تردیدی وجود ندارد که دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، با طرح صلح خود برای نوار غزه کاری را انجام داده که از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون نه تنها سلف او جو بایدن، بلکه سازمان ملل و اتحادیهٔ اروپا نیز از انجام آن ناتوان بودهاند. بدون شک، روش خشن و قاطعانهٔ او در این امر مؤثر بوده است، اما دستاورد واقعی ترامپ در جای دیگری نهفته است. او توانست بر دولت اسرائیل فشار وارد کند، و آشکارا این فشار بهقدری زیاد بود که توانست نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، را وادار سازد تا بابت حملهٔ هوایی اسرائیل به دوحه، شخصاً از امیر قطر، شیخ تمیم بن حمد آل ثانی، عذرخواهی تلفنی کند -- امری که تا آن زمان غیرقابل تصور بود.
ترامپ ابزارهای فشار مؤثری بر اسرائیل در اختیار داشت، از جمله کمکهای تسلیحاتی آمریکا و حمایت دیپلماتیکی که اسرائیلِ روبهانزوا به آن وابسته بود. با این حال، گروه حماس احتمالاً در برابر تهدید او مبنی بر تبدیل غزه به «جهنم روی زمین» واکنش چندانی نشان نداد، زیرا اسرائیل پیش از آن نیز در نوار غزه عملاً جهنمی برپا کرده بود، و اسلامگرایان افراطی که به شهادت و ورود مستقیم به بهشت باور دارند، با تهدیدهای نابودی چندان مرعوب نمیشوند. در واقع، این فشار تقریباً از سوی همهٔ قدرتهای مهم منطقه -- از مصر گرفته تا عربستان سعودی، قطر و ترکیه (دو کشور آخر، تنها حامیان باقیماندهٔ حماس پس از عقبنشینی ایران و نابودی «محور مقاومت» توسط اسرائیل) -- بود که حماس را به عقبنشینی واداشت. این ائتلاف بهروشنی به گروه تروریستی فهماند که اگر عقبنشینی نکند، دیگر هیچ حمایتی از هیچکجا دریافت نخواهد کرد.
در همین نکته است که باید نخستین دستاورد واقعی ترامپ در ارتباط با جنگ غزه را دید: او بود که این ائتلاف را گرد هم آورد و واداشت تا با وحدت و صراحتی بیسابقه علیه حماس موضع بگیرند. موفقیت او در این زمینه به این دلیل بود که برای نخستین بار از اکتبر ۲۰۲۳ طرحی برای پایان نهتنها جنگ جاری، بلکه کل مسئلهٔ غزه ارائه داد که تا حدی واقعبینانه و در بعضی جهات سازنده بود.
گام نخست در این طرح -- درخواست آزادی همهٔ گروگانهای زنده و تحویل اجساد کشتهشدگان -- تفاوت آشکاری با اقدامات پیشین داشت، زیرا به تاکتیک فرسایشی «سالمی» که هم حماس و هم دولت نتانیاهو تا آن زمان با آن هرگونه توافق را بیپایان کرده بودند، خاتمه داد. افزون بر آن، در طرح ترامپ برای نخستین بار بهصراحت آمده است که حماس باید نهتنها خلع سلاح شود، بلکه در آینده هیچ نقشی در نوار غزه و عملاً در کل منطقه نداشته باشد. این خواسته پیشتر تنها از سوی برخی بازیگران مانند اسرائیل مطرح شده بود، نه از سوی ائتلافی متشکل از آمریکا و کشورهای منطقه، از جمله حامیان سابق حماس.
اما نکتهٔ اساسی، دیدگاه طرح در مورد آیندهٔ غزه است: ادارهٔ منطقه توسط نمایندگان بومی جامعهٔ مدنی فلسطین، بدون دخالت بازیگران نهادی پیشین -- از جمله تشکیلات خودگردان فلسطین -- تحت نظارت هیئتی بینالمللی و با مشارکت فعال کشورهای عربی.
بسیاری از جنبههای این طرح هنوز مبهم و نامشخصاند (از جمله نحوهٔ خلع سلاح حماس، شکل ادارهٔ غزه و سطح مشارکت کشورهای منطقه)، اما برای نخستین بار مسیری ترسیم شده که فراتر از طرحهای صرفاً ویرانگر پیشین (مانند «طرح ریویرا»ی ترامپ یا اشغال دائم) است و میتواند چشماندازی واقعگرایانهتر برای آینده ایجاد کند.
این جهتگیری تازه، کشورهای منطقه را قانع کرد؛ بنابراین، این بار موفقیت ترامپ نه از تهدید و فشار، بلکه از طریق دیپلماسی کلاسیک حاصل شد.
یکی از انتقادهای رایج نسبت به طرح ترامپ، اشارهٔ مبهم و گذرای آن به «خودتعیینی ملت فلسطین» است، بیآنکه صریحاً از تشکیل دولت فلسطینی سخن گوید. با این حال، باید اذعان کرد که این نیز بازتاب واقعیت میدانی است: هرچند تشکیل دولت مستقل فلسطین در درازمدت ضروری و مطلوب است، اما پس از ۷ اکتبر، این هدف بیش از هر زمان دور از دسترس شده است. حملهٔ حماس عملاً همهٔ امیدها را برای تحقق چنین طرحی نابود کرد، و در این معنا، بیان محتاطانهٔ ترامپ واقعبینانه بهنظر میرسد: باید این هدف حفظ شود، اما بهعنوان هدفی دوردست، نه فوری.
