن او بعنوان حاکم شرع!بود. تا زیر عنوان اعدام های انقلابی. غارت، مصادره اموال نخبگان دوران پهلوی را به امری لازم بدل سازد.
حمایت از رژیمی کرد که روز نخست با کینه شتری باقی مانده از هراس بهائیت قتل عام وحشیانه بهائیان آغاز کرد. ما دم بر نیاوردیم .ابله مردی راکه قلم می شکست و دهان می بست رهبر خودکردیم .چشم بر حجاب تحمیلی آوار شده بر سر زنانمان بستیم .در نشئه حاصل از ماجراجوئی .شور کاذب حاصل از انقلاب.تن به حقارت رفتن به زیر رهبری وعلم کسی سپردیم که تمام فتنه ها را زیر سر تحصیل کردگان و روشنفکران می دانست.
ابله مردی که تعبد را بر تخصص افسر می دانست .برای رسیدن از راه قدس به کربلا جام زهری بنام خود را به کام مردم ریخت که به قیمت جان صد ها هزار جوان ایرانی تمام شد
نسل ما تمام این ها را دید. قدم به قدم عقب نشست.چشم بر جنایت بیشرمانه کشتار سال شصت وهفت بست .به سکوت از کنار خاوران از کنار گور های دسته جمعی گذشت. تا از زندگی خود و خانوده اش صیانت کند.
جای صدای زیبای خوانندگان زن را صدای نکره نوحه خوانی مداحان بی مایه نان به نرخ روز خور گرفت. اما ما دم بر نیاوردیم . قبول کردیم بجای نهادن الفاظ راست در دهان کودکانمان الفاظ دروغ بگذاریم. شخصیت فردیشان را بگیریم بازی شخصیت دوگانه در خارج از خانه به آنها یاد دهیم .چه کردیم با خود و فرزندانمان؟
بزرکترین تلاشمان این شد! که بهر ترتیب که شده درسی بخوانند واز این مملکت طاعون زده بگریزند .آنکه توان چنین کاری نداشت به حسرت شاهد پر پر شدن جوانان خود گردید. شاهد افسردگی ،اعتیاد ،بیکاری. چه کرد این حکومت سراپا آلوده در تزویر؟ آلوده در جهالت قرون وسطائی! که حاصل کارش خلق کردن دوازده هزار امام زاده بود با چاه جمکران. نمایشی از حماقت وتحمیل آن حماقت بر مردم
زمانی که جهان متمدن در جستجوی بیک بنگ بود ما در جستجوی امام زمان در چاهی سیاه وتاریک که حاصل ذهن های معیوب بود می گشتیم.
ما که تن دادیم به حقارت ریاست مشتی قاتل ودزد بر خود . تن دادیم به جنون مردی که سرمایه کشور را بپای بر نامه هسته ای بپای دفاع از حرم رقیه در سوریه ریخت . ترس از سوریه ای شدن را دامن زد
تن دادیم به فساد . تن دادیم به باده خوری پنهان .تن دادیم به جامعه بی لبخند و عبوس . تن دادیم به قربانی شدن شادی در پای عزا.عادت کریم به این نوع زندگی.
محدود کردیم جهان خود را به زندگی در چهار دیواری تنگ وبسته ای بنام خانواده. بی آن که ببینیم فرزندانمان ،نوه هایمان در این محیط بسته. در این فضای دلگیر! خالی از شور! خالی ازشادی ونشاط، دارند در درون خود می میمیرند.اگر نسل ما نسبت به جهان ونگاه مردم بدلیل کم اطلاعی وعناد در پذیرش تحولاتی در جامعه چشم بر بسیار واقعیت ها بست .نهایت مانند بز اخوش سر برای حکومتی تکان داد که بسیار از زمان عقب بود.
اما نسل امروز سخت ازمذهب،از گذشته گرانی بیزار است چرا که میداند زندگی انسانی تر، شاداب تر ،عاشقانه تر، در همان برای دوران پهلوی بود!نسلی که می دانداگر برای آرزو های خود مبارزه نکند! درون خود مرده و پر پر شده است. این مبارزه نه برای مرگ بلکه برای رهائی از مرگ است. رهائی ازجمود است. سر باز زدن است! از هر چه که بوی کهنگی ،بوی سنت ،بوی مذهب تحملی بدهد.
این مبارزه جوانانی است که نمی خواهند مانند پدران خود یوغ عقب ماندگی وسنت را با محافظه کاری صیانت از نفس که چیزی جز بندگی نیست بر گردن بیا ویزند . آنها قیام کرده اند! برای "برا" های بیشمارشان.
در سیمای نسلی جدید که دستشان بر عکس پدرانشان سایه بانی است برای خیره شدن در زیر شعاع خورشید به آینده .نسلی که بوسه برلب آینده را ببهای جان می خرد. برای زندگی شادمانه هر سختی را بجان می پذیرد. همبستری آزاد بادخترخورشید را می خواهد.آری من برعکس تصور آقای امیربهبودی نه برای روحیه دادن بخود بلکه روحیه بخشیدن به نسلی می گویم که از اشتباهات ما درس بگیرند و درعین حال این انتقاد از خود اعتماد می آفریند ،این که تو بر منیت خود که متاسفانه گریبانگیر اکثر روشنفکران هم دوره ماست بابی از دوستی با نسلی را می گشائی که امکان می دهد بی هیچ شائبه ای در کنارشان بیاستی .چرا که این وظیفه اخلاقی وتاریخی مااست !
اگرحمایتشان نکینم. اگر در کنارشان نیایستیم .قوت قلبشان ندهیم .خیانتی بزرگ در حقشان کرده ایم.
یگذار نسل جوان آن عقابی باشد که اوج بگیرد! برعکس در کنار مرداب نشینان عافیت طلبی پیشه نکند . لذتی بزرکتر از طیران آگاهانه در فضای آزادی رو بسوی آینده نیست.هوای تیره ناشی از کینه به گذشته دوران پهلوی است که مختص به اصطلاح روشنفکران دهه پنجاه می باشد .عداوتی که ریشه نه در باز خوانی عادلانه آن دوران با تمام نکات ضعف وقدرت دارد.اگر این باز خوانی تاریخی بدرستی صورت نگیرد !امکان پرواز ازتو می گیرد وترا به خرمن گاه هائی می برد که هنور آنجا خرمن های کهنه باد می دهند و هنوز بازار گرم کن های سیاسی ببهانه های مختلف مانع از یک پارچگی مردم می شوند.
امروز هیچ امری مهم ترا هم گامی با مردم نیست!مردمی که در جستجوی راهی برای متشکل شدن وبی پروا به میدان در آمدن وتکلیف خود با این رژیم روشن کردن هستند!
کسانی که جنگ دوازده روزه با اسرائیل را نام جنگ میهنی می دهند و میخواهند که پشت سر خامنه ای صف بکشند همان کسانی هستند که هنوز خود را قیم مردم می خوانند وصدائی جز صدای خود را بر نمی تابند از مجاهدین رجوی تا فدائی فرخی. افراد وجریان های که تشنج آفرین در ذهن ها هستند! آنها هنوز بعد پنجاه سال همان جائی ایستاده اند که بودند. آنها نیازی به باز خوانی خود با تکیه بر آگاهی امروزندارند.آنها نوعی مقلدان قرانی وحوزه ای هستند! بر خورده دربازی ها ی کثیف !