آبان ۱۴۰۳ - در بیمارستانی در ارومیه، در سکوتی سنگین، بر تختی سفید، نیان، دختری ششساله، با صورتی آرام اما آشکارا نشاندهندهی درد و رنج، آرام گرفته بود.
نفسی که دیگر برنمیگشت.
علت مرگ: شدت خونریزی رحم بر اثر تجاوز
آثار قاشق داغشده در جایجای بدن بیجانش دیده میشد.
«گاهی سوختگی در حدی بود که گوشت از تنش جدا شده بود.
ناخنهایش را کشیده بودند.
موهایش را تراشیده بودند.
صورتش ورم کرده بود و کبودی در سرتاسر بدنش دیده میشد.
پزشکان میگفتند ۲۸ قرص بیهوشی در معدهاش پیدا شده که باعث شده تنها چهار درصد از کلیههایش کار کند.»
آبان ۱۴۰۴، یک سال پس از مرگ نیان و دهها نیان دیگر، توییت شخصی بسیار نزدیک به شاهزاده رضا پهلوی، تنها آلترناتیو آیندهی ایران، روزها و شبهای بسیاری از دوستان، دوستنمایان و دشمنان را بحثبرانگیز کرد:
آیا حکم اعدام در نظام آیندهی کشور جایی خواهد داشت؟
آیا حقوق بشر برای کسی که از بشریت هیچ بویی نبرده، عدالت است؟
آیا عدالت فقط برای کسانی است که عدالت را از دیگران سلب کردهاند؟
میگویند انسان کاملترین حیوان است؛
اما باید گفت گاهی حیوان، هرچند وحشی، کاملترین انسان است.
زیرا تا آنجا که من میدانم، هیچ حیوانی برای لذت خود به همنوعش تجاوز نمیکند و هیچ کودک حیوانی را قربانی نمیسازد.
در جهان سیاست نیز این تضاد دیده میشود:
انساننماهایی که از ایده و ایدهآل به ایدئولوژی لغزیدهاند؛
آنهایی که به جای وزن کلمه، صدای گلوله را معیار قدرت میدانند.
تروریستهایی که البته افکارشان در نظام آیندهی ایران جایی نخواهند داشت،
زیرا آزادی بیان، اندیشه و احزاب، تعهدی است که شاهزاده به هیچ عنوان زیر پا نخواهد گذاشت.
ایران آینده، اگر قرار است بر پایهی آزادی و قانون بنا شود، نباید جایگاه اندیشههای تروریستی و بیمارگونه باشد.
بااینحال، پرسش بنیادین همچنان پابرجاست:
با متجاوزان، قاتلان عمد و تروریستهای غرق در نفرت چه باید کرد؟
آیا حقوق بشر به معنای گذشت است؟
آیا نبود حکم اعدام نشانهی مدرنیته است؟
آیا من یا شما - بله، خودِ شما که این نوشته را میخوانید - هرگز آرزوی مرگ کسی را نداشتهایم؟
آیا این مردم ستمدیده، که نزدیک به پنج دهه است بیعدالتی مطلق را با پوست و استخوان خود تجربه میکنند، لایق عدالت نیستند؟
آیا چشم در برابر چشم و دندان در برابر دندان تنها یک وعدهی توخالی است؟
آیا عدالت بدون مجازات معنا دارد؟
چگونه میتوان انسان ماند، بیآنکه در برابر بیانسانی سکوت کرد؟
بسیاری لغو اعدام را نشانهی تمدن میدانند،
اما تمدن به معنای بیدفاع شدن در برابر شر نیست.
عدالت نباید به احساسات کور سپرده شود،
اما نباید هم به رحم بیحساب تبدیل گردد.
وقتی کسی کودکی را شکنجه میدهد یا انسانی را برای باورش میکشد، از حیطهی بشریت خارج میشود.
در چنین حالتی، اعدام نه انتقام است و نه نفرت؛ بلکه دفاع از مفهوم انسانیت است.
اعدام باید استثنا باشد، نه قاعده.
اما در مواردی چون کودککشی، تجاوز به کودکان یا تروریسم کور،
این استثنا نهتنها مجاز، بلکه ضروری است.
زیرا گاه تنها راه حفظ کرامت انسان، مجازات کسانی است که کرامت را از دیگران گرفتهاند.
عدالت واقعی در جامعهای شکل میگیرد که هم مهربانی را میشناسد و هم قدرت دفاع از بیگناهان را دارد.
و در جهانی که نیانهای کوچک قربانی میشوند،
سکوت در برابر شر، خود بزرگترین بیعدالتی است.

