شناسایی نمادین دولت فلسطین توسط برخی کشورها نیز در همین چارچوب قرار میگیرد. آنچه شناسایی شد، در واقع هنوز وجود خارجی ندارد -- نه مرزهای مشخصی دارد، نه ساختار اداری کارآمد، نه نخبگانی که بتوانند مسئولانه کشور را اداره کنند. در نتیجه، اصرار صرف بر نصّ حقوق بینالملل بدون توجه به واقعیت، به حل مسئله کمکی نمیکند. همانگونه که مرزهای اسرائیل در سال ۱۹۶۷ نیز از لحاظ حقوقی دقیق نبودند اما در عمل پذیرفته شدند، اکنون نیز باید واقعگرایی بر جزمگرایی غلبه کند.
از این منظر، طرح غزهٔ ترامپ -- با وجود کاستیها -- گامی در مسیر واقعبینی است.
اروپا در این روند تنها نظارهگر شده و خود مقصر این وضعیت است. هیچ مانعی بر سر راه اروپاییها برای ارائهٔ طرحی مشابه وجود نداشت، اما آنان بهجای عملگرایی، در دام نمادگرایی، اخلاقگرایی و توهمات افتادند و از واقعیتهای سیاسی فاصله گرفتند.
آخرین نکتهای که طرح ترامپ مستقیماً به آن نپرداخته، اما برای آیندهٔ صلح و ثبات منطقه حیاتی است، مسئلهٔ ایران است. پس از نابودی «محور مقاومت» (که اکنون تنها حوثیهای یمن از آن باقی ماندهاند) و جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل، جمهوری اسلامی ایران بهشدت تضعیف شده است. نشانههای این ضعف روشناند: در ابتدا تهران طرح ترامپ را بهشدت رد کرد، اما سپس موضعی محتاطانهتر اتخاذ نمود. بهنظر میرسد ایران اکنون خود را بهاندازهای نیرومند نمیبیند که بتواند در برابر روندی که از سوی بیشتر قدرتهای منطقه حمایت میشود، مقاومت کند.
در مقابل، کشورهای عربی که تا پیش از این از قدرت ایران بیمناک بودند، اکنون بیشتر از قدرت نظامی اسرائیل نگراناند، بهویژه پس از حملهٔ اسرائیل به دوحه که این تصور را ایجاد کرد که اسرائیل دیگر هیچ محدودیتی برای اقداماتش قائل نیست. در همین راستا، مصر حتی پیشنهاد تشکیل «ناتوی عربی» را مطرح کرده است که واکنشی به قدرتنمایی اسرائیل محسوب میشود. بنابراین، نقش ایران بهعنوان قدرت مسلط منطقهای دستکم فعلاً رو به افول است، در حالی که نگاهها بار دیگر به اسرائیل معطوف شده است.
با این همه، معلوم نیست که طرح غزهٔ ترامپ بتواند طبق انتظار اجرا شود. این طرح بیتردید گامی مهم است، اما هنوز در جزئیات مبهم است. آنچه مسلم است این است که نتیجهگیریهای عجولانه مبنی بر پایان نقش دیپلماسی سنتی و جایگزینی آن با سیاست تهدید، نادرستاند. درست برعکس، موفقیت نسبی طرح ترامپ نشان داد که بدون ابزارهای دیپلماسی کلاسیک نمیتوان به پیش رفت.
با این حال، حتی اگر این طرح کاملاً موفق شود، خاورمیانه هنوز تا صلح پایدار فاصلهٔ زیادی دارد. موفقیت نهایی آن بستگی دارد به رفتار آیندهٔ حماس و مهمتر از آن، مسیر سیاسی اسرائیل -- اینکه رویکردی تقابلی در پیش گیرد یا همکاریجویانه با کشورهای عربی.
این امر نیز در نهایت وابسته به تحولات سیاسی داخلی اسرائیل است: اگر نتانیاهو بتواند با تکیه بر ائتلاف راستگرای افراطی خود در قدرت بماند -- در حالی که نظرسنجیها موقعیت او را بسیار ضعیف نشان میدهند و حتی برخی از احتمال تقلب گسترده در انتخابات آینده سخن میگویند -- آینده همچنان نامطمئن باقی خواهد ماند، حتی با وجود فشارهای جدید ترامپ بر اورشلیم.
دکتر فریبرز صارمی
پژوهشگر روابط بینالملل، عضو کمیسیون سیاست خارجی حزب دموکرات مسیحی آلمان (CDU)،
عضو ارشد مؤسسهٔ دفاعی آلمان و آتلانتیک وابسته به سازمان ناتو،
و عضو مؤسسهٔ «فوروم اطلاعاتی آلمان

دکترهای بیسواد! رئيس جمهور آمریکا مُرد! ح-درویشی

آزمونی برای وجدان انسان و عدالت آینده، ا. باجگیران